متخصصان آموزش دهنده به عموم

آقای دکتر کمیل زاهدی تجریشی
0 18915

شقایق جلالی

کارشناس ارشد روانشناسی تربیتی

RSS
متخصصان آموزش دهنده به عموم
گیر افتاده اما درهم نشکسته! (درآمدی بر آسیب‌شناسی روانی از دیدگاه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد)
Anonym
/ دسته بندی ها: موج سوم رفتار درمانی

گیر افتاده اما درهم نشکسته! (درآمدی بر آسیب‌شناسی روانی از دیدگاه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد)

گیر افتاده اما درهم نشکسته! (درآمدی بر آسیب‌شناسی روانی از دیدگاه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد)

دکتر راس هریس
مترجم: علی فیضی

این متن به سفارش مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی ترجمه‌شده است

هر جا درد باشد همان‌جا زندگی است

مدل ACT ذاتاً خوش‌بینانه است. ACT این فرض را در دل خود دارد که حتی در میانه درد و رنج زیاد فرصتی برای یافتن معنا، هدف و سرزندگی وجود دارد. ما می‌توانیم یکی از الهام‌بخش‌ترین مثال‌ها را در کتابی نظیر انسان در جستجوی معنا اثر ویکتور فرانکل (1959) یا راه طولانی تا آزادی -زندگی‌نامه نلسون ماندلا- پیدا کنیم. در ACT ما صرفاً به دنبال کاهش رنج بشر نیستیم، بلکه این هدف را نیز داریم که به مردم کمک کنیم تا از رنج خود بیاموزند، به‌واسطه آن رشد کنند و از درد خود به‌عنوان تخته پرشی برای پرواز به‌سوی یک زندگی بامعنا و غنی استفاده کنند. این نگرش خوش‌بینانه در این جمله ACT به‌وضوح خود را نشان می‌دهد: مراجعین ما درهم‌شکسته نیستند بلکه گیر افتاده‌اند؛ اما چه چیزی افراد عادی را طوری گیر می‌اندازد که آن‌ها افسرده، معتاد، منزوی، ترسان یا متمایل به خودکشی‌ می‌شوند؟ مسئول چنین شرایطی دو فرایند عادی ذهن یک انسان بهنجار است: آمیختگی شناختی و اجتناب تجربه‌ای.

آمیختگی شناختی

چرا واژه آمیختگی؟ خوب، به دو ورقه فلزی فکر کنید که درهم‌آمیخته‌اند. اگر از کلمه آمیخته استفاده نکنید چطور آن‌ها را توصیف می‌کنید؟ به هم جوش داده‌شده‌اند؟ به هم پیوند داده‌شده‌اند؟ به‌هم‌پیوسته‌اند؟ به هم گیرکرده‌اند؟ همه این واژه‌ها به یک معنا اشاره دارد و آن معنا عدم فاصله و جدایی است. در وضعیت آمیختگی شناختی ما از افکار خود جدانشدنی هستیم، ما به آن‌ها جوش‌خورده‌ایم و به آن‌ پیوند خورده‌ایم، در آن‌ها گرفتارشده‌ایم و حتی نمی‌دانیم که داریم فکر می‌کنیم. با این اوصاف گسلش به معنای جدا شدن، سوا شدن یا فاصله گرفتن از افکار است: یعنی قدمی به عقب می‌گذاریم و آن‌ها را همان‌گونه که هستند یعنی مشتی کلمات و تصاویر می‌بینیم.
  آمیختگی شناختی اصولاً به معنای آن است که افکار ما بر رفتارهایمان مسلط می‌شوند؛ بنابراین در ACT ما با مراجعین خود این‌طور صحبت می‌کنیم که انگار توسط افکارشان محاصره‌شده‌اند یا به افکارشان اجازه می‌دهند که به آن بگویند انجام چه‌کاری لازم است یا اینکه افکار را با عنوان زورگو توصیف می‌کنیم یا اینکه ذهن را مثل یک دیکتاتور فاشیست توصیف می‌کنیم یا اینکه از آن‌ها می‌پرسیم وقتی به آن فکر خود اجازه دادید تا زندگی شمارا به‌پیش ببرد چه اتفاقی افتاد؟ یا اینکه می‌گوییم وقتی افکارمان روی توجه ما مسلط می‌شوند ما توسط آن‌ها دزدیده، گرفتار یا اسیر ‌می‌شویم. (یک یادآوری سریع: وقتی ما از کلماتی مثل تفکر، افکار، شناخت و ذهن صحبت می‌کنیم از آن‌ها به‌عنوان استعاره‌ای برای زبان آدمی استفاده می‌کنیم که شامل باورها، فرضیه‌ها، افکار، نگرش‌ها، خاطرات، تصاویر، کلمات، حالت‌های جسمی، تخیلات و برخی جنبه‌های هیجان است).
انسان‌ها در دودنیای متفاوت زندگی می‌کنند. وقتی متولد می‌شویم فقط در دنیای تجربه مستقیم زندی می‌کنیم. دنیایی که از طریق پنج حس خود آن را می‌شناسیم: دنیایی که می‌بینیم، می‌شنویم، لمس کنیم، بچشیم و بو کنیم اما همین‌که بزرگ‌تر می‌شویم یاد می‌گیریم که فکر کنیم و همین‌که این توانایی رشد می‌کند وقت بیشتر و بیشتری را در دنیای دوم یا دنیای زبان صرف می‌کنیم. آمیختگی به معنای گیر افتادن در دنیای زبان است: آن‌قدری در دام کلمات و تصاویری که از ذهن ما گذر می‌کنند گرفتار می‌شویم که تماس خود را با دنیای تجربه مستقیم از دست می‌دهیم. توجه‌آگاهی (MINDFULNESS) مثل فضاپیمایی بین این دودنیا است. این فضاپیما ما را از دنیای زبان به دنیای تجربه مستقیم منتقل می‌کند.

خلاصه‌ای از تفاوت‌های آمیختگی و گسلش

در وضعیت آمیختگی، یک فکر این‌طور به نظر می‌رسد:
• یک حقیقت مطلق
• دستوری که بایستی اجرا شود یا قانونی که بایستی از آن پیروی کرد
• تهدید که نیاز دارید از شر آن به‌زودی رود خلاص بشوید
• چیزی که همین‌الان و همین‌جا اتفاق می‌افتد حتی اگر درباره گذشته یا آینده باشد.
• چیزی بسیار مهم که همه توجه شمارا می‌طلبد
• چیزی که جتی اگر زندگی شمارا بدتر کند نمی‌توانید از دستش خلاص بشوید.

در وضعیت گسلش، شما می‌توانید یک را فکر هان طوری که هست یعنی یک‌مشت کلمات و تصاویر که درون سر شما هستند. در وضعیت گسلش ما یک فکر این‌گونه می‌بینیم:

• ممکن است حقیقت داشته باشد ممکن است حقیقت نداشته باشد
• مطمئناً دستوری نیست که شما مجبور به اطاعت از آن باشید یا قانونی نیست که مجبور به رعایت آن باشید
• مطمئناً خطری نیست که شمارا تهدید کند
• ممکن است مهم باشد ممکن است نباشد. شما می‌توانید انتخاب کنید که چقدر به آن توجه نشان دهید
• می‌تواند اجازه داشته باشد که بیاید و برود بدون اینکه مجبور باشید نگهش دارید یا از دستش خلاص بشوید.

کارآمدی

تمامی مدل ACT بر مبنای یک مفهوم اساسی قرار دارد: کارآمدی. لطفاً این کلمه را روی قشر مغزتان حک کنید چون در قلب هر مداخله‌ای قرار دارد که انجام می‌دهیم. برای تعیین کارآمدی می‌توان ‌پرسید: آیا آنچه انجام می‌دهید رندگی شمارا غنی، کامل و معنادار می‌کند؟ اگر جواب بله باشد پس ازنظر ما آن اقدام کارآمد است و نیازی به تغییر آن نیست و اگر جواب نه باشد می‌گوییم که ناکارآمد است و به دنبال جایگزین‌هایی خواهیم بود که کارآمدتر باشند.
پس در ACT به دنبال صحیح یا غلط بودن یک فکر نیستیم بلکه به دنبال کارآمدی آن هستیم. به‌عبارت‌دیگر می‌خواهیم بدانیم آیا فکری که مراجع دارد او را به سمت یک زندگی غنی‌تر، کامل‌تر و معنادارتر می‌برد یا نه؟ برای تشخیص این موضوع ممکن است از مراجع چنین سؤالی بپرسیم: اگر اجازه بدهید که این فکر رفتار شمارا هدایت کند آیا به شما کمک خواهد کرد زندگی غنی‌تر، کامل‌تر و معنادارتری داشته باشید؟ اگر این فکر را محکم در ذهن خود نگه‌دارید آیا این کار به شما کمک می‌کند آن شخصی بشوید که دوست دارید. آن کارهایی را انجام بدهید که دوست دارید انجام بدهید؟

اجتناب تجربه‌ای

اجتناب تجربه‌ای به معنای دوری کردن، خلاص شدن، سرکوب کردن و فرار از تجربه‌ای درونی نامطلوب است (در ACT تجربه درونی برای اشاره به هر تجربه‌ای به کار می‌رود که تا وقتی به دیگران نگویید به‌جز شما کسی از آن خبر ندارد. افکار، احساسات، خاطرات، تصورات، هوس‌ها و حس‌ها ازجمله تجربه‌های درونی هستند). اجتناب تجربه‌ای فعالیتی طبیعی برای ذهن همه انسان‌ها است.

اجتناب تجربه‌ای چگونه منجر به افزایش رنج انسان می‌شود؟

اعتیاد را در نظر بگیرید. بسیاری از اعتیادها با قصد خلاص شدن یا اجتناب از افکار و احساساتی نظیر خستگی، حس انزوا، اضطراب، احساس گناه، خشم، غصه و نظیر این‌ها آغاز می‌شود. در کوتاه‌مدت قمار، مواد، الکل و سیگار به مردم کمک می‌کند تا از دست احساسات ناخوشایند خلاص شده یا از آن‌ها اجتناب کنند اما در طولانی‌مدت چنین رفتاری رنج و درد زیادی به بار می‌آورد.
هرچه وقت و نیروی بیشتری صرف اجتناب یا خلاص شدن از تجربه‌های درونی نامطلوب بکنیم در طولانی‌مدت به‌احتمال بیشتری دچار رنج روان‌شناختی خواهیم شد. اختلالات اضطرابی مثال خوبی است. بالاخره اضطراب یک هیجانی انسانی بهنجار است که همه ما آن را تجربه می‌کنیم. در دل هر اختلال اضطرابی اجتناب تجربه‌ای زیادی وجود دارد. زندگی فرد مضطرب تحت سلطه تلاش زیاد برای اجتناب یا خلاص شدن از اضطراب می‌شود. مثلاً فرض کنید که در موقعیت‌های اجتماعی مضطرب می‌شوم و برای اجتناب از احساس اضطراب فعالیت‌های اجتماعی خودم را متوقف می‌کنم. حالا من هراس اجتماعی دارم. فایده کوتا‌ه‌مدت اجتناب واضح است – من از دست مقداری از افکار و احساسات اضطرابی خلاص می‌شوم اما در طولانی هزینه زیادی باید بکنم: منزوی خواهم شد و فضای زندگی من کوچک‌تر می‌شود.
ممکن است تلاش کنم تا برای کاهش اضطراب خودم نقش یک شنونده خوب را بازی کنم. به این منظور من یک فرد همدل و مراقب دیگران در موقعیت‌های اجتماعی می‌شوم؛ اطلاعات زیادی درباره افکار، احساسات و تمایلات دیگران به دست می‌آورم اما هیچ‌چیزی از خودم بروز نمی‌دهم. این رویکرد در کوتاه‌مدت ترس مرا از مورد قضاوت و طرد قرار گرفتن کاهش می‌دهد اما در طولانی‌مدت نتیجه این خواهد شد که روابط من فاقد صمیمیت، گشودگی و اصالت می‌شود.
حالا تصور کنید که من برای کاهش اضطرابم والیوم یا بنزودیازپین بخورم. باز روشن است که در کوتاه‌مدت چه سودی می‌برم: اضطرابم کمتر می‌شود؛ اما هزینه‌های درازمدت تکیه به بنزودیازپین‌ها، ضدافسردگی‌ها، ماری‌جوانا یا الکل برای کاهش اضطرابم شامل 1) وابستگی روان‌شناختی به دارو 2) اعتیاد جسمانی احتمالی و 3) دیگر اثرات جانبی جسمانی و هیجانی 4) هزینه‌های مالی و 5) شکست در یادگیری روش‌های مؤثرتر برای مقابله با اضطراب خواهد بود که درنتیجه باعث تداوم وضعیت یا بدتر شدن آن خواهد شد. هنوز یک‌راه دیگر ممکن برای مقابله با اضطراب وجود دارد و آن راه این است که باید دندان‌هایم را به هم بفشارم و علی‌رغم اضطرابم به فعالیت‌های اجتماعی خودم ادامه بدهم تا این‌طوری احساساتی که مرا اذیت می‌کنند تحمل‌کنم. از دیدگاه ACT این شیوه مقابله هم نوعی اجتناب تجربه‌ای است. چرا؟ چون بااینکه من از موقعیت‌ها اجتناب نمی‌کنم اما همچنان با احساسات خودم مبارزه می‌کنم و ناامیدانه منتظرم تا راهشان را بکشند و بروند. چنین واکنشی اسمش تحمل است نه پذیرش. اگر من واقعاً احساسات خودم را حتی وقتی‌که ناخوشایند و ناراحت‌کننده‌اند بپذیرم دیگر به‌وسیله آن‌ها پریشان نخواهم شد.
برای اینکه تفاوت تحمل و پذیرش را بهتر بدانید این نکته را در نظر بگیرید: آیا دوست دارید افرادی که محبوب شما هستند تا زمانی که حضور دارید شمارا تحمل کنند و منتظر رفتن شما باشند و مدام موقعیت را بررسی کنند که آیا رفته‌اید یا نه؟؛ یا اینکه ترجیح می‌دهید شمارا تمام و کمال همان جوری که هستید بپذیرند و تاز مانی که می‌خواهید بمانید به حضور شما در کنار خود متمایل باشند؟
هزینه تحمل اضطراب برای من صرف تلاش و نیروی زیاد و سخت‌تر شدن مشغولیت و سرگرمی کامل با تعامل‌های اجتماعی است؛ درنتیجه من مقدار زیادی از لذت و رضایت همراه با تعامل‌های اجتماعی را از دست می‌دهم و این به‌نوبه خود اضطراب مرا درباره رویدادهای اجتماعی آینده بیشتر می‌کند چون از آن لذت نمی‌برم یا در آن‌ها احساس بدی خواهم داشت یا باید که نیروی زیادی صرف آرام ماندن در آن‌ها بکنم.
متأسفانه هرچه اهمیت بیشتری به اجتناب از اضطراب بدهیم درباره اضطراب خود بیشتر مضطرب خواهیم شد. این دور باطلی است که در مرکز هر اختلال اضطرابی قرار دارد (مگر در قلب هر حمله وحشت‌زدگی چیزی به‌غیراز اضطراب درباره اضطراب وجود دارد؟). مقدار زیادی از شواهد پژوهشی نشان می‌دهد که میزان زیادتر اجتناب تجربه‌ای با اختلالات اضطرابی، نگرانی مفرط، افسردگی، عملکرد شغلی ضعیف‌تر، میزان زیادتر سوءمصرف مواد، کیفیت پایین‌تر زندگی، رفتارهای جنسی پرخطر، اختلال شخصیت مرزی، شدیدتر بودن اختلال استرس پس از سانحه، ناتوانی بلندمدت و میزان بالاتر آسیب‌دیدگی روانی همراه است. درواقع به‌طور قابل‌بحثی عمده‌ترین عامل در دنیای آسیب‌شناسی روانی اجتناب تجربه‌ای است.
پس با این اوصاف می‌توانید دلیل ACT را برای تمرکز نکردن روی کاهش نشانه‌ها متوجه بشوید: انجام این کار احتمالاً اجتناب تجربه‌ای را تقویت می‌کند؛ یعنی همان فرایندی که منبع تغذیه بسیاری از مسائل بالینی است. دلیل دیگر این است که تلاش برای کاهش نشانه‌ها ممکن است به‌طور متناقضی باعث افزایش آن‌ها بشود. به‌عنوان‌مثال پژوهش‌ها نشان می‌دهد که سرکوب افکار نامطلوب می‌تواند نتیجه معکوسی به بار بیاورد و شدت و بسامد آن افکار را افزایش بدهد. مطالعات دیگری نشان می‌دهند که تلاش برای سرکوب خلق عملاً در یک حلقه خود افزایش‌دهنده منجر به شدیدتر شدن خلق مورد سرکوبی واقع‌شده می‌شود.
یکی از مؤلفه‌های مشترک بسیاری از پروتکل‌های ACT ترغیب مراجع به برآورد سود و هزینه اجتناب تجربه‌ای است. چنین کاری دستور کار کنترل از سوی مراجع را تضعیف می‌کند (این دستور کار به معنای تلاش برای کنترل افکار و احساسات است) و فضایی برای یک دستورالعمل دیگر فراهم می‌کند: پذیرش. بااین‌حال ما می‌خواهیم درنهایت یک زندگی ارزشمند و با توجه آگاهی را تسهیل کنیم نه اینکه کشته‌مرده توجه‌آگاهی بشویم...

کشته‌مرده‌های توجه‌آگاهی

ما در ACT کشته‌مرده توجه‌آگاهی نیستیم و اصرار نمی‌کنیم که افراد بایستی که همیشه در لحظه حال زندگی کنند، همیشه گسلیده باشند و همیشه بپذیرند. چنین خواستی نه‌تنها مسخره بلکه مخرب و خودشکن هم است. همه ما تا حدودی از اجتناب تجربه‌ای استفاده می‌کنیم و همه ما بعضی‌اوقات با افکار خود آمیخته می‌شویم. اجتناب تجربه‌ای و آمیختگی شناختی هم ذاتاً بد و آسیب‌زا نیستند. ما تنها وقتی آن‌ها را هدف قرار می‌دهیم که بر سر راه یک زندگی غنی، کامل و معنادار مانع ایجاد می‌کنند.
به‌عبارت‌دیگر معیار اصلی ارزیابی کارآمدی است. اگر بعضی‌اوقات برای رهایی از سردرد آسپیرین می‌خوریم داریم اجتناب تجربه‌ای انجام می‌دهیم اما این کار احتمالاً کارآمد است و کیفیت زندگی ما را در طولانی‌مدت افزایش می‌دهد.
چنین وضعیتی درباره آمیختگی هم صادق است. در بعضی بافتارهای خاص –هرچند به‌ندرت- آمیختگی زندگی‌بخش است؛ مثلاً وقتی به خود اجازه می‌دهیم تا غرق در یک رمان یا فیلم بشویم. برخی بافتارهای دیگر هم وجود دارد که هرچند زندگی‌بخش نیستند اما مشکلی هم به وجود نمی‌آورند مثل وقتی‌که در صف فروشگاه خیال‌پردازی می‌کنیم اما در کل بهتر است که حداقل کمی از افکار خود گسلیده بشویم.

نکته‌ای بسیار مهم درباره پذیرش در مقابل کنترل

در ACT ما مدافع پذیرش همه افکار و احساسات در همه شرایط نیستیم. این کار نه‌تنها خیلی سخت‌گیرانه بلکه کاملاً غیرضروری است. ACT مدافع پذیرش در دو وضعیت زیر است:
1. وقتی کنترل افکار و احساسات محدود یا ناممکن است.
2. وقتی کنترل افکار و احساسات ممکن است اما روش‌هایی که برای این منظور به کار می‌رود منجر به کاهش کیفیت زندگی می‌شود.
اگر کنترل ممکن باشد و به یک زندگی ارزشمند کمک کند پس انجام آن اشکالی ندارد. لطفاً این موضوع را به خاطر بسپارید چون اغلب مواقع از یاد تازه‌کار‌های ACT می‌رود یا بد فهمیده می‌شود و به یاد داشتن آن از سردرگمی زیادی جلوگیری می‌کند.

حقوق معنوی محفوظ و ذکر منبع با کتاب شناسی زیر بلامانع است:
هریس، راس. (1393). گیر افتاده اما درهم نشکسته! (درآمدی بر آسیب‌شناسی روانی از دیدگاه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد). علی فیضی (مترجم). برگرفته در روز ؟؟ سال ؟؟ از سایت مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی HTTP://WWW.MRMZ.IR 

مطلب قبلی پیشگیری از پشیمانی
مطلب بعدی مقابله با خود انتقادگری
چاپ
4666 به این مطلب امتیاز دهید:
5/0

لطفا برای ارسال نظر وارد سایت شوید یا ثبت نام نمایید

x
پیوستن به دریافت کنندگان پیامک های مرکز

  

قابل توجه علاقمندان دریافت اخبار کارگاه های تخصصی 

جهت دریافت اخبار و کارگاه های مرکز مشاوره زندگی به آدرس زیر مراجعه نمایید.

لینک سامانه پیامکی اخبار و کارگاه های مرکز مشاوره زندگی

 

 

 

قابل توجه علاقمندان دریافت اخبار کارگاه های ویژه عموم

جهت دریافت اخبار کلاس های مرکز مشاوره زندگی به آدرس زیر مراجعه نمایید.

لینک سامانه پیامکی اخبار کلاس های مرکز مشاوره زندگی