متخصصان آموزش دهنده به عموم

آقای دکتر کمیل زاهدی تجریشی
0 18806

شقایق جلالی

کارشناس ارشد روانشناسی تربیتی

RSS
متخصصان آموزش دهنده به عموم
گیر افتاده اما درهم نشکسته! (بخش دوم)
Anonym
/ دسته بندی ها: موج سوم رفتار درمانی

گیر افتاده اما درهم نشکسته! (بخش دوم)



دکتر راس هریس
مترجم: علی فیضی

شش فرایند آسیب‌زای اصلی

آمیختگی شناختی و اجتناب تجربه‌ای باهم دیگر منجر به شش فرایند آسیب‌زای اصلی می‌شود. می‌توانید آن‌ها را روی برعکس شش فرایند درمانی مرکزی بدانید. همچنان که هر فرایند را ازنظر می‌گذرانیم از افسردگی بالینی برای ارائه مثال استفاده خواهم کرد.

آمیختگی
همچنان که پیش‌ازاین گفته شد، آمیختگی به معنای درگیری با افکارمان است، این درگیری باعث تسلط آن‌ها بر آگاهی‌مان شده و منجر به این می‌شود که آن افکار نفوذ زیادی روی رفتار ما داشته باشند. مراجعین افسرده با همه گونه افکار نامفید آمیخته‌شده‌اند: من بدم، لیاقت هیچ شرایط بهتری را ندارم، نمی‌توانم تغییر کنم، همیشه همین‌طور خواهم ماند، زندگی گند است، انجام هر کاری خیلی سخت است، هیچ‌وقت بهتر نخواهم شد تا وقتی این احساسات را دارم نمی‌توانم از رختخوابم بیرون بیایم، آن‌قدری خسته‌ام که نمی‌توانم کاری انجام بدهم. آن‌ها همچنین اغلب با خاطرات دردناک ازجمله طردشدن، دل‌شکستگی، شکست یا آزار آمیخته‌شده‌اند. آمیختگی شدید با خاطره به‌نحوی‌که انگار همین‌الان و همین‌جا اتفاق می‌افتد اغلب با عنوان حمله خطور خاطره (FLASHBACK) نامیده می‌شود. در افسردگی بالینی آمیختگی اغلب خود را به شکل نگرانی، نشخوار فکری، تلاش برای سردر آوردن از اینکه چرا این‌طور هستم یا خودگویی‌های منفی نظیر این‌‌ها خود را نشان می‌دهد: این مهمانی گند است، بایستی در رختخواب می‌ماندم؟ اصلاً برای چه اینجا هستم؟ هیچ‌کسی دلش نمی‌خواهد من اینجا باشم.

اجتناب تجربه‌ای

همچنان که پیش‌ازاین گفته شد، اجتناب تجربه‌ای به معنای تلاش برای خلاصی یا فرار از تجربیات درونی ناخواسته نظیر افکار، احساسات و خاطرات است. این وضعیت روانی دقیقاً نقطه برعکس پذیرش (مخفف پذیرش تجربه‌ای) است. به‌عنوان‌مثال به نقش اجتناب تجربه‌ای در افسردگی نگاه کنید. مراجعین افسرده شما عموماً به‌سختی تلاش می‌کنند تا از هیجانات و احساسات منفی نظیر اضطراب، غصه، خستگی، خشم، احساس گناه، تنهایی، بی‌حالی و نظیر این‌ها خلاص شده یا از آن‌ها فرار کنند. آن‌ها اغلب از فعالیت‌های اجتماعی به‌منظور اجتناب از احساسات و افکار ناخوشایند دوری می‌کنند. شاید در نگاه اول این موضوع خیلی به چشم نیاید پس بیایید دراین‌باره کمی بیشتر تأمل‌کنیم. هرچه موعد یک فعالیت اجتماعی نزدیک‌تر و نزدیک‌تر می‌شود، افراد مبتلا به افسردگی با افکاری نظیر این‌ها آمیخته می‌شوند: من خسته‌کننده‌ام، باری روی دوش دیگران هستم، چیزی برای گفتن ندارم، از این فعالیت لذتی نخواهم برد، خیلی خسته‌ام، نمی‌توانم ناراحتی را تحمل‌کنم. آن‌ها همچنین با خاطرات رویدادهای اجتماعی قبلی که نارضایت‌بخش بودند آمیخته می‌شوند. در همان زمان احساس اضطراب ایشان افزایش پیدا می‌کند و اغلب حس ترس قریب‌الوقوعی دارند. بااین‌حال همان لحظه‌ای آن‌ها فعالیت اجتماعی منصرف می‌شوند بلافاصله احساس آسودگی می‌کنند: همه افکار و احساسات ناخوشایند فوراً ناپدید می‌شوند و حتی بااینکه این آسودگی خیلی دوام نمی‌آورد اما بسیار تقویت‌کننده است که همین مسئله احتمال کناره‌گیری اجتماعی در آینده را افزایش می‌دهد.
آمیختگی و اجتناب به‌طورکلی دست در دست هم داند. مثلاً مراجعین افسرده اغلب سخت تلاش می‌کنند تا افکار و خاطرات دردناکی که با‌ آن‌ها آمیخته‌شده‌اند را از ذهن خود بیرون کنند؛ افکاری نظیر من بی‌ارزشم یا هیچ‌کس مرا دوست ندارد یا خاطرات دردناک طردشدن، دل‌شکستگی و شکست. این افراد ممکن است برای دوری از افکار دردناک هر چیزی از مصرف دارو، الکل یا سیگار تا تماشای تلویزیون و خواب زیاد را امتحان کنند.

تسلط گذشته و آینده تصور شده/شناخت خود محدود

آمیختگی و اجتناب منجر به از دست دادن تماس با تجربه اینجا و اکنون می‌شود. ما همگی آماده‌ایم تا در دام گذشته و آینده‌ تصور شده گرفتار بشویم: درون چاله خاطرات دردناک می‌لغزیم و درباره اینکه چرا رویدادها آن‌طور اتفاق افتادند نشخوار فکری می‌کنیم؛ در مورد آینده خیال‌پردازی می‌کنیم و نگران چیزهایی می‌شویم که هنوز اتفاق نیفتاده‌اند و روی چیزهایی تمرکز می‌کنیم که باید در آینده انجام بدهیم. در این فرایند ما زندگی در اینجا و اکنون را از دست می‌دهیم.

ارتباط با لحظه حال شامل دنیای درون و دنیای بیرون اطراف ما است. اگر ما تماس با دنیای روان‌شناختی خود –منظور افکار و احساساتمان- را از دست بدهیم شناخت محدودی از خود خواهیم داشت و بدون خودشناسی تغییر رفتار مفید بسیار سخت‌تر خواهد بود.
مراجعین افسرده معمولاً وقت زیادی را در حالت آمیختگی با گذشته تصور شده صرف می‌کنند؛ آن‌ها درباره رویدادهای دردناک گذشته نشخوار فکری می‌کنند. آن‌ها همچنین با آینده تصور شده نیز آمیخته‌شده و درباره همه اتفاقات بدی که خواهد افتاد نگرانی می‌کنند.

نقصان در وضوح ارزش‌ها و تماس با آن‌ها

همچنان که رفتار ما به‌طور فزاینده‌ای به‌وسیله آمیختگی با افکار یا تلاش برای اجتناب از تجربه‌های درونی هداست می‌شود، ارزش‌‌هایمان گم می‌شود، نادیده گرفته می‌شود یا فراموش می‌شود. اگر ما ارزش‌های خود را به‌روشنی نشناسیم یا در ارتباط روان‌شناختی با آن‌ها نباشیم آنگاه نمی‌توانیم از آن‌ها ره عنوان راهنمای مؤثر اقدامات خود استفاده کنیم. مراجعین افسرده اغلب تماس خود با ارزش‌های مربوط به همکاری با دیگران، مولد بودن، پرورش دادن سلامتی و بهزیستی، تفریح کردن یا مشغول شدن به فعالیت‌های چالش‌برانگیز مثل ورزش، کار را از دست می‌دهند.

هدف ما در ACT این است که رفتار نه‌تنها تحت نفوذ اجتناب و آمیختگی نباشد بلکه بیشتر و بیشتر تحت تأثیر ارزش‌ها قرار بگیرد. به یاد داشته باشید که حتی بایستی درباره ارزش‌ها هم منعطف بود و با آن‌ها آمیخته نشد. اگر ما با ارزش‌های خود آمیخته بشویم آن‌ها به‌آسانی تبدیل به قواعدی خشک و نا منعطف می‌شوند. توجه کنید که رفتن به سرکار را در سه موقعیت زیر چگونه است:

1. انگیزه سرکار رفتن بیشتر آمیختگی با باورهای خود محدودکننده نظیر این‌ها است: من باید این کار را انجام بدهم، این تنها کاری است که از دستم برمی‌آید.
2. انگیزه سرکار رفتن بیشتر اجتناب است: فرد به سرکار می‌رود تا از احساس بازنده بودن اجتناب کند یا از دست اضطراب حاصل از تنش خانه خلاص بشود.
3. انگیزه سرکار رفتن بیشتر اقدام در جهت ارزش‌های فرد است: فرد کار را با راهنمایی ارزش‌هایی درباره همیاری، رشد شخصی، فعال بودن یا ارتباط با دیگران انجام می‌دهد.
کدام انگیزش احتمال بیشتری دارد که به حس سرزندگی، معنا و با هدف بودن منجر بشود؟

اقدام ناکارآمد

اقدام ناکارآمد به معنای آن دسته از الگوهای رفتاری است که ما را از زندگی با توجه آگاهانه و ارزشمند دور می‌کنند؛ الگوهای عملی که به کار غنی‌تر و کامل‌تر کردن زندگی ما نمی‌آیند بلکه ما را گیر می‌اندازند یا دردسرهای ما را افزایش می‌دهند. این اقدامات تکانه‌ای، واکنشی یا خودکار هستند و در تضاد با اقدام با توجه آگاهانه، سنجیده، هدفمند بوده و بیشتر از آنکه به‌وسیله ارزش‌ها هدایت شوند تحت تأثیر اجتناب تجربه‌ای قرار دارند؛ وقتی اقدام مؤثر برای افزایش کیفیت زندگی لازم بی‌عملی و اهمال‌کاری هم اقدام ناکارآمد است. مثال‌های مشهور اقدام نا مؤثر در افسردگی شامل مصرف شدید مواد یا الکل، کناره‌گیری اجتماعی، عدم فعالیت جسمانی، توقف فعالیت‌های سابقاً لذت‌بخش، اجتناب از کار، خوابیدن یا تلویزیون نگاه کردن زیاد، اقدام به خودکشی، اهمال‌کاری شدید نسبت به انجام تکالیف مهم است.
وابستگی به تصوری از خویشتن که در ذهن داریم .
همه ما درباره اینکه چه کسی هستیم داستانی در ذهن داریم. این داستان پیچیده و چندلایه است و شامل بعضی واقعیت‌های عینی نظیر اسم، جنسیت، پیشینه فرهنگی، وضعیت تأهل، کار و نظیر این‌ها است. این داستان شامل توصیف و ارزیابی‌هایی درباره نقش‌های که در زندگی بازی می‌کنیم، روابطی که داریم، ضعف‌ها و قوت‌هایمان، خوشایندی‌ها و ناخوشایندی‌هایمان، امید‌ها، آرزوها و آرمان‌های ما نیز می‌شود. اگر ما این داستان را با انعطاف در ذهن خود نگه‌داریم به ما حس هویتی می‌دهد که برای تعریف این‌که چه کسی هستیم و در زندگی چه می‌خواهیم یاری‌مان می‌کند؛ اما اگر با این داستان آمیخته بشویم – اگر فکر کنیم که ما همین داستان هستیم- به‌سرعت دچار انواع مشکلات می‌شویم. اغلب کتاب‌های ACT از این داستان با عنوان خود تصور شده یا خود به‌عنوان محتوی نام می‌برند. من واژه خود به‌عنوان توصیف را ترجیح می‌دهم چون دقیقاً به نکته اصلی این قضیه یعنی شیوه‌ای که خود را توصیف می‌کنیم اشاره دارد؛ و وقتی ما با این توصیف از خود آمیخته می‌شویم انگار که همین توصیف هستیم، انگار که این افکار اصل وجود ما هستند، این تعریف خود به‌عنوان توصیف است.
به یاد داشته باشید که حتی آمیختگی با توصیف خود مثبت هم مشکل‌ساز است. به‌عنوان‌مثال خطر آمیختگی با باور من قوی و مستقل هستم چیست؟ این باور به من اعتمادبه‌نفس بالایی می‌دهد اما اگر با این توصیف از خود بسیار آمیخته باشم وقتی واقعاً نیاز به کمک دارم چه اتفاقی می‌افتد؟ خطر بالقوه من یک راننده عالی هستم چیست؟ می‌توانم زیاد رانندگی کنم حتی اگر خیلی مست یا خسته باشم! دوباره این باور به من عزت‌نفس زیادی می‌دهد اما ممکن است به‌آسانی منجر به فاجعه بشود. در افسردگی، مراجعین اغلب با توصیف از خودی بسیار منفی آمیخته می‌شوند: من بد/بی‌ارزش/ ناامید/ تنفر برانگیز/ احمقم/ زشتم/چاق/بی‌کفایت/بازنده/خسته‌کننده هستم. بااین‌حال ممکن است عناصر مثبتی هم در این توصیف‌ها پیدا بکنید؛ مثلاً: من فرد قدرتمندی هستم، من نباید این‌طور واکنش نشان بدهم، من آدم خوبی هستم پس چرا این بلا سرم آمده؟ یا حتی: احتیاجی به کمک ندارم، خودم از پسش برمی‌آیم.

همپوشی بین فرایندهای آسیب‌زا

متوجه خواهید شد که مثل فرایندهای انعطاف‌پذیری روان‌شناختی همپوشی زیادی بین این فرایندهای آسیب‌زا وجود دارد و همه آن‌ها با یکدیگر مرتبط‌اند. مثلاً اگر مراجع شما این نشخوار فکری را دارد که چرا من چنین بازنده‌ای هستم شما می‌توانید این را در طبقه آمیختگی یا خود به‌عنوان توصیف قرار بدهید و اگر او تمام بعدازظهرش را به‌جای کاری زندگی‌بخش به نشخوار فکری گذراند می‌توانید آن را به‌عنوان اقدام ناکارآمد توصیف کنید و اگر او وقتی با همسر و بچه‌هایش است در افکارش غرق شد او نه‌تنها تماسش را با زمان حال ازدست‌داده بلکه ارتباطش را با ارزش‌های مربوط به رابطه و مشغولیت با دیگران هم ازدست‌داده است. اگر فردی نشخوار فکری بکند تا از فکر یا سروکار داشتن با موضوعات دردناک دوری کند یا حواسش را از حس‌های بدنی خود پرت کند این نشخوار فکری درواقع نوعی اجتناب تجربه‌ای است.
جایگزین ACT برای این وضعیت چیست؟

درباره ACT به‌صورت علمی مطالعه‌ و نشان داده که برای دسته گسترده‌ای از شرایط نظیر اضطراب، افسردگی، اختلال وسواسی جبری، اضطراب اجتماعی، اختلال اضطراب فراگیر؛ اسکیروفرنیا، اختلال شخصیت مرزی، استرس محل کار، درد مزمن، سوءمصرف دارو، انطباق روان‌شناختی با سرطان، صرع، کنترل وزن، ترک سیگار، مدیریت خود در دیابت مؤثر واقع می‌شود. وقتی درمانگران از من می‌پرسند ACT برای چه کسی مفید است؟ جواب من این است که می‌توانید بگویید ACT برای چه کسی مفید نیست؟ چه کسی از حضور بیشتر روان‌شناختی در زمان حال، تماس بیشتر با ارزش‌ها، توانایی بیشتر برای فراهم کردن فضا برای درد ناگزیر زندگی و پذیرش آن، توانایی بیشتر برای گسلش از افکار، باورها و خاطرات مضر، توانایی بیشتر برای اقدام مؤثر در مقابل ناراحتی هیجانی، توانایی بیشتر برای مشغولیت کامل با هرآن چه که انجام می‌دهد و توانایی بیشتر برای قدردانی از هرلحظه زندگی حالا هر احساسی که داشته باشند فایده نمی‌برد؟ انعطاف‌پذیری روان‌شناختی همه این فایده‌ها و بیشتر از آن را دارد؛ پس ACT برای هرکسی حرفی برای گفتن دارد.
البته اگر انسان‌هایی کمبودهای زیادی برای استفاده از زبان داشته باشند مثل افرادی که به اوتیسم، ضربه‌مغزی یا دیگر ناتوانی‌ها مبتلا هستند آن‌وقت ACT ممکن است فایده محدودی داشته باشد؛ اما بااین‌حال نظریه چهارچوب ارتباطی همه گونه کاربرد مفیدی برای این افراد دارد.

حقوق معنوی محفوظ و ذکر منبع با کتاب شناسی زیر بلامانع است:

هریس، راس. (1393). گیر افتاده اما درهم نشکسته! درآمدی بر آسیب‌شناسی روانی از دیدگاه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (بخش دوم). علی فیضی (مترجم). برگرفته در روز ؟؟ سال ؟؟ از سایت مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی HTTP://WWW.MRMZ.IR 

مطلب قبلی روان‌درمانی تحلیلی کارکردی
مطلب بعدی مبانی نظری درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش به زبانی ساده (قسمت اول)
چاپ
4142 به این مطلب امتیاز دهید:
هیچ امتیازی موجود نیست

لطفا برای ارسال نظر وارد سایت شوید یا ثبت نام نمایید

x
پیوستن به دریافت کنندگان پیامک های مرکز

  

قابل توجه علاقمندان دریافت اخبار کارگاه های تخصصی 

جهت دریافت اخبار و کارگاه های مرکز مشاوره زندگی به آدرس زیر مراجعه نمایید.

لینک سامانه پیامکی اخبار و کارگاه های مرکز مشاوره زندگی

 

 

 

قابل توجه علاقمندان دریافت اخبار کارگاه های ویژه عموم

جهت دریافت اخبار کلاس های مرکز مشاوره زندگی به آدرس زیر مراجعه نمایید.

لینک سامانه پیامکی اخبار کلاس های مرکز مشاوره زندگی