تمرین عامدانه: راهنماییهایی برای درمانگران تازهکار
(بخش دوم)
گردآوری و ترجمه: علی فیضی
- روی تکلیف خانگی تاکید کنید
برای این که از پولی که صرف آموختن میکنید بیشترین بهره را ببرید، آن آموزگارانی را انتخاب کنید که برای شما تکالیفی خانگی جهت تمرین کردن تجویز کنند. در اغلب دیگر رشتهها و حرفهها، بخش زیادی از یادگیری در فرایند تمرین عامدانه اتفاق میافتد (اریکسون، 2006). به عنوان مثال، یادگیری موسیقی ، ورزش، شطرنج، رقص، خوانندگی یا خلبانی حرفهای بدون ساعتها تمرین انفرادی ممکن نیست. در اولین مطالعه در این حوزه، اریکسون و همکارانش (1993) دریافتند که تمرین عامدانۀ انفرادی تنها متغیری است که مهارت ویولوننوازان را پیشبینی میکند. «تطابق کاملی بین سطح مهارت گروهها و میانگین زمان تمرین با ویولون وجود داشت» (ص.397). تمرین عامدانۀ فردی این مزیت را هم دارد که رایگان است.
- از ضبط ویدئویی استفاده کنید.
مشورت گرفتن در مورد مراجع از طریق یادداشت یا حافظه شبیه این است که بخواهید در مورد یک اثر هنری بازخورد بگیرید و به جای این که از کسی بخواهید که اثر مورد نظر را ببیند، آن را برای او توصیف کنید. اگر میخواهید نقاط کور مهارتی خود را کشف کنید آنگاه باید کار خود را نشان بدهید. فایدۀ ضبط ویدئویی برای افزایش اثربخشی آموزش بالینی اکنون به طور گستردهای شناخته و تایید شده است (به عنوان مثال: برنارد و گودیر، 2014؛ الیس، 2010؛ فریدلندر و همکاران، 2012). قابل ذکر است در آموزش رواندرمانی روانپویشی هم این کاربرد وجود دارد؛ در حالی که قبلترها در این رویکرد بیشترین احتیاط در مورد ضبط ویدئویی وجود داشت (به عنوان مثال: عباس، 2004، هیلسنثروث، گونوی، موران و جکسون؛ ایبانکز-کارتر، موران و سفران، 2015؛ هوگرتی و هیلنسروث، 2011؛ مککالو، باهیتا، اولونز، برگراف و آزبورن، 2011).
- از حلقههای بازخورد عملکرد استفاده کنید.
کسب مهارت از طریق حلقههای بازخورد عملکرد به دست میآید: مهارتی را میآموزید، به صورت شبیهسازی آن را تمرین میکنید (نقش بازی کردن)، از آن مهارت در کار با درمانجوی واقعی استفاده میکنید و جلسه را ضبط میکنید و سپس ویدئوی ضبط شده را با آموزگاری که به شما بازخورد ارائه میکند مشاهده کرده و نتیجه را مرور میکنید؛ همین گام آخر خود مهارت بعدی برای آموختن را مشخص میکند. چنین فرایندی در تضاد با اغلب برنامههای آموزش مداوم است که به صورت یکباره یا سلسله کارگاههای کوتاه برگزار میشوند و در آنها فرصتی برای ارائۀ بازخوردهای عملکرد پیگیرانه وجود ندارد. اریکسون (2015) خاطرنشان میکند که کارگاههای آموزشی یا حتی یک رویداد آموزشی چهار روزه برای دستیابی به بهبود قابل توجه در عملکرد روزانه کافی نخواهد بود. (ص. 12.13).
- اثربخشی را از طریق نتیجه ارائه شده از سوی درمانجو بسنجید
در تمرین عامدانه، نتیجهای که درمانجو به دست میآورد مهمترین معیار برای ارزیابی اثربخشی درمانگر است. این امر میتواند درمانگرانی را که با تمرکز بر وفاداری یا تبعیت {به الگوها یا راهنماهای درمانی} آموزش دیدهاند دلسرد کند. به هر حال، پژوهشها نشان داده است که ارتباط کمی بین تبیعیت از یک الگو و نتیجۀ حاصل شده برای درمانجو وجود دارد (برنسون، شفران و مایلز، 2015؛ وب، دیروبیس و باربر، 2010) و تبعیت نامنطعف به یک الگو میتواند به درمانجویان آسیب بزند (هچر، 2015). فردریسکون (مکاتبۀ شخصی، ژانویۀ 2016) که ناظر بالینی درمان روانپویشی است با توصیف این مشکل برای جامعۀ گستردهتر رواندرمانی میگوید: «ما به آیینگرایی بیشتر از نتایج جایزه میدهیم». آموختن الگوها و تکنیکهای رواندرمانی نیازمند ایجاد تعادلی بین پیروی از یک الگو از یک سو و آزادی و انعطاف کافی برای همساز شدن با هر درمانجوی منحصر به فرد است (چنین تعادلی پاسخگویی مناسب نامیده شده است؛ هچر، 2015).
ارزیابی نتایج درمانجو ممکن است کاری پیچیده و ظریف باشد. پژوهش نشان میدهد که قضاوت درمانگر در این حوزه قابل قابل اتکا نیست (والفیش، مکآلیستر، اودانل و لمبرت، 2012). به علاوه، وقتی درمان مفید نیست درمانجویان به تصدیق این نکته چندان تمایلی ندارند؛ در نظرسنجی اخیری که با شرکت 547 درمانجو انجام شد، 93 درصد آنها گزارش دادند که به درمانگر خود دروغ گفتهاند و موضوعات شایع در گزارش ایشان، این جملات بودند: «تظاهر میکنم که درمان اثربخش است» و «نمیخواهم تایید کنم که میخواهم درمان را به پایان برسانم». (بوچارد و فربر، 2016).
درمانگران برای سنجش مطمئنتر، بایستی از منابع اطلاعاتی چندگانه برای ارزیابی نتایج درمانجو استفاده کنند. شایعترین منابع عبارتند از 1) گزارش درمانجو، 2) قضاوت درمانگر، 3) اطلاعات به دست آمده از نظارت منظم بر نتایج، 4) اطلاعات کیفی به دست آمده از درمانجو و 5) اطلاعات جانبی به دست آمده از افرادی که درمانجو را میشناسند (همسر، کارفرما، معلم).
- برای افزایش اثربخشی خود صرفاً به تجربۀ بالینی اتکا نکنید.
اریکسون (2008) محدودیتهای تجربۀ کاری را اینطور توصیف میکند: «همین که یک حرفهای به سطح مهارتی قابل قبولی رسید، تجربۀ بیشتر به تنهایی منجر به بهبود مهارت/اثربخشی نمیشود» (ص. 992). پژوهش در رواندرمانی همین نتیجه را نشان داده است: روی هم انباشتن هزاران ساعت کار رو در رو با درمانجویان به صورت مطمئنی منجر به افزایش اثربخشی بالینی فراتر از شایستگی نمیشود (برای مرور به تریسی، ومپولد، گودیر و لیکتنبرگ، 2015 مراجعه کنید). به عنوان مثالی قابل توجه، یک مطالعه اخیراً نتایج 170 درمانگر را در یک مرکز مشاورۀ بزرگ دانشگاهی را بررسی کرد و دریافت که درمانگران متوسط با گذشت زمان در واقع کاهش کوچک اما به لحاظ آماری معناداری در اثربخشی داشتهاند (گولدبرگ و همکاران، 2016). افزایش اثربخشی نیازمند این است که کار خود را مشاهده کنید، از یک متخصص بازخورد بگیرید و به صورت مداوم عملکرد خود را ارزیابی کنید (اریکسون، 2006).
چالشهای پیش روی تمرین عامدانه
بزرگترین چالشها عبارتند از دشواری این نوع از تمرین، نیازمندی آن به اختصاص دادن وقت و صرف پول برای بازخورد گرفتن از متخصص است. متاسفانه حوزۀ کاری ما تا به حال تلاشهای باثبات و معنادار برای پرورش مهارت را شناسایی نکرده، به آنها پاداش نداده و روی چنین مسالهای سرمایهگذاری نکرده است؛ بنابراین مشغول شدن به تمرین عامدانه نیازمند انگیزش درونی زیادی برای بهتر شدن در انجام رواندرمانی است. بسیاری از درمانگران با میل «کمک به دیگران» وارد حوزۀ رواندرمانی میشوند (هیل و همکاران، 2013). نگه داشتن این هدف در ذهن میتواند به انگیزه داشتن برای تداوم تمرین عامدانه کمک کند.
انگیزۀ شخصی من برای تمرین عامدانه متوقف کردن روند نگرانکنندۀ خروج از درمان درمانجویانم بود. من برای رفع این معضل از دو روش استفاده کردم. اول در گروه مشاورۀ مورد دکتر ویکتور یالوم که به صورت ماهانه برگزار میشد ثبتنام کردم. در این گروه ویدئوهایی از درمانجویانم را که بهبودیشان متوقف شده بود یا در معرض خطر خروج از درمان بودند را نشان میدادم. ویکتو به من مهارتهای خاصی برای کمک به هر درمانجو آموخت و از شبیهسازی به صورت نقش بازی کردن استفاده کرد تا به من برای تمرین آن مهارتها کمک کند. دومین روش این بود که جلسات مشاورۀ موردی هفتگی با دو ناظر روانپویشی داشتم: جان فردریکسون و دکتر آلن عباس. آن مشاوره گرفتنها شامل مرور ویدئویی کار با درمانجویان، نقش بازی کردن برای کمک به پرورش مهارت و همچنین نظارت از پشت آینۀ یکطرفه بود (رومنیر و فردریکسون، 2015). من با استفاده از دادههای نظارت منظم بر نتایج، هر درمانجو را نظارت میکردم و با استفاده از مقیاس درجهبندی جلسه به صورت منظمی از هر درمانجو بازخورد میگرفتم.
مشاورهها به من کمک کرد که با شناسایی دستهای از خطاهای بالینی که انجام میدادم از وقوع خروج از درمان جلوگیری کنم (رومنیر، تحت چاپ). به عنوان مثال، ویکتور یالوم متوجه شد که وقتی مضطرب میشدم از صدای «درمانی» غیراصیلی در کار با درمانجویان استفاده میکردم و به من کمک کرد با اصالت بیشتری صحبت کنم. آلن عباس به من گوشزد کرد که با درمانجویان خیلی زود مواجههسازی میکنم و به من کمک کرد تعادل بیشتری بین به چالش کشیدن و ترغیب درمانجویان پیدا کنم. جان فردریکسون دید که من با برخی درمانجویان زیادی سریع صحبت میکنم و به من آموخت تا سرعت و نیروی خودم را بهتر کنترل کنم تا همسازی قویتری را پرورش بدهم. قابل توجه آن که مشخص شدن بسیاری از مشکلاتی که مشاورین در کار من متوجه آنها شدند به این علت بود که من ویدئوهای جلسات خود را به ایشان نشان میدادم؛ اگر از طریق یادداشت یا با تکیه بر حافظه گزارش میدادم این اشتباهات پنهان میماندند.
با گذشت زمان، نرخ خروج از درمان در کار من به طور تدریجی کاهش پیدا کرد. وقتی متوجه پیشرفتم شدم که از درمانجویانم گفت: «بالاخره متوجه شدی که چندماه است میکنم به تو چه بگویم». دو سال بعد وقت درمانی خالی نداشتم.
وقتی یک رواندرمانگر از آموزش دانشگاهش به کار مستقل و خصوصی منتقل میشود به آزادی او به صورت ناگهانی و چشمگیری افزوده میشود. این اتفاق ممکن است شوقآفرین باشد اما امکان دارد گیجکننده یا دلسردیآور هم باشد. رواندرمانگران میتوانند از اصول تمرین عامدانه (اریکسون، 2006) بع عنوان راداری برای پیش رفتن در مسیر صحیح پرورش بالینی در میان دریاهای بعضا معضلآفرین سالهای آغازین کار و فراسوی آن استفاده کنند
حقوق معنوی محفوظ و ذکر منبع با کتابشناسی زیر بلامانع است:
رومنیر، تونی. (1397). تمرین عامدانه: راهنماییهایی برای درمانگران تازهکار (بخش دوم). علی فیضی (مترجم). برگرفته در روز/ ماه/سال از سایت مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی http://mrmz.ir/