«از سندیکای کارگری تا انجمن علمی»
گفتگوی من با خبرنگار خبرگزاری سی ال ال، در خصوص انتشار کتاب (زندگینامه)
گفتگوی من با خبرنگار خبرگزاری سی ال ال، در خصوص انتشار کتاب (زندگینامه):
«از سندیکای کارگری تا انجمن علمی»
خبرنگار: لطفا بفرمایید کتابتان با چه اقبالی مواجه شده است؟
من: واقعیت این است که هنوز کتاب پخش نشده است.
خبرنگار: کتاب توسط کدام انتشاراتی منتشر شده است؟
من: هنوز انتشارات مشخص نشده است.
خبرنگار: یعنی هنوز چاپ نشده است؟!
من: بله
خبرنگار: کی کتاب را تحویل انتشارات میدهید؟
من: هر موقع نوشتن کتاب به پایان برسد.
خبرنگار: آهان! پس هنوز کامل نشده است! از کی نوشتن کتاب را شروع کردهاید؟
من: مساله این است که هنوز نوشتن کتاب را شروع نکردهام.
خبرنگار: پس ما داریم در مورد کتابی صحبت میکنیم که هنوز نوشته نشده است!! علت خاصی دارد که هنوز نوشتن را آغاز نکردهاید؟
من: بله، میخواهم مثل محمود دولتآبادی که برای نوشتن «جای خالی سلوچ»، سالها قبل از نوشتن با شخصیتهای داستان زندگی کرده بود، مدتی، با داستانم زندگی کنم.
خبرنگار: چطور شده که خودتان را با محمود دولتآبادی مقایسه میکنید؟
من: مقایسهای در کار نیست. در نوشتن نمیتوانم مثل محمود دولتآبادی باشم، حداقل میخواهم در «زندگی کردن با داستانم» از ایشان الگو بگیرم.
خبرنگار: من فکر کردم شما قصد دارید زندگینامۀ خودتان را بنویسید. اگر اینطوره، شما که آن را زندگی کردهاید، آیا نیازی است که دوباره زندگیاش کنید؟
من: داستانی ساخته نخواهد شد، روایت خواهد شد، ولی بهقول یکی از بزرگان روانشناسی، زیستن با زندگیکردن فرق میکند. تاکنون زیستهام و اکنون میخواهم با روایت آن، یک زندگی را خلق کنم و به درک و فهمی از زیستن خود دست یابم که بیش از آن نداشتهام.
خبرنگار: سعی میکنم متوجه شوم! آیا مانع دیگری وجود دارد که ممکن است مدتزمانِ نوشتن زندگینامه را طولانی کند؟
من: بله، تردیدها؛ دودلی بین سودمندیهای افشای ناگفتهها و پیامدهای اجتماعی-سیاسی آن، تردید در اینکه آیا تن به خودسانسوری بدهم یا نه و اگر بله، به چه میزان؟
خبرنگار: مساله پیچیده و حساس میشود، اجازه بدهید مصاحبه را به پایان برسانیم.
من: حتما، فقط اگر اشکالی ندارد من هم پرسشی از شما داشته باشم؟ ممکن است خبرگزاری خودتان را معرفی کنید؟
خبرنگار: واقعیت این است که خبرگزاری ما هم هنوز دایر نشده است.
من: آهان! چه شباهتی! امیدوارم حداقل خبرگزاری شما قبل از انتشار کتاب من راهاندازی شود.
خبرنگار: بله امیدوارم، انسان به امید زنده است، حتی اگر آن امید، نور یک کرم شبتاب در جنگلی تاریک باشد.