ویژه مطالعه برای متخصصان

مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی، قصد دارد مطالبی را با عنوان ویژه مطالعه متخصصان روانشناسی و مشاوره فراهم و انتشار نماید. از همکاران متخصص مرکز و دیگر اعضای حرفه انتظار می رود نسبت به تهیه و ارسال مطالب اقدام نمایند تا با نام خودشان در سایت منتشر شود.

 
م
وج سوم درمان های شناختی - رفتاری چیست؟

درمان­های مبتنی بر ذهن­آگاهی و پذیرش (treatments mindfulness- and acceptance-based ) به عنوان درمان­های موج سوم شناختی رفتاری شناخته می­شود. مداخلات مبتنی بر ذهن­آگاهی و پذیرش که دارای پشتوانه­ی تجربی هست شامل است بر: درمان پذیرش و تعهد (Acceptance and Commitment Therapy ) یا ACT ، رفتار درمانی دیالکتیکی (Dialectical Behavior Therapy ) یا DBT ، شناخت درمانی مبتنی بر ذهن­آگاهی (Mindfulness-Based Cognitive Therapy ) یا MBCT ، کاهش استرس مبتنی بر ذهن­آگاهی (Mindfulness-Based Stress Reduction ) یا MBSR .

موج اول با درمان­ های مبتنی بر مطالعات آزمایشگاهی رفتار و یادگیری ایجاد شد و نیروی برانگیزاننده­ی آن نارضایتی از رویکردهای روان­تحلیلی به روان­درمانی در دهه­ی 1950 بود. روش­های موج اول شامل شرطی عاملی، مهارت­آموزی، و روش­های مبتنی بر مواجهه بودند که به طور وسیعی مورد استفاده قرار می­گرفتند. موج دوم از این نیاز برآمد که لازم بود به طور مستقیم با شناخت­ها کار شود. در این موج بر نقش فرایندهای شناختی در پدیدآیی، بقاء و درمان اختلالات روانشناختی تاکید می­شود. از رویکردهای برجسته­­ی موج دوم می­توان به شناخت درمانی بک و درمان عقلانی- عاطفی الیس اشاره کرد. هر دو رویکرد بر شناسایی و اصلاح شناخت­های تحریف شده و غیرعقلانی تاکید داشتند. رویکردهای موج اول و دوم با هم یکپارچه شده و مجموعه وسیعی از درمان­ها تحت عنوان درمان­های شناختی رفتاری (CBT ) ایجاد کردند.

اخبار و رویدادهای جدید
0 10725

پیام تسلیت

 

مرکز مشاوره ی زندگی با نهایت تاسف و تاثر درگذشت برادر گرامی جناب آقای دکتر مرتضی کشمیری را خدمت ایشان و خانواده‌ی محترمشان تسلیت عرض نموده و صبر جزیل  ‎برای ایشان آرزومند است.

0 21520

کارگاه های عموم

فرزند پرورری - مقابله با اهمالکاری - مدیریت خشم - ارتباط موثر بین فردی - تربیت جنسی - آموزش جراتمندی - مهارت های ارتباط موثر زناشویی

RSS
شادها چه فرقی با بقیه دارند؟
Anonym
/ دسته بندی ها: مطالعه برای متخصصان

شادها چه فرقی با بقیه دارند؟

شادها چه فرقی با بقیه دارند؟

دکتر تاد کاشدان و  رابرت بیسواس دینر
مترجم: علی فیضی
این متن به سفارش مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی ترجمه شده است. 

وقتی در طول و عرض کشور پرواز می‌کنیم، معرفی کردن شغل خود به‌عنوان روانشناس همانا و خطر شنیدن داستان طولانی زندگی مسافران بغل‌دستی را به جان خریدن همانا. وقتی خطر می‌کنیم و می‌گوییم روانشناسیم و درباره شادمانی پژوهش می‌کنیم همیشه یک سؤال از طرف مقابل مطرح می‌شود: چه‌کار کنم تا فرد شادی باشم؟

راز شادمانی در چیست؟ این سؤال توجه بسیار زیادی را در جوامع مدرن به خود جلب کرده است. ما نیز دیگر مثل اجداد باستانی نگران دنبال شکار کردن و شکارشدن نیستیم و در عوض دغدغه این را داریم که چطور می‌توانیم به بهترین نوع زندگی کنیم. تولید کتاب‌های مربوط به شادمانی تبدیل به تجارتی سودآور و آموزش‌های خودشناسی و رشد شخصی تبدیل به کسب‌وکاری بزرگ‌تر از قبل شده است.

جستجوی شادمانی البته مختص به آمریکا نیست. روانشناس پژوهشگری به نام اد دینر و همکارانش 10000 هزار نفر را از 48 کشور گوناگون موردمطالعه قرار داده و کشف کرده‌اند که در هر گوشه دنیا شادمانی در نظر افراد مهم‌تر از بقیه موفقیت‌های مطلوب دیگر نظیر داشتن معنا در زندگی، ثروتمند شدن است.
تب شادمانی تا حدودی به‌وسیله بعضی پژوهش‌ها فراگیر شده است که نشان می‌دهند شادمانی فقط احساس خوب نیست بلکه همه جور فایده‌ای دارد؛ از درآمد بالا بگیرید تا عملکرد بهتر سیستم ایمنی و افزایش خلاقیت.

بسیاری از مردم این حقیقت را قبول کرده‌اند شادمانی فقط کیفور شدن شدید نیست بلکه احتمالاً آن را با حس آرامش یا رضایت، بهتر می‌توان توضیح داد. حالا هر تعریفی که داشته باشد، شادمانی تا حدودی هیجانی است و بنابراین این حقیقت را روشن می‌کند که میزان بالا و پایین شدن احساسات هر فرد به‌طور مادرزادی تعیین‌شده و وابسته به شخصیت او و میراث ژنتیکی‌اش است. بله رویدادهای مثبت شمارا شاد می‌کنند اما مقدار این شادی به حجم صندوق مادرزادی هیجانات شما وابسته است.
شادمانی واقعی ماندگارتر از ترشح عصب رسانه شادی یعنی دوپامین است بنابراین مهم است که آن را چیزی فراتر از یک هیجان بدانیم. حس شادی شامل تأملات شناختی است مثل وقتی‌که تصمیم می‌گیرید به جوک بی‌مزه بهترین دوست خودتان بخندید یا به شکل بینی خود نگاه می‌کنید یا درباره کیفیت ازدواج خودتان فکر می‌کنید. فقط کمی از حس شادی مربوط به کیفیت احساس شما است بقیه‌اش محصول حسابگری ذهن شماست. وقتی‌که دارید انتظارات خودتان را می‌سنجید، ایدئال‌های شما، پذیرش آنچه غیرقابل تغییر است و بسیاری از عوامل دیگر محتوای عملیات حساب ذهن شمارا تشکیل می‌دهد. شادمانی به این دلیل است که وضعیتی ذهنی است و درنتیجه می‌تواند به‌صورت عمدی و راهبردی حاصل بشود.
فارغ از حجم صندوق مادرزادی هیجانات، عادت‌ها و انتخاب‌های روزمره شما – از عملکردتان در دوستی بگیرید تا تأملاتی که درباره تصمیم‌های زندگی خود می‌کنید- می‌تواند در بهزیستی شمارا سوزن فروکند. پژوهش‌ها نشان داده است فعالیت‌هایی که به ما حس عدم اطمینان، ناخشنودی و حتی احساس گناه می‌دهد با به‌یادماندنی‌ترین و لذت‌بخش‌ترین تجربیات زندگی همراه است. افراد شاد به نظر می‌رسد که به فعالیت‌ها و عادت‌های دور از ذهنی مشغول می‌شوند که خوب... در نگاه اول به نظر می‌رسد ناشاد است!

افراد شاد پاداش‌های واقعی خطر کردن را می‌شناسند.
وقتی اضطراب وضعیتی خوب و بهینه است!

جمعه‌شب است و شما برنامه ریخته‌اید تا با دوستان خود شام بخورید. اگر بخواهید سیر و با جیب پر به خانه برگردید پیتزا یا همبرگر می‌خورید. اگر بخواهید دخترعمو یا پسرعمویتان را که تابه‌حال ندیده‌اید (یک پسرعمو یا دخترعموی ایتالیایی- چراکه نه؟) برای شام مهمان کنید این خطر را به جان می‌خرید که ممکن است غذای ایتالیایی که او برای شام سفارش می‌دهد را دوست نداشته باشید و جیبتان هم خالی بشود؛ اما این هم ممکن است که غذای خوشمزه و فوق‌العاده‌ای را کشف کنید.
افراد واقعاً شاد به نظر می‌رسد این حقیقت را به‌طور شهودی فهمیده‌اند که شادمانی پایدار فقط با انجام کارهای مطلوب به دست نمی‌آید؛ بلکه محتاج رشد کردن و فراتر رفتن از محدودیت‌هایی است که در وضعیت همیشگی و راحت خود با آن‌ها روبه‌رو هستیم. افراد شاد خیلی ساده بگوییم کنجکاو هستند. در مطالعه‌ای که به سال 2007 میلادی انجام شد، یکی از نویسندگان این مقاله (تاد کاشدان) و همکارانش دریافتند که مشارکت‌کنندگان در پژوهش وقتی فعالیت‌های روزمره خود و همچنین حال خود در طول روز را زیر نظر گرفتند، آن‌هایی که در طول روز به‌طور مکرر کنجکاوی کردند بیشترین رضایت از زندگی را هم تجربه کردند. آن‌ها البته در بالاترین تعداد فعالیت‌های شادی‌آور شرکت کرده بودند، فعالیت‌هایی نظیر قدردانی از همکاران یا داوطلب شدن برای کمک به دیگران.
کنجکاوی کردن – یعنی وضعیت که در آن مشتاق دانستن نادانسته‌ها هستیم- اساساً وضعیتی اضطراب‌آور است. پژوهشگری به نام پل سیلویا به مشارکت‌کنندگان در پژوهش تصاویر آرامش مختلفی از نقاشی‌های نقاشان مشهور فرانسوی کلود مونه و کلود لورین را نشان داد. نگاه کردن به این تصاویر باعث ایجاد احساسات شادی در مشارکت‌کنندگان شد درحالی‌که نقاشی‌های پررمزوراز ایگون شیله و فرانسیسکو گویا باعث کنجکاوی آن‌ها شد.
افراد کنجکاو به این نکته باور دارند که هرچند راه کنجکاوی پر از ناراحتی و آسیب‌پذیری است اما راهی مستقیم به‌سوی قوی‌تر و خردمندتر شدن است. درواقع نگاهی نزدیک‌تر به پژوهش کاشدان و همکارانش نشان می‌دهد که افراد کنجکاو فعالیت‌هایی انجام می‌دهند که هرچند مثل روی تخته پرش رفتن اولش ناراحتی به بار می‌آورد ولی آن‌ها را به‌سوی خشنودی‌های بیشتر پرتاب می‌کند.
البته موارد زیادی در زندگی وجود دارد که بهتر است رضایت و شادی خود را با انجام کارهایی افزایش بدهیم که از نتیجه‌شان مطمئنیم؛ مثلاً آهنگ محبوب خودمان را گوش بدهیم یا برای دیدن بهترین دوست خود برنامه‌ریزی کنیم؛ اما گاه‌به‌گاه بهتر است دست به فعالیت‌هایی بزنیم که تازه، پیچیده، نامعلوم و یا حتی اضطراب‌آور است. حالا ممکن است چنین فعالیتی خریدن یک موبایل جدید یا نگاه به فیلم مستند دوستتان باشد. شادترین افراد هردوی این نوع فعالیت‌ها را انجام می‌دهند بنابراین می‌توانند از هرکدام در زمان‌های متفاوت سود ببرند.

افراد شاد نسبت به فراز و نشیب‌های زندگی نابینا هستند.
فایده دیدن جنگل و ندیدن درخت‌ها

مشهورترین انتقاد از افراد شاد این است که آن‌ها واقع‌گرا نیستند. آن‌ها در دریای زندگی با خوشحالی کشتی خود را می‌رانند و از بدبختی‌ها و مشکلات دنیا بی‌خبرند. افراد رضایتمند احتمال کمی دارد که تحلیل‌گر و علاقه‌مند به جزئیات باشند. پژوهشی که روانشناسی به نام جوزف فورگاس انجام داد بیانگر این نکته بود که افرادی که یاد گرفته‌اند مثبت‌گرا و خوش‌بین باشند در مقایسه با دیگران کمتر شک گرا هستند. آن‌ها به‌صورت غیر انتقادی غریبه‌ها را می‌پذیرند و البته بنا به همین دلیل در مقابل دروغ‌ها و فریب‌ها آسیب‌پذیرترند.
وقتی در دنیای اجتماعی پیچیده ارتباط با همکاران، آشنایان و محبوب‌ها سیر می‌کنیم مطمئناً با چشم‌باز مراقب بودن فایده مند است. پژوهشگری به نام پل اندروز می‌گوید که افسردگی به لحاظ تکاملی سازگارانه است. افراد افسرده منطقی‌ترند و بیشتر از دیگران احتمال دارد که در مورد تجربیات خود قضاوت درستی داشته باشند و بنابراین بصیرت بهتری نسبت به خود و وضعیت بشر دارند- اگرچه چنین بینشی بهای هیجانی سنگینی دارد. توجه کمی به جزئیات به ما کمک می‌کند تا ارزیابی واقع‌گرایانه‌ای از دنیای اجتماعی داشته باشیم.
بااین‌حال توجه زیاد به جزئیات می‌تواند در کارکرد روزمره ما مزاحمت ایجاد کند. این نکته در پژوهش روانشناسی به نام کیت هارکنس به‌دست‌آمده است. او در پژوهش خود دریافت افرادی که خلق افسرده داشتند بیشتر ممکن بود که تغییرات ثانیه به ثانیه جلوه‌های صورت افراد توجه کنند. درحالی‌که افراد شاد تمایل داشتند تا چنین تغییراتی را نادیده بگیرند. احتمالاً متوجه شده‌اید که این پدیده را در تعامل با همسر خود تجربه کرده‌اید. وقتی حالمان بد است به کوچک‌ترین تغییرات توجه می‌کنیم و نمی‌توانیم دست از دعوا برداریم (من دیدم که به من بد نگاه کردی! چرا این کار را کردی؟!) درحالی‌که وقتی حالمان خوب است زیاد سخت نمی‌گیریم (میدانم منو دست انداختی ولی اشکال ندارد. من که میدانم دوستم داری). شادترین افراد یک محافظ هیجانی طبیعی دارند که از آن‌ها در مقابل گیر افتادن در جاذبه قدرتمند جزئیات محافظت می‌کند.
شادترین افراد همین‌طور این عادت را هم دارند که خیلی از عملکرد خودشان انتقاد نکنند. پژوهشگری به نام اویشی و همکارانش وقتی تحقیقات انجام‌شده را مرور کردند این نکته را دریافتند که شادترین افراد در مقایسه با افرادی که شادمانی کمتری داشتند رتبه‌های تحصیلی، نمرات کلاسی و درآمد پایین‌تری داشتند. به‌طور خلاصه باید گفت آن‌ها درباره عملکرد خود سهل گیرتر قضاوت می‌کردند؛ در نظر آن‌ها خیلی موفق بودن چندان مهم نبود.
منظور ما این نیست که ما باید نسبت به انجام تمام وظایف خود تنبلی پیشه کنیم شویم. توجه به جزئیات مهم است؛ اما تمرکز زیاد روی هر چیز خستگی‌آور و فلج‌کننده است. شادترین ما می‌پذیرد که تلاش زیاد برای کامل بودن و تعامل بی‌اشکال با هرکس در هر زمان خیال خام است.

افراد شاد دوستانی بی حسدند
نباید نسبت به خوشبختی دیگران چشم‌تنگ کرد.

شما این را یک‌میلیون بار شنیده‌اید: دوست آن است که گیرد دست دوست در پریشان‌حالی و درماندگی. در نظرسنجی جهانی و اخیر موسسه گالوپ، بزرگ‌ترین عامل پیش‌بینی کننده شادمانی در کار وجود دوستی بود که می‌توان روی حمایت و کمک آن حساب کرد... این یافته معنی‌دار است پس ما اغلب فکر می‌کنیم که دوست خوب کسی است که بعد از عدم موفقیت ما در گرفتن ترفیع شغلی دست ما را می‌گیرد و می‌برد توی یک کافی شاپ و به ما دلداری می‌دهد.
درواقع چنان حمایتی به فرد کشتی‌شکسته در دریای طوفان‌زده زندگی کمک می‌کند تا به‌سلامت به ساحل امن برسد. بااین‌حال پژوهش‌ها ایده‌ای دور از ذهن‌تر را درباره دوستی روشن کرده است: شادترین افراد آن‌هایی هستند که در مواقع شادی دیگران هم حاضر هستند.
چنین ایده‌ای به‌واسطه تحقیقات شلی گیبل و همکارانش حمایت‌شده است. پژوهش آن‌ها نشان داده است که وقتی شریک عاطفی از ابراز خوشحالی زیاد و اصیل در مقابل موفقیت محبوب خود بازمی‌ماند، احتمال به هم خوردن رابطه آن‌ها بیشتر می‌شود، درحالی‌که وقتی شرکای عاطفی موفقیت همدیگر را جشن می‌گیرند، به‌احتمال بیشتری از رابطه خود رضایت داشته و نسبت به رابطه به آن تعهد بیشتری از خود نشان می‌دهند و از عشق و شادمانی بیشتری لذت می‌برند.
بیرون از روابط صمیمی و خانوادگی، چرا وقت صرف وقت و نیرو در مقابل مشاهده موفقیت دیگران ما را شادتر می‌کند؟ چرا شما باید به موفقیت‌های رفیق خوش‌شانس خود گوش بدهید چرا باید از این‌که مقاله جدید رفیق شما پذیرش گرفته است خوشحال بشوید؟ به یک دلیل، او واقعاً به شما نیاز دارد. فرایند بحث درباره یک اتفاق مثبت با گوش کردن فعالانه درواقع خاطره آن اتفاق را تغییر می‌دهد. دوست شما بعد از گذشت مدت‌ها، خاطره آن موقع را مثبت‌تر از قبل به یاد خواهد آورد؛ اما نکته‌ای که اهمیت مشابهی دارد این است که درست مثل موقعی که برای هدیه گرفتن برای یک دوست یا کمک به موسسه‌های خیریه پول خرج می‌کنیم، صرف کردن زمان ارزشمند خود برای گوش دادن به موفقیت‌های دوستان مار ا خوشحال‌تر می‌کند.
در زندگی به نظر می‌رسد افراد زیادی وجود دارند که منتظر نمایش دادن قهرمانی‌های خود هستند. آنچه کمیاب و گران‌بهاست آن افرادی هستند که می‌توانند بی رشک و حسد در شادی و موفقیت دیگران سهیم شوند. پس با این وصف اگرچه خوب است که وقتی دوستمان در بیمارستان بستری است دسته‌گلی برای او ببریم، هردوی شما لذت بیشتری خواهید برد اگر همین کار را به‌وقت قبولی در دانشگاه یا نامزد کردن برای او بکنید.

افراد شاد نسبت به هر احساسی گشوده هستند
جنبه مثبت هیجانات منفی

افرادی که سلامت روان‌شناختی زیادی دارند این خردمندی را به دست آورده‌اند که بایستی بعضی‌اوقات چیزهایی را پشت سر بگذارند و بگذرند؛ البته این خردمندی به معنای آن نیست که این افراد احساسات خود را نادیده می‌گیرند یا با چشمان بسته از برابر مشکلات و مسائل رد می‌شوند. آن‌ها در عوض این بینش را دارند که هیجان‌ها به‌عنوان بازخورد عمل می‌کنند – یک سیستم رادار درونی که اطلاعاتی درباره این فراهم می‌کند که چه اتفاقاتی در دنیای اجتماعی می‌افتد یا خواهد افتاد.
افراد شاد و شکوفا هیجانات منفی خود را پنهان نمی‌کنند. آن‌ها این نکته را تصدیق می‌کنند که زندگی پر از نومیدی‌هاست. آن‌ها اغلب از خشم خود به‌طور مؤثری برای دوباره سر برافراشتن یا از احساس گناه به‌عنوان انگیزه‌ای برای تغیر رفتار خود استفاده می‌کنند. این تغییر ذهنی فرز و چابک بین لذت و رنج به نام انعطاف‌پذیری روان‌شناختی شناخته می‌شود.
در نظر بگیرید که مثلاً اگر محبوب شما دوستی پیدا کرد به‌جای اینکه اجازه احساس حسادت رضایت شما از رابطه‌تان را کاهش دهد، احساسات خود را به‌عنوان یک علامت بپذیرید. چنین کاری به شما اجازه می‌دهد تا به‌طور مفیدتری واکنش نشان داده و مشکل‌گشایی کنید. مثلاً می‌توانید از خود شفقت و دلسوزی به خرج بدهید (محبوب شما نیازهای ارضا نشده‌ای دارد که باید مورد تائید قرار بگیرد) و فعالانه گوش کنید (در مورد علاقه‌مندی‌های او کنجکاو باشید).
توانایی تغییر وضعیت‌های ذهنی در مقابل تغییر شرایط، معلوم شده است که جنبه‌ای بنیادین از بهزیستی است. پژوهشگری به نام جورج بونانو دریکی از مطالعات خود دریافت که بعد از حادثه یازده سپتامبر، آن دسته از شهروندان نیویورکی که انعطاف‌پذیری روان‌شناختی بالایی داشتند- یعنی آن‌ها هم خشمگین بودند اما وقتی می‌توانستند وقتی‌که لازم بود خود را آرام کنند- زودتر دوباره سرپا ایستادند؛ و نیز در مقایسه با همتایانی که انطباق‌پذیری پایین‌تری داشتند از سلامت روان‌شناختی و جسمانی بیشتری برخوردار بودند.
همه‌جا برای واکنش منعطف فرصت داریم. مثلاً نوعروسی که به‌تازگی متوجه شده نمی‌تواند حامله بشود ممکن است حس درماندگی خود را از مادرش پنهان کند ولی این نکته را برای دوستش بازگو کند. افرادی که یک سانحه را تجربه کرده‌اند ممکن است خشم خود را نسبت به دوری و بری‌های خشمگین خود ابراز کنند اما همین افراد می‌توانند خشم خود را از دوستان بخشنده خود پنهان کنند. توانایی تحمل ناخوشایندی‌ها حاصل تغییر وضعیت ذهنی است و به ما کمک می‌کند تا در هر شرایطی بهترین نتیجه را بگیریم. البته ابراز این توانمندی وابسته به این است که ما که هستیم و چه می‌کنیم.
مثل بدن‌سازان که وزنه‌ها را کمک افزایش می‌دهند مهارت مقابله با ناخوشایندی هیجانی وقتی به بهترین نحو یاد گرفته می‌شود که ما آن را کم‌کم افزایش بدهیم. به‌عنوان‌مثال دفعه که با پسر یا دختر نوجوان خود بحثی داشتید به‌عوض اینکه رود خواهید حواس خود را پرت کنید، فقط سعی کنید تا چند دقیقه هیجان خود را تحمل‌کنید. باگذشت زمان، توانایی تاب‌آوری شما در برابر هیجانات منفی گسترش خواهد یافت.

افراد شاد  می‌دانند لذت و هدفمندی همکار هم هستند.

حتی افراد بسیار سخت‌کوش با این عقیده موافق‌اند که زندگی هدفمند اما بدون لذت، اصلاً خوب نیست. افراد شاد می‌دانند که اجازه دادن به خود برای لذت بردن از بعضی افراط‌های خوشایند جنبه مهمی از زندگی رضایت‌بخش است. منظور ما از افراط فعالیت‌هایی نظیر این‌هاست: حمام کردن طولانی و لذت‌بخش، تماشای سریال «شب‌های برره» یا «شاه گوش» با همسر، تعطیل کردن گاه‌وبیگاه کار پنج‌شنبه برای تماشای مسابقه فوتبال یا به گردش رفتن... صدالبته اگر شما روی انجام فعالیت‌هایی تمرکز کنید که احساس خوب آنی به شما می‌دهد، فایده تدوین یک هدف مهم در زندگی را از دست می‌دهید. هدفمندی چیزی است که ما را درراه تغییر- حتی اگر در این راه با سختی و دشواری روبه‌رو بشویم و شادی کوتاه‌مدت خود را قربانی کنیم- به‌پیش می‌راند.
پژوهشگری به نام استیگر و همکارانش در پژوهش برای کشف این‌که افراد شاد چگونه بین لذت و هدفمندی تعادل ایجاد می‌کنند به این یافته رسیده‌اند تلاش برای فهم و تغییر دنیا منجر به‌طورکلی به دوری از شادمانی می‌انجامد. هدفمندی بالاخره مأموریتی پرتنش، با نتیجه‌ای نامعلوم، پر از حادثه و برانگیختگی و تعارض بین حال خوب و تمایل به حرکت به‌سوی آن چیزی است که دغدغه‌اش را داریم. شادترین افراد چنین تعارضی را این‌طور حل می‌کنند که وقتی در حال پیشروی به‌سوی ارزش‌ها و اهداف زندگی خود هستند فرصت لذت بردن از شادی‌های کوتاه‌مدت را از دست نمی‌دهند.
اگر بخواهیم وضعیت فرد شاد را با استعاره‌ای نشان بدهیم بایستی بگوییم درحالی‌که یک پای او در زمان حال قرار دارد و او قدر آنچه اکنون دارد را می‌داند دارد پای دیگرش را به سمت آینده برمی‌دارد؛ آینده‌ای که منبع نامکشوف معنا است. درواقع تحقیقات عصب پژوهی به نام ریچارد دیویدسون این نکته را معلوم ساخته که رسیدن به اهداف نه‌تنها باعث اشتغال خاطر مثبت ما می‌شود بلکه به ما کمک می‌کند تا احساست منفی حاصل از این سیروسفر را تحمل‌کنیم.
هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید که یافتن هدف زندگی آسان است یا می‌توان به‌سادگی به آن دست پیدا کرد؛ اما برای رسیدن به این هدف می‌توانید دراین‌باره فکر کنید که کدام فعالیت‌ها در هفته گذشته برای شما بسیار پاداش‌دهنده و بامعنا بود؟ شما در چه‌کاری خوب هستید و به خاطر آن شناخته می‌شوید؟ چه تجربیاتی داشته‌اید که حاضر نیستید از آن دست بکشید؟ و برای کدام‌یک از آن‌ها بیش از همه مشتاقید؟ توجه کنید در جواب خود به این سؤالات کدام کارها و تجربه‌ها را از سر اجبار می‌گویید و کدام را از صمیم جان دوست دارید؟ به‌عنوان‌مثال بااینکه والد بودن لزوماً به این معنا نیست که صرف وقت در کنار فرزند خود بیشترین نیرو را به شما می‌دهد، اما بخش بامعنایی از زندگی شما است و مهم است که آن را بپذیرید. افراد شاد صادقانه می‌دانند که چه چیزی به آن‌ها نیرو می‌دهد و چه چیز نیرو نمی‌دهد و البته در هرروز زندگی خود زمانی را به انجام فعالیت‌های لذت‌بخش اختصاص می‌دهند. آن‌ها می‌توانند فعالیت‌هایی را که برای رسیدن به اهداف مهم زندگی خود انجام می‌دهند درون یک زندگی بامعنا و رضایتمند به خوبی جای بدهند.

در زندگی چیزهای زیادتری از شاد بودن وجود دارد

برنده جایزه نوبل آلبرت شوایتزر زمانی گفت: «شادمانی چیزی فراتر از سلامتی خوب و حافظه بد نیست». علی‌رغم درخشش ظاهری رسیدن به یک وضعیت ذهنی مثبت، منتقدان می‌گویند که جستجوی شادمانی به گمراهی رفتن است- چنین جستجویی زودگذر، مصنوعی و لذت‌گرایانه است.
پژوهش‌ها به برخی از این ادعاها پاسخ داده‌اند. مطالعاتی اد دینر شنان داده است مردم واقعاً می‌توانند از تجربه لذت شدید کوتاه‌مدت به خاطر خوشی‌های بعدی چشم‌پوشی کنند؛ حتی اگر این خوشی‌ها چندان زیاد هم لذت‌بخش نباشند. (اگر با دوستان خود به یک مسابقه فوتبال یا سفر تفریحی برویم حتماً خوش می‌گذرد اما این ممکن است به معنای از دست دادن فرصت قدردانی و تشکر از کارنامه خوب پسرتان باشد).
نتایج عجیب‌وغریب‌تر از پژوهش‌های روانشناسی به نام ایریس مائوس به‌دست‌آمده که نشان می‌دهد افرادی که اولویت اولشان شاد بودن است گزارش می‌دهند که بیشتر احساس تنهایی می‌کنند. بله شاد بودن سلامتی آور است اما هوس و وسواس شادی داشتن شیب لغزنده‌ای است که باید مراقب آن بود.
همچنان که پژوهش‌هایی که درباره بهزیستی انجام‌شده است بیان می‌کنند ما نمی‌توانیم اهمیت شادمانی را انکار کنیم اما بایستی این نتیجه را هم بگیریم که یک زندگی خوب چیزی فراتر از احساس سرخوشی است. زندگی خوب را می‌توان به‌صورت جایگاهی دید که در آن شادمانی، غصه گاه‌به‌گاه و احساس هدفمندی وجود دارد. چنین رویکردی تنها این نکته را بیان نمی‌کند که جایگاه شادمانی افراد باهم متفاوت است بلکه این مفهوم را در بطن خود دارد که آن‌ها می‌توانند لحظه‌به‌لحظه در جایگاه شادمانی خود تغییر مکان بدهند. به‌عنوان‌مثال حس خودمختاری شما وقتی‌که دانشجو می‌شوید دچار تغییرات زیادی می‌شود، شما از سیطره قوانین پدر و مادر خود تا حدود خلاص رها می‌شوید و نوعی از آزادی را تجربه می‌کنید و البته ده دوازده سال بعد این آزادی باز تغییر می‌کند چون بایستی حق انتخاب ساعت خواب خود را هم فروبگذارید.
تشبیه شادمانی به یک جایگاه چیزی فراتر از استعاره سازی است. بهزیستی را چنین مخلوط دیدن راه‌های بیشتری را به‌سوی دستیابی به یک زندگی مطلوب باز می‌کند. لذت بردن از موفقیت در حتی یک ناحیه از این وطن می‌تواند باعث جشن و شادمانی بشود.

منبع:
HTTP://WWW.PSYCHOLOGYTODAY.COM/ARTICLES/201306/WHAT-HAPPY-PEOPLE-DO-DIFFERENTLY
حقوق معنوی محفوظ و ذکر منبع با کتاب شناسی زیر بلامانع است:
تاد کاشدان و دکتر رابرت بیسواس دینر. (1393). شادها چه فرقی با بقیه دارند؟. علی فیضی (مترجم). برگرفته در روز ؟؟ سال ؟؟ از سایت مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی HTTP://WWW.MRMZ.IR
مطلب قبلی شادها چه فرقی با بقیه دارند؟
مطلب بعدی شادها چه فرقی با بقیه دارند؟
چاپ
2488 به این مطلب امتیاز دهید:
هیچ امتیازی موجود نیست

دیدگاه خود را درج فرمایید

افزودن دیدگاه

x
پیوستن به دریافت کنندگان پیامک های مرکز

  

قابل توجه علاقمندان دریافت اخبار کارگاه های تخصصی 

جهت دریافت اخبار و کارگاه های مرکز مشاوره زندگی به آدرس زیر مراجعه نمایید.

لینک سامانه پیامکی اخبار و کارگاه های مرکز مشاوره زندگی

 

 

 

قابل توجه علاقمندان دریافت اخبار کارگاه های ویژه عموم

جهت دریافت اخبار کلاس های مرکز مشاوره زندگی به آدرس زیر مراجعه نمایید.

لینک سامانه پیامکی اخبار کلاس های مرکز مشاوره زندگی