مقالات روانشناسی: مطالب علمی روانشناسی متخصصان و عموم

ویژه مطالعه

 

مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی، در راستای بخشی از رسالت خود که همانا ارتقای دانش روانشناختی متخصصان و نیز عموم مردم به ویژه مراجعان مراکز خدمات روانشناسی و مشاوره می باشد، قصد دارد مطالبی را با عنوان ویژه مطالعه فراهم و انتشار نماید. از مخاطبان محترم سایت مرکز انتظار می رود گاه گاهی به این صفحه از سایت مراجعه نمایند و از همکاران متخصص مرکز و دیگر اعضای حرفه انتظار می رود نسبت به تهیه و ارسال مطالب اقدام نمایند تا با نام خودشان در سایت منتشر شود.

 

 

پرسش و پاسخ با جان فردریکسون (1)
مدیر سایت

پرسش و پاسخ با جان فردریکسون (1)

وقتی درمانجو می‌گوید: نمی‌توانم با خودم مشفق باشم

پرسش و پاسخ با جان فردریکسون
(1)

وقتی درمانجو می‌گوید: نمی‌توانم با خودم مشفق باشم

جان فردریسکون

مقدمه: جان فردریکسون خوشبختانه نیاز چندانی به معرفی ندارد. آموزگار برجسته و پرکار رواندرمانی پویشی فشردۀ کوتاه‌مدت که دو کتاب آخر او (هم‌آفرینی تغییر و دروغ‌هایی که به خود می‌گوییم) به فارسی ترجمه شده است  و بسیاری از علاقه‌مندان به رواندرمانی در ایران، با او به خوبی آشنایند. فردریکسون از سالها پیش صفحه‌ای در فیسبوک دارد و فعالانه به پرسش‌های علاقه‌مندان به رواندرمانی پاسخ می‌دهد و  ایشان را در بهبود کارشان یاری می‌دهد. این مطالب آنقدر به نظرم مفید و غنی رسید که حیفم آمد از دسترس بسیاری علاقه‌مندان به رواندرمانی در ایران دور بماند. با او تماس گرفتم و برای ترجمۀ این مطالب  اجازه خواستم. فردریکسون به مهربانی پاسخ مثبت داد و به تلاش در این مهم ترغیبم کرد. درخواست او فقط این بود که در ترجمۀ این راهنمایی‌ها منبع آن را ذکر کنم. به این ترتیب امیدوارم که گام به گام و با سرعتی مناسب این منابع ارزشمند آموزش رواندرمانی را ترجمه کنم.آنچه در ادامه می‌آید گام اول در این مسیر است.

سوال:

یکی از درمانجویانم داستانی غمگین را دربارۀ گذشته‌اش به من گفت؛ او گفت که برای نجات پیدا کردن از محیطی آزارگر مجبور شد تا نقش بازی کند و آدم متفاوتی بشود. من غم خود را با گفتن این جمله ابراز کردم: «برای تویی که آن زمان‌ها آنقدر ترسیده بود شفقت زیادی دارم». درمانجو با گفتن این جمله واکنشی منفی نشان داد: «بله اما کودکان گرسنه‌ای در آفریقا هستند. من یک مرد سفیدپوستم. نمی‌توانم همدردی را قبول کنم». من خواستم با فشار پیش بروم و گفتم: «اما ما اینجاییم. تو راهت را به سمت من پیدا کردی چون این مشکل را داری که حس می‌کنی اصیل نیستی». او پاسخ داد: «اما من شغلی دار، سقفی بالای سرم دارم و سفیدپوستم. نمی‌خواهم شکایتی داشته باشم». من پاسخ دادم: «با این حال اینجا هستی». آیا در این مورد می‌توانید مرا راهنمایی کنید؟

جان فردریکسون:

از هانا بابت این سوال ممنونم.

البته که شما احساس شفقت کردید؛ اما اگر درمانجو آن را به دنیای خود راه نداد چه کنیم؟ اگر هیچ کس را به دنیای خود راه ندهد چه؟ اگر شفقت شما را دور بیندازد این ابراز احساس شما کافی نخواهد بود. او می‌تواند شفقت شما را رد کند. او می‌تواند شما را طرد کند. عجیب است که آنچه او را در کودکی زنده نگه داشته امروز باعث تنهایی او می‌شود؛ بنابراین وقتی شفقت خود را ارائه می‌کنید و او پسش می‌زند، ارائه کردن بیشتر شفقت کارساز نخواهد بود. بایستی راهی پیدا کنید تا ببیند که چطور در برابر نزدیک شدن هرکسی به خود مقاومت می‌کند. در غیر این صورت او به تنها زیستنی که در آن کسی را نمی‌تواند نزدیکش شود ادامه خواهد داد.

درمانگر: «برای نسخۀ جوان‌تر تو که آنقدر ترسیده بود شفقت زیادی دارم».

درمانجو: «بله، اما کودکان گرسنه‌ای در آفریقا هستند. من یک مرد سفیدپوستم. نمی‌توانم همدردی را قبول کنم». درمانگر: «نه؛ اینطور نیست که نمی‌توانی همدردی را قبول کنی، تو ردش می‌کنی. تو شفقت مرا رد کردی. تو مرا طرد کردی و اشکالی ندارد. قانونی وجود ندارد که بر اساس آن مجبور باشی من و شفقتم را قبول کنی؛ اما اینطوری من آدم بی‌فایدۀ دیگری در زندگی‌ات می‌شوم و تو تنها می‌مانی. ببین من متوجهم که طرد کردن دیگران چطور قبلاً زندگی تو را نجات داده است. می‌فهمم که آن آدم‌هایی که بیش از همه دوست داشتی بیشترین آسیبب را به تو زدند؛ و می‌فهمم که در نقطه‌ای از زندگی‌ات تصمیم گرفتی اجازه ندهی کسی به تو نزدیک شود اما توجه کن که اگر همچنان این دیوار را بین من و خودت بسازی من برایت بی‌فایده می‌شوم. یک طرف دیوار من می‌مانم و طرف دیگر تو می‌مانی؛ و احساس تنهایی‌ات ادامه پیدا می‌کند. به همین خاطر کنجکاوم بدانم کدام احساسات را نسبت به من داری که باعث می‌شوند تلاش کنی تا من هم آدم بی‌فایدۀ دیگری در زندگی تو باشم. کدام احساسات را نسبت به من تجربه می‌کنی؟»

درمانجو: «به تو اعتماد ندارم.»

درمانگر: «البته که همینطور است. خیلی زود در زندگی‌ات یاد گرفتی به آدم‌ها اعتماد نکنی؛ و حالا یک دیوار بی‌اعتمادی دور خودت ساخته‌ای. در عین حال که در قلعه‌ای که از این دیوارهای بی‌اعتمادی ساخته شده است زندگی می‌کنی و این دیوارها از تو مراقبت کرده‌اند در قلعۀ خودت تنهایی. هیچ کس وارد آن نمی‌شود. تو می‌توانی شفقت مرا رد کنی. واقعاً می‌توانی و اشکالی ندارد. فقط تا وقتی که من و شفقتم را رد می‌کنی در طرد کردن آدم‌ها ماهرتر می‌شوی. درمان جایی می‌شود که طرد کردن آدم‌ها را تمرین می‌کنی و نتیجۀ نهایی احساس تنهایی و افسردگی است. کدام احساسات را نسبت به من داری که تو را پشت دیوار بی‌اعتمادی پنهان می‌کند؟ چه احساساتی نسبت به من داری؟»

پرسیدن از احساسات درمانجو نسبت به درمانگر شاید به نظر عجیب بیابد اما نکته این است که او شما را طرد می‌کند. در هر رابطه‌ای که فردی شما را طرد می‌کند شما می‌خواهید بدانید کدام احساسات او باعث شده تا این رابطه را تخریب کند. به شکلی مشابه اگر فردی شفقت شما را در رواندرمانی رد کرد، می‌خواهید بدانید کدام احساسات را نسبت به شما دارد که باعث می‌شوند خودش را اینگونه در رابطه با شما اذیت کند.

همانطور که نسبت به رنج گذشتۀ او شفقت دارید، بایستی به ریشه‌های این دیوار بی‌اعتمادی هم شفقت داشته باشید. بایستی برای این اثرات رنج‌بار امروزی این دیوار نیز شفقت داشته و در برابر واقعیت تسلیم باشید: او می‌تواند این دیوار را به جای ارتباط با شما انتخاب کند. این انتخاب اوست و ما بایستی این را هم بپذیریم. این گذشتۀ اوست، این مشکل اوست، این زندگی اوست، این دیوار اوست و این انتخاب اوست. به جای این که به او فشار بیاورید تا انتخاب متفاوتی داشته باشید به او کمک کنید انتخابی که می‌کند، دلایل این انتخاب در روزگار پیشین زندگی‌اش و هزینۀ این انتخاب در زمان حال را به روشنی ببیند.

شما به جای اظهارنظر دربارۀ این که چگونه شما را طرد می‌کند برای صمیمیت بیشتر به او فشاور آوردید. اجازه بدهید شما را طرد کند چون این کار را می‌کند، چون واقعیت همین است. به جای فشار آوردن برای صمیمت بیشتر که او اکنون نمی‌خواهد، توصیف کنید که چگونه شما را طرد می‌کند و چرا شما را اکنون  طرد می‌کند. هزینۀ طرد کردن شما و دیگران را برای او توصیف کنید. سپس بنشینید، منتظر بمانید و گوش کنید. این انتخاب اوست، اجازه بدهید این انتخاب را داشته باشید. اگر احساس تنهایی و رنج بردن را انتخاب کنید به اجازه بدهید این انتخاب را بکند چون او این راه را برمی‌گزیند و چون این واقعیت است.   

منبع:

https://www.facebook.com/pg/DynamicPsychotherapy

 

حقوق معنوی محفوظ و ذکر منبع با کتاب‌شناسی زیر بلامانع است:

فردریکسون، جان. (1397). پرسش و پاسخ با جان فردریکسون(1): وقتی درمانجو می‌گوید: نمی‌توانم با خودم مشفق باشم . علی فیضی (مترجم). برگرفته در روز/ ماه/سال  از سایت مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی http://mrmz.ir/

 

 

چاپ
10878 به این مطلب امتیاز دهید:
4/4

دیدگاه خود را درج فرمایید

افزودن دیدگاه

x
اخبار و رویدادهای جدید
0 10725

پیام تسلیت

 

مرکز مشاوره ی زندگی با نهایت تاسف و تاثر درگذشت برادر گرامی جناب آقای دکتر مرتضی کشمیری را خدمت ایشان و خانواده‌ی محترمشان تسلیت عرض نموده و صبر جزیل  ‎برای ایشان آرزومند است.

0 21520

کارگاه های عموم

فرزند پرورری - مقابله با اهمالکاری - مدیریت خشم - ارتباط موثر بین فردی - تربیت جنسی - آموزش جراتمندی - مهارت های ارتباط موثر زناشویی

RSS
پیوستن به دریافت کنندگان پیامک های مرکز

  

قابل توجه علاقمندان دریافت اخبار کارگاه های تخصصی 

جهت دریافت اخبار و کارگاه های مرکز مشاوره زندگی به آدرس زیر مراجعه نمایید.

لینک سامانه پیامکی اخبار و کارگاه های مرکز مشاوره زندگی

 

 

 

قابل توجه علاقمندان دریافت اخبار کارگاه های ویژه عموم

جهت دریافت اخبار کلاس های مرکز مشاوره زندگی به آدرس زیر مراجعه نمایید.

لینک سامانه پیامکی اخبار کلاس های مرکز مشاوره زندگی