شورای مرکزیِ دورۀ سوم: از انتظار تا واقعیت
بخش سوم داستان های من و سازمان نظام، 30 اردیبهشت 1402
داستانهای «من و سازمانِ نظام»
بخش سوم؛ شورای مرکزیِ دورۀ سوم: از انتظار تا واقعیت
دکتر حمید پورشریفی
30 اردیبهشت 1402
سخنِ آغازین
انسانها تاریخ را پشتِ سر میگذارند و معمولا در لحظاتِ حساسِ تصمیمگیری، یا بر اساسِ هیجانِ آخرین رخداد یا بر اساسِ سوگیریِ حافظهای و فقط توجه به بخشِ خاصی از تاریخِ تجربه شده، عمل میکنند.
مرورِ تاریخِ معتبر، کمک میکند تصمیمهای منطقیتری بگیریم؛ برای پیشبینیِ رفتارِ انسانها در آینده، بهجای تک رفتار، به رفتارهای تکرار شدۀ آنها توجه کنیم؛ و از نگاهِ همه یا هیچ به انسانها دور شویم، چرا که انسانی وجود ندارد که همۀ رفتارهایش «خوب» یا «بد» باشد.
این شماره: شورای مرکزی دورۀ سوم: از انتظار تا واقعیت
شورای مرکزیِ سازمان نظام و به تعبیری پارلمانِ سازمانِ حرفهای روانشناسان، از اهمیت خاصی برخوردار است. در دورۀ دوم، بهدلیل داشتنِ سِمت در استانها، در این رکنِ مهم سازمان بدون حقِ رای حضور داشتم. در آن دوره، ریاست شورا و ریاست سازمان یکی بود (دکتر افروز) و فرایند تصمیمگیریها از نظر من متناسب با این رکن نبود؛ مواردی، گاهی حتی بدون درج در دستور جلسه و آمادگیِ قبلی حاضران مطرح میشد، اعضایی صحبت میکردند و تصمیم نهایی بهصورت کدخدامنشانه اتخاذ میشد. با چنین نقدهایی و بعد از طی فرایند پرچالشِ انتخاباتِ دورۀ سوم و برگزیده شدن توسط اعضای سازمان در سراسر کشور، بهعنوان چهارمین روانشناس، جوانترین عضو و با کلی فکر و برنامه، اینبار با حقِ رای در شورای مرکزی حضور یافتم.
انتخاب رئیسِ سازمان و در عین حال رئیسِ شورای مرکزی، اولین وظیفه و چالشِ پیشروی دورۀ سوم بود. از میان اعضای شورای مرکزی دورۀ سوم، روانشناسان (دکتر غلامعلی افروز، دکتر عباسعلی اللهیاری، دکتر کیانوش هاشمیان، دکتر حمید پورشریفی، دکتر حسنپاشا شریفی، دکتر علی فتحی آشتیانی) و مشاوران (دکتر شکوه نوابینژاد، دکتر باقر ثنایی ذاکر، دکتر بهروز بیرشک، دکتر عبداله شفیعآبادی، دکتر سیمین حسینیان)، برخی تمایلی به این سمت نداشتند و با توجه به اینکه دکتر افروز در دو دورۀ قبلی رئیس بود و نمیتوانست کاندیدا شود، دکتر هاشمیان، دکتر اللهیاری و دکتر فتحی آشتیانی، کاندیداهای این سِمت شدند. دکتر اللهیاری و دکتر فتحی در مرحلۀ انتخابات، از کاندیداهای مورد حمایت انجمن ایرانی روانشناسی بودند. شنیدهها حاکی از این بود که بر اساس هماهنگیِ قبلی و درونی بین کاندیدهای انجمن ایرانی روانشناسی، قرار بود فقط دکتر فتحی کاندیدای ریاست شوند، با وجود این، دکتر اللهیاری هم داوطلب ریاست شدند. با توجه به علاقمندیام به جلسات منظم و اصولی و نظر به تجارب دکتر اللهیاری در مجلس، تمایل پیدا کرده بودم که به ایشان رای دهم تا اینکه در تاملِ مجددی که داشتم متوجه شدم، با وجود ظرفیتهای اجرایی دکتر اللهیاری، با دکتر هاشمیان و آنهایی که به وی رای میدهند همسویی بیشتری دارم و آنها را به نظرات انجمن روانشناسی ایران که مورد حمایت آن بودم نزدیکتر یافتم. بر این اساس، یک روز مانده به انتخاباتِ داخلی، برای اینکه بدعهدی نکرده باشم، در دیداری با دکتر اللهیاری بیان کردم که روی رای من حساب نکنید و ایشان نیز با این امر بزرگورانه برخورد کردند. در هر صورت انتخابات پیش رفت و دکتر اللهیاری به عنوان رئیسِ سازمان و رئیسِ شورای مرکزی در دورۀ سوم انتخاب شدند.
اولین جلساتِ شورای مرکزی در دورۀ سوم با نظمبخشی به امور شروع شده بود و بهعنوان گامِ اول، آییننامۀ برگزاری جلسات شورای مرکزی مطرح شد. قرار شده بود جلسات با دستور و اطلاعرسانی قبلی و در عین حال با اختصاصِ وقت برابر به نظرات موافق و مخالف و تصمیمگیری بر اساس رای برگزار شود. چنین امری جلسات را مطلوب میکرد و امید به اینکه میتوان گامهای مثبتی را برای حرفه برداشت بیشتر میشد. یکی از طرحهایی که مطرح شد ساختار تشکیلاتی سازمان بود. همزمان با این طرح، برای اولین بار با دکتر محمد حاتمی، که شناخته شده نبود و همچون بسیاری از اعضای حرفه ایشان را نمیشناختم، آشنا شدم. ایشان گویا از دوستان نزدیک و صمیمی دکتر اللهیاری بود که قبلا در جاهایی مثل مراکز مشاورۀ بنیاد شهید با هم سابقه همکاری داشتند و در سازمان نظام در نوشتن مواردی مثل ساختار تشکیلاتی مشارکت میکرد. برای من، ساختار یافتنِ سازمان امیدبخش بود و از این منظر نگاه مثبتی به دکتر حاتمی پیدا میکردم و سعی میکردم با تجربۀ مستقیم و بدون تاثیر گرفتن از نگرش افرادی که ایشان را میشناسند با وی تعامل داشته باشم.
دورۀ سوم پیش میرفت و بهتدریج از احساسهای مثبت کم میشد و بر نگرانیها افزوده میشد. همان ساختارِ تشکیلاتی که در ابتدا امید ایجاد میکرد، با مطرح شدن معاونتی تحت عنوان «نظارت حرفهای و امور کمیسیونها» که عمدهترین اختیاراتِ سازمان در آن تجمیع شده بود و تصدی این معاونت توسط فردی که در عین حال سِمت معاونِ انتظامی سازمان را بر عهده داشت (دکتر حاتمی) نگرانیهایی را رقم میزد. در عین حال، دیگر امور سازمان بهگونهای پیش میرفت که منجر به نوشتۀ اینجانب تحت عنوان سازمان نظام روانشناسی و مشاوره در دوره سوم: از انتظار تا واقعیت» شد. در این نوشته که ابتدا به شورای مرکزی ارایه شد و بعد در خبرنامۀ زمستان 1393 انجمن روانشناسی ایران منتشر شد و هماینک در دسترس است، عملکردِ سازمان نظام در دورۀ سوم در محورهای تعاملات فراسازمانی، اقدامات ساختاری، سیاستگذاریها، تمرکز زدایی، اطلاع رسانی، آموزش، پروانۀ اشتغال حرفه ای، حقوقِ مراجعان، حقوقِ روانشناسان و مشاوران و شفاف سازی امور سازمان مورد بررسی قرار گرفته و جنبه های مثبت و منفی عملکرد سازمان در هر کدام از این محورها به همراه پیشنهادهایی ذکر شده است. روح حاکم بر نوشته این بود که اگرچه طی دوره سوم گامهای مثبتی در سازمان برداشته شده است، اما اقدامات انجام شده، با نیازهای سازمان و حرفه متناسب نیست و ضرورت تجدید نظر در برنامه های سازمان و تسریع امور وجود دارد.
این داستان ادامه دارد ...
برخی از بخشهای آتیِ «داستانهای من و سازمانِ نظام»
- طرح استیضاح؛ اولین نقطۀ عطف در مقابله با آسیبهای اداری
- کارورزی، مرحم و زحمی با بلاتکلیفی
- صف طولانیِ پروانۀ اشتغال: راهکارها و مقاومتها
- آخرین باری که استانها جان میگیرند، 1394
- مصوبۀ 14 تیر 1395؛ دومین نقطۀ عطف در مقابله با آسیبهای اداری
- کمپینهای احیای سازمان؛ نقطۀ عطف در مقابله با آسیبهای مالی
- تجربۀ اولین دادگاه در مسیرِ احیای سازمان
- پیشگیری از آسیبهای بعدی، نامۀ سرگشاده و تجربۀ دومین دادگاه
- تلاش برای استقرار ارکان سازمان و تجربۀ سومین دادگاه
- «فرزند علیه پدرش شکایت میکند»؛ حکایتی از شکایتِ سازمان نظام از انجمن روانشناسی ایران
- مجمع عمومی سازمان؛ از مقاومتها تا ابهامها
- دورۀ چهارم سازمان نظام؛ از چالشها تا بیکفایتیها
- سازمان نظام روانشناسی و مشاوره به کجا ره میسپارد؟
- قانونِ سازمان نظام؛ از ضرورت اصلاح تا نگرانیها
- انتخاباتِ سازمان نظام؛ چه کسانی در تاخیر آن مقصرند؟
- سرانجامِ پروانۀ اشتغال چیست؟
موارد منتشر شدۀ مرتبط با «داستانهای من و سازمانِ نظام»
- «سازمان نظام روانشناسی و مشاوره؛ از چالهها تا چاهها»، «برای حالِ خوبِ حرفه چه باید کرد؟».
- دیباچه
- استانها جان میگیرند، 1390
- شورای مرکزی در دورۀ سوم: از انتظار تا واقعیت
توجه، توجه:
اگرچه «داستانهای من و سازمان نظام» با هدف کامل کردن گشتالت «چالهها» به نگارش در میآید، اما لازم است از تمرکزِ صرف به چالهها خودداری کنیم و با حساسیتِ بیشتری به «چاهها» بپردازیم.
اگر «چالهها و چاهها» برایتان مفهوم نیست پیشنهاد میشود، نوشتۀ «سازمان نظام روانشناسی و مشاوره؛ از چالهها تا چاهها» را مطالعه نمایید که بهتاریخ 7 فروردین 1402 بهنگارش درآمده و در رسانههای نویسنده و در خبرنامۀ بهار 1402 انجمن روانشناسی ایران درج شده است.