تبریک خدمت آقای دکتر مرتضی کشمیری بهمن 23, 1399 0 5143 تبریک خدمت آقای دکتر مرتضی کشمیری جناب آقای دکتر مرتضی کشمیری مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی، نایل شدن به دکتری تخصصی روانشناسی بالینی را خدمتتان تبریک عرض مینماید.
پیام تسلیت خرداد 22, 1399 0 10707 پیام تسلیت مرکز مشاوره ی زندگی با نهایت تاسف و تاثر درگذشت برادر گرامی جناب آقای دکتر مرتضی کشمیری را خدمت ایشان و خانوادهی محترمشان تسلیت عرض نموده و صبر جزیل برای ایشان آرزومند است.
ساعت کاری مرکز مشاوره زندگی در خرداد ۱۳۹۹ اردیبهشت 03, 1399 0 6805 ساعت کاری مرکز مشاوره زندگی در خرداد ۱۳۹۹
پیامی کوتاه به مراجعان: مشاورههای غیرحضوری هم اثربخش هستند. فروردین 20, 1399 0 7731 پیامی کوتاه به مراجعان: مشاورههای غیرحضوری هم اثربخش هستند. دکتر حمید پورشریفی - روانشناس سلامت - مدیر مسئول مرکز مشاوره زندگی
اطلاعیه مرکز مشاوره زندگی در مورد مشاوره غیرحضوری اسفند 05, 1398 0 5627 اطلاعیه مرکز مشاوره زندگی در مورد مشاوره غیرحضوری
کارگاه های عموم مهر 19, 1396 0 21509 کارگاه های عموم فرزند پرورری - مقابله با اهمالکاری - مدیریت خشم - ارتباط موثر بین فردی - تربیت جنسی - آموزش جراتمندی - مهارت های ارتباط موثر زناشویی
Anonym / شنبه, 22 آذر,1393 / دسته بندی ها: موج سوم رفتار درمانی رواندرمانی تحلیلی کارکردی دکتر راهبرت کوهلنبرگ ماوی سای مترجم: علی فیضی این متن به سفارش مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی ترجمهشده است. واژهنامه رفتاردرمانی: نوعی رواندرمانی که بر اساس اصول یادگیری بنانهاده شده و معمولاً به لحاظ زمانی محدود و مبتنی بر نشانه است. رفتاردرمانی شناختی: انواعی از رفتاردرمانی که هدف آن شناسایی و تغییر باورها، نگرشها یا افکار غلطی است که فرض شده مسبب نشانهها هستند. اعتبار درونی: اشاره به این نکته دارد که آیا نتیجه درمان را میتوان بهصورت مطمئن به خود درمان و نه عوامل نامربوط به آن نسبت داد. رفتارگرایی رادیکال: روانشناسی اسکینری که به رفتارهای بیرونی و رفتارهای درونی نظیر افکار و احساسات از منظر تجارب گذشته که ما را شکل دادهاند نگاه کرده و مورد تبیین قرار میدهد. بنیادیترین نوه تجربه گذشته شامل همایندیهای مربوط به تقویت (به لحاظ غیر فنی همان پاداشها و تنبیهها) است که ما در طول عمر خود تجربه کردهایم. تبیین تاریخی رفتار منجر به رویکردی بافتاری میشود که معنای مفاهیمی مثل معنا، ادراک، زبان و حتی صدق یا حقیقت و واقعیت وابسته به گذشتهای که هریک از سر میگذرانیم. منطق درمان: توضیحی که به درمانجو درباره علل و درمان مشکلات او داده میشود. منطق درمان بازتابدهنده نظریه و انواع فنونی است که در طی درمان استفاده میشود و وابسته به نوع درمانی است که به کار میرود. رواندرمانی تحلیلی کارکردی (رَتَک) نوعی رفتاردرمانی است که بر استفاده از رابطه درمانجو-درمانگر برای میسر ساختن فرصتهای زنده و قدرتمند یادگیری تأکید میکند. رَتَک که بنیادش در خاک رفتارگرایی رادیکال اسکینر است تغییر درمانی را از طریق همایندیهای تقویت درمانی و طبیعی باعث میشود. این همایندیها درون رابطه نزدیک، هیجانی درمانجو-درمانگر ارائه میشود. توصیف درمان رابرت کوهلنبرگ و ماوی سای متوجه شدند که برخی از درمانجویان آنها که با رفتاردرمانی شناختی رایج درمان میشدند تغییراتی چشمگیر و گسترده از خود نشان میدهند که فراتر از هدفهای درمان بود. در جستجو برای تبیین این تغییرات آنها متوجه شدند که تغییرات چشمگیر در درمانجویانی اتفاق میافتد که رابطه درمانی نزدیک و قوی خاصی با آنها داشتند. این رابطه قوی عمداً ایجاد نشده بود اما به نظر میرسید که گاهگاهی خودبهخود پدیدار میشد. کوهلنبرگ و سای درنتیجه این مشاهدات از مفاهیم رفتاری استفاده کردند تا: الف) به لحاظ نظری ارتباط مفروض بین این تغییرات چشمگیر و رابطه درمانی قوی را تبیین کنند . ب) و نیز آن گامهایی را ترسیم کنند که درمانگر میتواند برای تسهیل این رابطه قوی و شفابخش بردارد. وقتی مشکلات روزمره درمانجو در رابطه درمانی خود را نشان میدهند، فرصتهای ویژه برای تغییر درمانی بروز میکنند که درمانگر رَتَک بهطور خاص روی آن تمرکز میکند. در سال 1994 کوهلنبرگ و سای نشان دادند رَتَک که خود درمان قدرتمندی است، رویکرد یکپارچه کنندهای نیز است که بهمنظور بهبود نتیجه درمانی میتوان آن را با تقریباً هر رویکرد دیگری ترکیب کرد. بایستی خاطرنشان کرد رَتَک که مبنای نظری رفتاری دارد و بر رابطه مراجع-درمانگر تأکید میکند شباهتهای نامنتظرهای با مفهوم فرویدی انتقال دارد. فرصتهای زنده یادگیری رواندرمانی تحلیلی کارکردی نسبت به اهمیت فرصتهای زنده یادگیری تأکید ویژهای دارد. منظور از این فرصتها وقوع طبیعی و واقعی مشکلات روزمره مراجع در رابطه با درمانگر است. ایده مشهور و بهخوبی پذیرفتهشدهای وجود دارد که میگوید یادگیری وقتی تسریع میشود که بهصورت زنده اتفاق بیفتد. مثلاً راندن یک ماشین را با راندن آن میتوان بهتر و سریعتر یاد گرفت نه با سر کلاس نشستن. وقوع زنده مشکلات مراجع واقعی است و با نقش بازی کردن یا تمرین و تکرار رفتاری که بعضاً در رفتاردرمانی به کار میرود متفاوت است. مثلاً : الف) یک زن به خاطر اینکه دوستی ندارد افسرده است، در طول جلسه درمان از تماس چشمی امتناع میکند، سؤالات را بهصورت کشدار و به شیوهای نامتمرکز و مماسی پاسخ میدهد، پشت سر هم بد میآورد و از درمانگرش به خاطر اینکه جواب همه سؤالات را نمیداند عصبانی میشود . ب) یک مرد ناشاد که مشکلش این است که وارد روابط عاشقانه نمیشود، همیشه از قبل تصمیم میگیرد که در جلسه درمان درباره چه چیزی صحبت کند، در طول جلسه درمان به ساعت نگاه میکند تا جلسه دقیقاً سر موقع تمام بشود. میگوید که به خاطر اوضاع مالی نهچندان خوب تنها میتواند هفته بعد برای درمان بیاید (درآمد نسبتاً زیادی دارد) و جلسه بعدی را بعد از یک خود افشاگری مهم کنسل میکند. در این مثالها مراجع به خاطر بعضی مشکلات معین روزمره به دنبال درمان است و در جلسه درمان و در بافت رابطه خود با درمانگر به همان شیوه مشکلساز رفتار میکند. در رَتَک، این وقوع زنده مشکلات مراجع رفتارهای هدف بالینی نوع یک (رهبهای نوع یک) نامیده میشود. از دیگر سو رفتارهای بالینی هدف نوع دو، آن دسته بهبودیهای واقعی است که درون جلسه رخ میدهند. بهعنوانمثال اگر زنی که مثال زده شد بعداً تماس چشمی با درمانگر را افزایش داد و محدودیتهای درمانگر را بیشتر پذیرفت، رهب نوع دو رخداده است. بهمنظور انجام رتک، ضرورت دارد که مراجع رهبها را بفهمد، آنها را تشخیص بدهد و بداند که چگونه رشد رهبهای نوع دو را تسریع و تقویت کند. رتک چگونه انجام میشود؟ در رواندرمانی تحلیلی کارکردی راهبردهای درمانی متعددی به کار میرود. سه نوع اولیه این راهبردها عبارتاند از: الف) مراقب وقوع رهبها بودن ب) فراخوانی رهبها پ) تقویت رهبهای نوع دو راهبرد اول: مراقب وقوع رهبها بودن. این راهبرد مهمترین راهبرد است چون منجر به درمان مؤثرتر و قویتر میشود. درمانگری که در مشاهده نمونههای رفتار هدف بالینی مهارتیافته بهاحتمال بیشتری میتواند که بهصورت طبیعی مراجعین را تشویق کند تا دست از الگوهای رفتاری خودشکن در اینجا و اکنون دستبردارند و رویکردهای مؤثرتری برای زندگی تدوین کنند. راهبرد دوم: فراخواندن رهبها. چون وقوع رهبها برای انجام رتک لازم است، چگونه میتوان وقوع این پدیده را تسهیل کرد؟ قبلاً اشاره شد که مشکلات مراجع، آنطوری که در نقش بازی کردن دوباره نمایش داده میشود، همان رهبهایی نیستند که بهطور طبیعی رخ میدهند. البته حیله زدن به مراجع مثلاً دیر آمدن به جلسه یا نسبت به مراجع عصبانی شدن هم توصیه نمیشود. این رفتارهای فریبکارانه با در تضاد روابط صادقانه و صمیمی موردنیاز در رتک است. همانطور که معلوم است، ساختار بسیاری از جلسات درمانی بهطور طبیعی باعث وقوع رهبها میشود. مثلاً همه درمانگرها قرار ملاقات تعیین میکنند و حقالزحمه درمان میگیرند. این روشها ممکن است باعث فراخوانی رهبهای مربوط به متعهدشدن و ماندن مراجع، وقتشناسی و وسواسی بودن مراجع، احساس بیارزشی -چون باید پول بدهند تا کسی به آنها گوش کند- و نظیر اینها بشود. بهطور مشابه درمانگران بهطور عمومی از مراجع میخواهند تا راز دل خود را بگوید و هیجانات مثبت و منفی نشان بدهند، این درخواستها میتواند باعث فراخوانی و وقوع مشکلات مراجع در شکل دادن یک رابطه صمیمی بشود. رهبها در هر نوع درمانی خود را نشان میدهند اما معمولاً توسط درمانگری که برای دیدن آنها آموزش ندیده نادیده گرفته میشود. راهبرد سوم: تقویت رهبهای نوع دو. منظور از تقویت در اینجا آن است که درمانگر بایستی بهبودهای درون جلسه را پرورش داده و آنها را تحکیم کند. بهترین تقویت آنی است بر واکنشهای طبیعی درمانگر به این فرایند متکی باشد نه استفاده مفت از عبارتهایی مثل عالی بود یا خیلی خوب است، چون ممکن است مراجع این عبارتها را حاکی از دورویی و بیصداقتی ببیند. درمانگری که در رتک ماهر شده از رهبهای نوع دو هنگامیکه اتفاق میافتند آگاه است و خودبهخود و صادقانه آنها را تقویت میکند. یکراه برای اینکه درمانگر بهبودیهای مراجعین خود را طبیعیتر تقویت کند این است که در زندگی شخصی خود نسبت به دیگران نیکوکاری کند. از سوی دیگر درمانگری که از رهبها آگاه نیست ممکن است که سهواً رهبهای دو (بهبودیها) را تنبیه کند. مثلاً موردی را تصور کنید که در آن زنی که به دنبال کمک گرفتن برای افسردگیاش است. افسردگی او با نبود جراتمندی نسبت به همسرش مرتبط است. درمانگر تلاش میکند تا از طریق نقش بازی کردن به او جراتمندی را یاد بدهد. مراجع ناراحتی خود را از نقش بازی کردن ابراز میکند و میگوید که آیا راه دیگری برای حل مشکل وجود دارد. درمانگر سپس از طریق اصرار بر نقش بازی کردن به مراجع نشان میدهد که او فردی اجتنابی است و تحتفشارش قرار میدهد تا بههرحال نقش بازی کند. تحلیل رتک از این رویداد این است که ابراز بیتمایلی مراجع به نقش بازی کردن خود رهب نوع دو است چون نسبت به درمانگرش جراتمندی نشان داده است؛ یعنی همان مهارت موردنیاز در زندگی واقعی که درمانگر تلاش میکرد تا به او یاد بدهد. درمانگر نهتنها این جراتمندی را پرورش نداد و تحکیم نکرد بلکه سهواً آن را تنبیه هم کرد چون او را متهم ساخت که اجتنابی است و اصرار کرده که نقش بازی کند. اگر این درمانگر از وقوع رهب نوع دو آگاه میشد (همانطور که در راهبرد اول به آن اشاره شد)، متوجه یک فرصت درمانی زنده میشد و جراتمندی مراجع را اینگونه تقویت میکرد: به او میگفت گه ابراز احساسات چقدر برایش مفید است و به دنبال راه دیگری برای پرداختن به مشکل میگشت. استفاده از رتک برای بهبود درمان شناختی رفتاردرمانی شناختی برای افسردگی در سال 1979 توسط دکتر آرون بک و همکارانش تدوین و مؤثر بودنش برای افسردگی توسط ایشان نشان داده شد. مثل هر درمان دیگری این درمان هم میتواند بهتر شود. مخصوصاً ازآنجهت که بعضی درمانجویان در برابر منطق و شیوههای درمان شناختی مقاومت میکنند و نتیجه درمان به خاطر مشکلی به نام نامتناسب بودن درمانجو و منطق درمان به خطر میافتد. مثالهای این مشکل عبارتاند از درمانجویانی که فارغ از هر فکری که دارند احساسات منفی دست از سر آنها برنمیدارد و به دنبال درمان بینفردیتر و قویتری هستند و همینطور درمانجویانی که میخواهند بدانند مشکلات آنها چطور به تاریخچه رشدیشان مربوط است. برای رسیدگی مؤثرتر این نیازهای متفاوت این درمانجویان، کاهش عدم تناسب مذکور و درعینحال حفظ ارزش درمان شناختی برای بسیاری از مراجعین، نوعی درمان تدوین شد که حاصل ترکیب رتک با درمان شناختی بود. این درمان جدید درمان شناختی رتک افزوده نامیده شد (دشرا). دشرا شامل دو افزوده به رفتاردرمانی شناختی معیار است. اولی منطق توسعهیافته برای تبیین علل افسردگی و درمان آن است. منطق توسعهیافته شامل علل احتمالی متعددی برای افسردگی بهعلاوه فرضیه درمان شناختی است که بر اساس آن افسردگی از باورها و افکار ناکارآمد ناشی میشود. مثلاً به مراجعین گفته میشود که افسردگی با فقدانهای نیازمند سوگواری، خانواده اصلی یا مسائل مربوط به پیشینه زندگی، به کمبود تجربیاتی که منجر به حس تسلط و لذت میشود، به خشمی که متوجه درون شده، به نبود مهارتهای صمیمیت ارتباط دارد. این منطق درمان منجر بهتناسب بهتر درمانجو و درمان میشود. افزوده دوم استفاده از رابطه درمانجو- درمانگر بهعنوان فرصت زندهای برای یادگیری الگوهای جدید تفکر و ایجاد روابط بهتر استفاده کرد. به مراجعین گفته میشود: اگر شما مشکلاتی که با من پیدا میکنید همانهایی باشد که با دیگر افراد زندگیتان (مثلاً همکاران، آشنایان، ناظران، دوستان، همسر یا محبوب) دارید، تمرکز روی تعاملهایی که اینجا داریم مفید خواهد بود. وقتی فردی صادقانه و با مراقبت و حساسیت نسبت به خود و دیگران افکار، احساسات و تمایلاتش را ابراز کند، بهاحتمال کمتری افسرده خواهد بود. مبانی نظری رتک ریشه در نوعی روانشناسی به نام رفتارگرایی رادیکال دارد که توسط اسکینر بنیان نهاده شده است. بسیاری از خوانندگان بهاشتباه نام و اندیشه اسکینر را با نظریه محدودی تداعی میکنند که برای تبیین فشار اهرم توسط موشها در آزمایشگاه استفادهشده است. درواقع اسکینر تلاش کرد تا نشان دهد که چطور همایندیهای تقویت را میتوان برای فهم پردازشهای اساسی انسانی نظیر ادراک، حس خویشتن، باورها، زبان، شعر، شادمانی، شخصیت، عشق و خلاقیت به کار برد. برای اینکه نشان بدهیم چگونه میتوان بر اساس رفتارگرایی رادیکال تبیین کرد، حالا توجه کنید که این رویکرد افکار، باورها یا شناخت را چگونه در نظر میگیرد. نظریه شناختی (که اغلب بهعنوان بزرگترین رقیب رفتارگرایی رادیکال در نظر گرفته میشود) بر این فرض است که افکار، باورها و نگرشهای فرد تعیین میکند که او چگونه به رویدادهای دنیای بیرون واکنش نشان میدهد. این دیدگاه بهعنوان الگوی اتفاق-» باور-» پاسخ شناخته میشود. رفتارگرایی رادیکال فرض میکند که افکار فرد بعضیاوقات اقدام بعدی او را تعیین میکند اما بعضیاوقات فکر ممکن است تأثیری روی واکنش نداشته باشد. درواقع حتی فرد ممکن است بدون هیچگونه فکر قبلی واکنش نشان بدهد. رفتارگرایی رادیکال بر این باور است که الگوهای متفاوتی که در بالا گفته شد وابسته به پیشینه تقویت فرد به کار میروند. اگر بخواهیم مثالی از زندگی روزمره بزنیم این خواهد بود که همگی ما افکاری به شکل قول دادن به خود داریم مثلاً وقتی در مهمانی تولد به من کیک شکلاتی چاقکننده تعارف بشود آن را نخواهم خورد. بعضیاوقات ما بر اساس الگوی اول یعنی فرضیه شناختی عمل میکنیم. بعضیاوقات دیگر ما بااینکه این فکر را داریم اما کیک را میخوریم پس فرضیه شناختی باطل میشود. بعضیاوقات هم بدون اینکه فکری از قبل داشته باشیم کیک میخوریم که با نظریه شناختی ناسازگار است. فایده دیدگاه رفتارگرایی رادیکال این است همه این سه وضعیت را میتوان بر اساس آن تبیین کرد چون این رویکرد میتواند بهطور گستردهتری تجربه افراد از رابطه فکر و اقدامات بعدی خود را تبیین کند. همین فایده بهعنوان بخشی از منطق درمان توسعهیافته برای بهبود درمان شناختی به کار میرود. دیگر فایده رفتارگرایی رادیکال که در درمان به کار میرود این است شیوه رفتار افراد در روابطی که دارند به خاطر همایندیهای تقویتی است که آنها در روابط قبلی خود و بهطور گستردهتر در فرهنگ اجتماعی تجربه کردهاند. بر اساس این نظریه به این نتیجه میرسیم که بهبودهای بالینی یا تغییرات حاصل از رواندرمانی نیز شامل همایندیهای تقویت است که در رابطه بین مراجع و درمانگر اتفاق میافتد. جنبه بهخوبی شناختهشده تقویت این است که هرچه رفتار به لحاظ زمانی و مکانی به پیامدهایش نزدیکتر باشد تأثیر آن پیامدها بیشتر خواهد بود. اگر بهبود رفتارهای مشکلساز مراجع درون جلسه اتفاق بیفتد که فاصله زمانی و مکانیشان نسبت به تقویت در نزدیکترین حالت است، آنوقت اثرات درمان قویتر خواهد شد. رتک تأکید زیادی بر این دارد که درمانگر از تعاملات خود و مراجع و رهبها آگاه باشد چون مهمترین تغییرات درمانی بهواسطه همایندیهایی است که درون جلسه و در بافتار رابطه درمانگر-مراجع اتفاق میافتد. نظریه رواندرمانی تحلیلی کارکردی نمیگوید که دیگر مداخلات درمانی نظیر توصیه کردن، استفاده از تکلیف خانگی، درمان شناختی و آموزش مهارتهای اجتماعی مؤثر نیست بلکه بهسادگی این نکته را بیان میکند که مداخلات حی و حاضر در جلسه درمان قدرت بیشتری داشته و احتمال رسیدن به پیامد مثبت درمانی را افزایش میدهد. حقوق معنوی محفوظ و ذکر منبع با کتاب شناسی زیر بلامانع است: کوهلنبرگ، رابرت؛ سای، ماوی. (1393). رواندرمانی تحلیلی کارکردی. علی فیضی (مترجم). برگرفته در روز ؟؟ سال ؟؟ از سایت مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی HTTP://WWW.MRMZ.IR مطلب قبلی درد مزمن: همهاش در ذهن شما است اما کاملاً واقعی است! مطلب بعدی گیر افتاده اما درهم نشکسته! (بخش دوم) چاپ 7995 به این مطلب امتیاز دهید: 4/3 لطفا برای ارسال نظر وارد سایت شوید یا ثبت نام نمایید