تبریک خدمت آقای دکتر مرتضی کشمیری بهمن 23, 1399 0 5212 تبریک خدمت آقای دکتر مرتضی کشمیری جناب آقای دکتر مرتضی کشمیری مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی، نایل شدن به دکتری تخصصی روانشناسی بالینی را خدمتتان تبریک عرض مینماید.
پیام تسلیت خرداد 22, 1399 0 10801 پیام تسلیت مرکز مشاوره ی زندگی با نهایت تاسف و تاثر درگذشت برادر گرامی جناب آقای دکتر مرتضی کشمیری را خدمت ایشان و خانوادهی محترمشان تسلیت عرض نموده و صبر جزیل برای ایشان آرزومند است.
ساعت کاری مرکز مشاوره زندگی در خرداد ۱۳۹۹ اردیبهشت 03, 1399 0 6868 ساعت کاری مرکز مشاوره زندگی در خرداد ۱۳۹۹
پیامی کوتاه به مراجعان: مشاورههای غیرحضوری هم اثربخش هستند. فروردین 20, 1399 0 7807 پیامی کوتاه به مراجعان: مشاورههای غیرحضوری هم اثربخش هستند. دکتر حمید پورشریفی - روانشناس سلامت - مدیر مسئول مرکز مشاوره زندگی
اطلاعیه مرکز مشاوره زندگی در مورد مشاوره غیرحضوری اسفند 05, 1398 0 5684 اطلاعیه مرکز مشاوره زندگی در مورد مشاوره غیرحضوری
کارگاه های عموم مهر 19, 1396 0 21571 کارگاه های عموم فرزند پرورری - مقابله با اهمالکاری - مدیریت خشم - ارتباط موثر بین فردی - تربیت جنسی - آموزش جراتمندی - مهارت های ارتباط موثر زناشویی
Anonym / یکشنبه, 30 شهریور,1393 / دسته بندی ها: مطالعه برای متخصصان مصاحبه با دکتر استیون هِیز بنیان گذار درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) مصاحبه با دکتر استیون هِیز بنیان گذار درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) مترجم: علی فیضی این مطلب به سفارش مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی ترجمهشده است. انتشارات نیوهاربینگر: در کتاب از ذهن خود خارج شوید و به زندگی وارد شوید، شما با بسیاری از انگارههای اساسی روانشناسی مخالفت میکنید. بهعنوانمثال میگویید: پذیرش دردی که فرد میکشد گامی بهسوی رهایی او از رنج است یا اینکه: ما فرض میکنیم رنج کشیدن طبیعی است و آنچه نامعمول است دیدن فردی است که یاد میگیرد تا به آرامش ذهنی برسد. چطور شد به افکاری رسیدید که با بسیاری از مدلهای اخیر روانشناسی در تضاد است؟ استیون هِیز: درواقع بهسختی میتوان گفت که ایده فراگیر بودن رنج آدمی فکر نویی است. بهعنوانمثال بسیاری از سنتهای معنوی و مذهبی ما بابیان این نکته آغاز میشوند و سنتهای مبتنی بر علم رواندرمانی نیز بهطور غیرعمدی این باور را در دل خود دارند؛ هرچند به نظر نمیرسد کسی متوجه این نکته باشد. در هر پیشنهاد پژوهشی که به دنبال گرفتن بودجه است شما بخشی را میبینید که در آن به گستردگی یک مشکل فرضی در جامعه اشاره میشود. همینطور ما در نوشتههای عامهپسند هم بهوفور داستانهایی درباره تعداد زیاد و باورنکردنی افراد آزاردیده یا معتاد یا دچار مشکلات رابطهای یا اختلال روانی یا تنش محیط کاری میخوانیم. برای دیدن حقیقت آنچه در این کتاب نوشتهام کافی است لحظهای درنگ کنید و از خود بپرسید: چه میشود اگر همه این مشکلات را باهم جمع بزنیم؟ آن موقع چه تعداد از افراد عضو گروههای دچار شرایط نابهنجار نخواهد بود؟ وقتی سؤال را بهخوبی بپرسید سؤال درست جلوی روی شما است: درد بهنجار است نه شادمانی. بسیاری از افرادی که میشناسم اطلاعات شخصی لازم را برای رسیدن به چنین نتیجهای دارند. فقط از خود بپرسید: چه تعداد از افرادی که میشناسم بارها دچار مشکلاتی ازایندست نشدهاند؟ به نظر میرسد توطئهای در سکوت جریان دارد چون به ما گفتهشده است شادمانی بهنجار است. ما به همین خاطر تمایل داریم تا درباره دشواریهای زندگی ساکت بمانیم چون اگر صدایمان را دربیاوریم معنیاش این خواهد بود که نابهنجار هستیم. چون بسیاری از افراد همین راز را در سینه پنهان نگه میدارند ما احساس انزوا و تنهایی میکنیم. این حرفهها به این معنی نیست که شما نمیتوانید شادمان باشید اما بایستی یاد بگیرید از دامهایی که ذهنتان درراه شما پهن میکند دوریکنید. دلیل گستردگی رنج آن است که ما با آن خیلی بد تا میکنیم. راهحل طبیعی و عقلانی در مواجهه با مشکل این است که تشخیص بدهیم چطور از دست آن خلاص بشویم و بعد همین اتفاق هم میافتد. در دنیای بیرون از ذهن توانایی ما برای انجام این کار به ما اجازه داده تا کره زمین را فتح کنیم؛ اما این شیوه مقابله با مسائل فقط در دنیای بیرون از ذهن کاربرد دارد؛ اما ما این نکته را تشخیص نمیدهیم و سعی میکنیم تا با مشکلات روانی هم از طریق خلاص شدن از دست آن احساسات دردناک، خاطرات بد یا افکار نگرانکننده مقابله کنیم تا درنهایت به شادمانی برسیم. این راهحل فایدهای ندارد. علم مدرن به ما نشان داده که استفاده از چنین راهحلی یکی از مطمئنترین راهها برای ناکامی در شادمان شدن است. بهعبارتدیگر رنج بردن بسیار فراگیر است چون آنچه برای حلوفصل آن انجام میدهیم درواقع آن را پایدارتر میکند. ما در دامی که خود گستردهایم گرفتار میشویم. موضع کنونی من سهپایه دارد. مدل سنتی درمانی برای من مؤثر نبود؛ برای بیماران من مؤثر نبود؛ و همچنان که شروع به پژوهش در این مورد کردم فهمیدم که چرا اینگونه است. پژوهش ما نشان داد که انجام کارهایی بهشدت نابدیهی است که مؤثر واقع میشود. انتشارات نیوهاربینگر: میتوانید بهطور ساده درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد را برای ما معرفی کنید؟ دکتر هِیز: ACT بر اساس این انگاره قرار دارد که رنج روانشناختی معمولاً بهواسطه فرار از تجربیات روانشناختی بد، گرفتار شدن در دام افکار خودمان و درنتیجه ناتوانی در زندگی بر اساس ارزشهای بنیادی شخصیمان ایجاد میشود. ACT بر مبنای یک برنامه پژوهشی وسیع و نو درباره زبان و شناخت آدمی ایجادشده که نام آن نظریه چارچوب رابطهای (RFT) است. این درمان تبیین میکند که چرا درد روانشناختی سریع ایجاد میشود و چرا بهسختی چاره میشود. خوشبختانه ACT جایگزینهای نو و قدرتمندی نظیر پذیرش، توجهآگاهی (mindfulness)، ارزشها و اقدام متعهدانه را نیز ارائه میکند. ACT به افراد کمک میکند تا مهارتهای جدیدی کسب کنند. این مهارتها را میتوان بهسرعت فراگرفت و خیلی جالب است که این مهارتها درباره بسیاری از مشکلات روانشناختی مؤثر است. ما به مراجعین یاد میدهیم تا از افکار و دنیایی که توسط افکار ساختهشده است فاصله بگیرند و در عوض روی فرایند فکر کردن تمرکز کنند. آنها یاد میگیرند که چگونه احساسات خود را بهعنوان احساسات تجربه کنند. آنها یاد میگیرند این کار را حتی وقتیکه احساسات خود را دوست ندارند انجام بدهند. آنها یاد میگیرند بهعنوان یک انسان آگاه در لحظه حال زندگی کرده و بر اساس ارزشهای منتخب خودشان درصحنه زندگی حرکت کنند. بهطور خلاصه میتوانم بگویم ما به افراد یاد میدهیم تا با انعطافپذیری بهسوی آنچه در زندگی میخواهند حرکت کنند و در این راه کمتر بهصورت خودکار، برنامهریزیشده و خودشکن پیش بروند. انتشارات نیوهاربینگر: شما ادعا میکنید این راهحلها برای همه مشکلات روانشناختی مؤثر است. میتوانید برای ما درباره برخی از مشکلاتی که میتوان ACT را برای آنها به کاربرد صحبت کنید؟ استیون هِیز: پژوهشها نشان میدهد که ACT برای طیف گستردهای از مراجعین مفید است. درباره تقریباً همه مشکلات میتوان شواهدی پژوهشی نشان داد به که به نقش مفید پذیرش، توجهآگاهی یا نقش منفی اجتناب از تجارب منفی یا عدم اقدام بر اساس ارزشها اشاره میکنند. ACT به افراد یاد میدهد تا بهسرعت رابطه خود با تجارب مشکلآفرین درونی خود را عوض کنند و در همان حال رفتار خود را تغییر بدهند نه اینکه منتظر باشند تا آن افکار یا احساسات مشکلآفرین بروند. اثربخشی این رویکرد برای طیف گستردهای از مشکلات بالینی نظیر افسردگی، اضطراب، تنش، فرسودگی شغلی، سوءمصرف مواد، تعصب، سازگاری با بیماری مزمن و حتی نشانههای روانپریشی معلوم شده است. در حوزه اضطراب و حمله وحشتزدگی، اجتناب از تجربیات درونی یکی از قویترین پیشبین کنندههای پیامد بد است. درحالیکه ما بر اساس پژوهشها میدانیم که در انواع اختلالات اضطرابی وقتی چالش با اضطراب را متوقف میکنید درواقع سالمتر خواهید شد. فرونهادن چالش لزوماً به معنای از بین رفتن اضطراب نیست بلکه به این معنا است که دیگر نقشی در زندگی شما نخواهد داشت. بعضی وقتها اگر سریع دراینباره فکر کنید میتوانید دلیلش را متوجه بشوید. فرض کنید من تفنگی را روی شقیقه شما بگذارم و بگویم یا کاملاً راحت باش یا شلیک خواهم کرد. هیچکس نمیتواند در چنین شرایطی آرام باشد. این وضعیت دقیقاً همان چیزی است که شخص مبتلا به حمله وحشتزدگی خودش را به آن مبتلا میکند. در عوض گلوله تفنگ، آنچه تهدیدکننده است از دست دادن عزتنفس یا این دیدگاه است که میتوان یک زندگی خوب داشت؛ اما دراینباره هم مداخلات درمانی ACT یکسان است و نتیجه مورد انتظار هم مشابه است. ما اکنون بر اساس چندین مطالعه میتوانیم بگوییم که ACT برای مشکلات اضطرابی مفید است. گاهی درباره افسردگی بهعنوان یک احساس صحبت میشود اما افسردگی چیزی بیشتر از این حرفها است. افسردگی با یک دستورالعمل هدایت میشود: از حال بد دوریکن. وقتی شما افسرده هستید توانایی یا تمایل کمتری برای احساس کردن دارید و به دلیل توانایی یا تمایل کمتری به اقدام کردن پیدا میکنید. بهعبارتدیگر وقتی نمیخواهید چیزی را احساس کنید، احساسی به شما دست میدهد که نامش افسردگی است. ACT بساط این نگرش را به هم میزند و در عوض روی این تمرکز میکند که چگونه درهرحال و هر وضعیت فکری بهسوی آنچه از صمیم دل میخواهید پیش بروید. ACT برایم این نکته را روشن میکند که آن احساسات نامطلوب فقط افسردگی نیست بلکه شاید پای خشم، ترس، غصه یا سوگ هم در میان است. اگر فردی برای حال بهتر داشتن بخواهد که اول افسردگیاش از بین برود درواقع امر محالی را آرزو میکند. در عوض اگر یاد بگیریم که چگونه افکار افسرده وار خود را موردتوجه قرار دهیم و احساساتمان عمداً و کاملاً احساس کنیم آن موقع خواهیم فهمید که حتی علیرغم احساسات افسرده وار و افکار افسردگی زا میتوانیم زندگی کنیم. وقتی چنان مهارت را یاد گرفتیم و انجام دادیم شروع به حرکت میکنیم و میتوانیم با دیگران همکاری کنیم؛ میتوانیم تفاوت ایجاد کنیم. چنین پیشرفتی حصار افسردگی را میشکند. مطالعات کنترلشده کوچکی درباره اثربخشی ACT برای افسردگی وجود دارد و معلوم شده که ACT اثر متفاوتی ایجاد میکند. هرچند کار پژوهشی در این زمینه چندان بلندمدت نیست اما به نظر میرسد که ACT از بهترین رواندرمانیهای حال حاضر افسردگی هم بهتر عمل میکند. ما دراینباره وقتی مطمئنتر خواهیم شد که مطالعههای بزرگتری انجام بگیرد. در علم تکرار پژوهش توسط دیگران یک اصل کلیدی است. درد مزمن افراد به این سمت هدایت میکند که زندگی خود را صرف رها شدن از دست آن بکنند ما پژوهشها نشان میدهد که این رویکرد نسبت به درد آن را مهمتر مسلطتر و آزارندهتر میکند. در همان حال مصیبت بزرگتری از خود درد نیز اتفاق میافتد یعنی خود زندگی از دست میرود. این نکته روشنشده که ACT عملکرد فرد مبتلا به درد مزمن را بسیار بهبود میدهد؛ از این طریق که به او کمک میکند تا در عین آگاهی از درد روی ارزشهای منتخب خود تمرکز و دوباره زندگی کند. ACT به فرد مبتلا به درد مزمن کمک میکند تا از این فکر که تا وقتی درد پی کارش نرفته نمیتوان زندگی کرد فاصله بگیرد و بدون بحث با آن بهسادگی پیش برود. من درد مزمنی ندارم اما گوشم بهشدت زنگ میزند. میدانید ادبیات پژوهشی دراینباره چه میگوید؟ هرگونه مقابله با آن مضر است. آنچه موردنیاز است رها کردن آن و تمرکز روی زندگی است. من حالا برخی اوقات کل روزم را بدون توجه به این موضوع سپری میکنم اما هر وقت که به گوشم توجه میکنم، وااااای! چه سروصدایی وجود دارد! درد مزمن هم چیزی مثل همین است. ما نیازمندیم یاد بگیریم که با این شرایط زندگی کنیم. منظور من تحمل کردن نیست. منظور من زیستن با این شرایط است! به نظر میرسد که ACT میتواند در تجربه درد مزمن بهسرعت تفاوت ایجاد کند. در یک مطالعه درباره افرادی که تاز ه به درد مزمن دچار شده بودند چهار ساعت ACT میزان مرخصی استعلاجی را تقریباً به صفر رساند. در یک مطالعه دیگر درباره افرادی که بیش از ده سال مبتلا درد مزمن بودند سه هفته ACT کارکرد آنها را بیست تا چهل درصد در حوزههای مختلف زندگی بالاتر برد. ما بنابراین میدانیم که میتوانیم در تجربه درد مزمن تغییر ایجاد کنیم. به نظر میرسد بنزین موتور بسیاری از اعتیادها توسط اجتناب و گرفتاری شناختی تأمین میشود. وقتی فردی مواد مصرف میکند دارد سعی میکند تا تنها احساس خوب داشته باشد. بعضی وقتها به داروها میگویند fix (به معنای تعمیر کردن و ثابت نگهداشتن). تعمیر کردن به معنای مرمت چیزی شکسته است اما درعینحال معنای نگهداشتن چیزی در جای خود است. سوءمصرف کنندگان دارو و الکل سعی میکنند حال خوب خود را در معنای شیمیایی آن ثابت نگهدارند. وقتی آنها دست ازچنین تلاشی بردارند بعضی وقتها حالشان خوب خواهد و بعضی وقتها بد. اگر فرد بتواند این کار انجام دهد و در عوض روی تغییر رفتار خود تمرکز کند قدمی روبهجلو برداشته است. ما اکنون مطالعات کنترلشدهای درباره اثربخشی ACT درباره انواع مختلف سوءمصرف مواد ازجمله ماریجوانا و هرویین داریم. در این مطالعات ACT اثرات خوبی داشته است. دستورالعمل ACT بهنوعی شبیه دعای آرامشی است که در گردهماییهای الکلیهای گمنام گفته میشود: آنچه نمیتوانی تغییر بدهی را بپذیر و آنچه میتوانی تغییر بدهی را تغییر بده. در این دعا مراجعین میخواهند خردمندی دانستن این تفاوت را به دست بیاورند. نظریه ACT این تفاوت را مشخص میکند. تغییر دادن رفتار خوب است تغییر دادن آن چیزی مضر است که نتیجه بلافصل پیشینه زندگی شماست. سه مطالعه کنترلشده درباره اثربخشی ACT برای مصرف سیگار وجود دارد. ACT در هر سه مطالعه از داروی زیبان (Zyban) و رفتاردرمانی شناختی سنتی بهتر عمل کرده است. ما این نکته را هم میدانیم که هوس دود کردن نیست که ترک موفق را پیش بنی میکند. بسیاری از افراد از شنیدن این نکته تعجب میکنند چون هوسها به نظر خیلی مهم میآیند؛ اما آنچه از یاد میرود بافتاری است که در آن هوس رخ میدهد. آنچه ترک کردن یا نکردن را پیشبینی میکند مقدار تمایل فرد برای هوس نکردن است. بهعبارتدیگر تکلیف درمانی در ترک سیگار این است که به هوسها و هیجانات و افکار اجازه بدهید تا از ذهن شما بگذرند و شما چیز بهجز مشاهده بدون قضاوت آنها و نرفتن بهسوی سیگار کار دیگری انجام ندهید. این کار را انجام دادن همانا و در مسیر ترک همیشگی سیگار بهپیش رفتن همانا. ACT در بسیاری از مراکز معتبر پژوهشی و درمانی مختص روانزخم (trauma) به کار میرود. مطالعات بنیادی درباره فرایندهای روانشناختی دخیل در روانزخم و درمانهای زودهنگام همگی یک نکته را نشان میدهند: این درد نیست که روانزخمی شدن را پیشبینی میکند بلکه عدم تمایل به احساس درد است که پیشبین آن است. اکنون بهواسطه رسانههای جمعی ما بهطور گستردهای فجایع اتفاق افتاده در دنیا را مشاهده میکنیم و میتوانیم هر وقت که تلویزیون را روشن میکنیم ببینیم که در دنیا چه وقایع دردناکی رویداده است. یازده سپتامبر مثال خوبی است. اکنون بعد از سالها یاد گرفته این چه کسی به واسطه این وقایع روانزخمی میشود. آن فردی که بسیار وحشتزده میشود نیست که روانزخمی میشود بلکه آنکسی اینطور میشود که کمترین تمایل را نسبت به وحشتزده شدن دارد. تعجبی ندارد. اگر شما تمایلی به آن احساس نداشته باشید در واقع در همان حال احساس وحشتزدگی میکنید. به کجا خواهید رفت؟ چه قدر سریع میتوانید فرار کنید؟ فرمول روان زخمی شدن این است: درد + عدم تمایل به احساس درد= روانزخم. مواجهه راه حل این مشکل نیست. ما میدانیم که مواجهه ضعیف برخی اوقات حال افراد را بدتر میکند. ارمغان ACT این است که به افراد مهارتهای موردنیاز برای تمایل به دربرداشتن درد و یکپارچه ساختن آن با زندگی ارزشمند را میآموزد. شما نیازمندید تا از افکار خود فاصله بگیرید و آنها را همانگونه که هستند ببینید؛ در لحظه اکنون زندگی کنید و به ارزشهای خودتان متعهد بمانید. این نکات به علاوه مواجهه کلید مساله است. پژوهشگران ACT در چهار مطالعه به موضوع اجبارها یا پدیدههای مرتبط نظیر کندن پوست پرداختهاند و به نظر میرسد که ACT در این موارد مؤثر است. تصور کنید که مثل هاوارد هیوز در فیلم هوانورد این فکر را دارید: شتهها کثیفند و آدم را آلوده میکنند. این فکر عجیب احساسات بسیار ناخوشایندی را ایجاد میکند. فرد مبتلا به وسواس این فکر را با دور انداختن گلها یا شستن دستها یا انجام انواع دیگری از آئینها بیاثر میکند. این کارها آسودگی ایجاد میکند اما در عین حال اجبارها را هم به شدت تقویت میکند و آنها شدیدتر از قبل برمیگردند. ACT این دور باطل را میشکند. اگر شما این فکر را دارید که شتهها کثیفند و آدم را آلوده میکنند، نیازی ندارید که با این فکر بحث کنید یا آن را از سرتان بیرون کنید. شما نیازمندید تا از این فکر بگسلید. ملتفت آمدوشد آن بشوید. آن را مثل یک برگ شناور در هوا مشاهده کنید. آن فکر را فقط مثل یک فکر ببینید و احساساتی که تولید میکند را بپذیرید. سعی کنید مثل یک تکه پارچه آن را لمس کنید. بعدازاین کارها به زیستن ارزشمند خود ادامه دهید. این کارها انجام میدهید و کمر دور وسواس را میشکنید. من از اینکه بتوانم به افراد کمی کمک کنم تا بتوانند در مقابل استبداد روانشناختی بیماری مزمن قیام کنند خیلی جالب است. بیماریهای دیابت را در نظر بگیرید. هروقتی که فرد آزمایش دیابت میدهد پیامدهای مبتلا شدن به آن در ذهن آدم رژه میروند: دیابت میتواند آدم را کور کند، منجر به قطع عضو و یا مرگ بشود. از سر گذراندن این افکار سخت است و نتیجه آزمایش ممکن است خیلی غمانگیز باشد؛ ممکن است علی رغم خوشبینی شما نتیجه آزمایش مثبت باشد. هر نمره برگه ازمایش کوری، قطع عضو و مرگ را به یاد شما میآورد. من و همسرم دیابت مربوط به حاملگی او را از سر گذراندهایم و چه دردسر بزرگی بود. هردوی ما متعجب شده بودیم که تحمل این مساله چقدر سخت است و آنهایی که یک عمر با این بیماری دست و پنجه نرم میکنند چهها که نمیکشند. ما در آزمایشگاه خود نشان دادهایم که فقط سه ساعت ACT منجر به دو برابر شدن دیابتیهایی میشود که قند خون خود را در سه ماه بعد کنترل میکنند. اگر این کنترل ادامه پیدا کند میزان قطع عضو یا کوری نصف خواهد شد و همه این پیامدهای مثبت فقط در نتیجه سه ساعت مداخله است. افراد برای یار رساندن خیلی مشتاقاند و این اشتیاق برای خوبی کردن برای همه مفید نیست. اگر شما به بیماران کمک کنید تا یاد بگیرند ترسهای خود را در بربگیرند، افکار ترسناک خود را مشاهده و روی زندگی ارزشمند تمرکز کنند به آنها ابزاری برای اداره بیماری خود دادهاید. در اینجا ما فقط با مشکل اطلاعات روبهرو نیستیم بلکه نیازمندیم تا به انعطافپذیری روانشناختی نیز توجه کنیم. اطلاعات مربوط به صرع حتی از دیابت هم جالب توجه تر است. در یک مطالعه برنامه نهساعته ACT به علاوه دارو در مقایسه با فقط دارودرمانی میزان حملهها را در یک پیگری یک ساله نود درصد کاهش داد. به نظر میرسد که ترکیب پذیرش، توجهآگاهی و ارزشها آن حلقه خود تقویتکنندهای را توقف میکند که استرس را افزایش میدهد، کیفیت زندگی را کاهش میدهد و به تداوم حملهها کمک میکند. ACT برای کاهش تنش (stress) هم صاحب شواهد است. تنش فقط نتیجه منفی اضطراب یا نگرانی نیست، بلکه اثر اعمال کنترل در موقعیت نامناسب است. تنش حاصل گمشدن در ذهن است. در یک مطالعه ما نشان دادیم که فقط چند ساعت ACT تنش را در چند ماه بعد کاهش میدهد چون شرکتکنندگان مهارتهای پذیرش و توجهآگاهی را یاد میگیرند. فرسودگی شغلی نوع به خصوصی از وضعیت حاصل از تنش است اما به نظر میرسد که مخصوصا به گرفتاری شناختی حساس است. دریکی از مطالعات ما جدی گرفتن افکار منفی درباره کار فرسودگی شغلی را بهتر از تنش پیشبینی میکرد. وقتی شما درگیر یک فکر منفی درباره رئیس خود میشوید اگر بتوانید آن فکر را مشاهده کرده و روی ارزشهای کار خود تمرکز کنید د ر واقع به موفقیت شغلی خود افزودهاید. بهتازگی شواهد معلوم ساختهاند که حتی ترسناکترین تجربیات درونی را هم میتوان با ایده مرکزی ACT تبیین کرد. دارودرمانی به کلی توهمات و هذیانهای بیشتر افراد مبتلا به اسکیزوفرنی را از بین نمیبرد؛ با این حال برای مقابله با این تجربیات مخرب و وحشتناک، کمکهای متفاوت بسیار کمی در آمریکا به بیماران ارائه میشود. این کمبود یاری بسیار غیرانسانی است؛ ما میتوانیم خیلی بیش از اینها کمک بکنیم. اگر شما فیلم ذهن زیبا را دیده باشید میتوانید مبانی آنچه را که ما در رویکرد ACT یاد میدهیم خوب متوجه بشوید. ما به بیماران یاد میدهیم تا توهمات خود را فقط مشاهده کنند، متوجه افکار هذیانی خود بشوند و روی ارزشهای خود متمرکز بشوند و به رفتارهای آشکار خود ادامه بدهند. این بسته درمانی مؤثر است. در دو مطالعه جداگانه نشان دادهشده که پنج ساعت ACT بستری مجدد را در چهار ماه آینده 38 تا 50 درصد کاهش میدهد. ما میدانیم که با بستههای درمانی گستردهتر میتوانیم چه کارهایی انجام بدهیم. تعصب یکی از مهمترین مشکلات روی کره زمین است. جنگ علیه تروریسم نباید فقط جنگ علیه تروریسم باشد بلکه به جنگ علیه عدم مدارا نیز احتیاج دارد؛ خصیصهای که تروریسم از آن ریشه میگیرد. در دوران مدرن تعصب ابزارهای فوقالعاده قدرتمندی در اختیار دارد: سلاحهای کشتار جمعی زیستی و شیمیایی و هستهای. بگذارید از شما بپرسم اگر درون هر خانه یک دکمه قرمز باشد که هر فرد بالغی با فشردن آن میتواند زمین را نابود کند آن وقت این سیاره چه مدت جان سالم به درخواهد برد؟ طبیعتا نهچندان طولانی. خیلی طول نخواهد کشید که هرکسی بتواند به راحتی یک چمدان بمب بخرد و با خود حمل کند... آیا ما به این وضعیت خطرناک نزدیک نشدهایم؟ چند سال بعد این امکان فراهم خواهد شد؟ ده سال؟ بیست سال؟ خوب هر جوابی که بدهید ما همان مقدار برای یافتن راهحل وقت داریم چون بعدازآن مدت همان روزی خواهد رسید که در خانه هرکسی یک دکمه قرمز بزرگ وجود دارد. وقتی یک تروریست به فردی بیگناه حمله میکند او حد نهایی فرایند غیرانسانی سازی دیگران را به نمایش میگذارد؛ اما همین فرایند تا حدی زیربنای پدیدههای معمولتری چون تعصب نژادی، جنسیتی یا داغ ننگ بیماری را میسازد. بسیاری از رویکردها نسبت به تعصب و داغ ننگ آموزشی- به افراد به شیوههای مختلف گفته میشود تا چه چیزی را باور کنند یا به چه عمل کنند- یا اینکه تجربی است، یعنی افراد مورد آموزش با از طریق تماس مستقیم با گروههایی که داغ ننگ خوردهاند آموزش میبینند. اثرات هردو نوع آموزش ضعیف و ناپایدار است. دریکی از مطالعههای اخیر که در زندان انجام گرفت، آموزش درباره تفاوتهای نژادی تعارض نژادی را افزایش داد. این روشها از مسائلی که تاکنون صحبت کردیم آگاه نیستند. اگر تلاش کنید تا فکر تعصبآمیزی را سرکوب کنید شما قدرت و تاثیر روانشناختی آن را افزایش میدهید نه کاهش. ما احتیاج راه و روش متفاوتی داریم. با این وضعیت جوک سازی در مورد قومیتی و جنسیتی حتی اگر ارزشهای ما نژادپرستی تا تبعیض گری جنسی نباشد ذهنهای برخی اوقات آنگونه است. فرقی نمیکند که نژاد یا جنسیت شما چه باشد ما همه غریق این مردابیم. ACT راه دیگری به ما نشان میدهد. ما دریافتیم که پذیرش افکار متعصبانه (به عنوان افکار) و یادگیری اینکه با توجهآگاهی ملتفت آنها شدن به علاوه تماس با ارزشها تمایل افراد به انجام رفتارهای غیرمتعصبانه را افزایش میدهد. ما این کار در رابطه با تعصب نسبت به مصرفکنندگان مواد که در حال باز توانی، نژادپرستی، سوگیری نسبت به بیماران روانی و سوگیری نسبت به درمانهای علمی انجام دادیم. شرم و تعصب واقعا یکچیز هستند؛ فقط شرم تعصبی متمرکز بر درون است. باور کردن من بد هستم از باور کردن شما بد هستید واقعا تفاوتی ندارد. معلوم شده که همان روشهایی که برای تعصب و انگ زنی مفید است برای شرم و انگ زدن به خود هم مؤثر است. ACT میتواند به افراد کمک کند تا کارکرد شغلی خود را هم بهبود ببخشند. آیا تابهحال با فردی کارکردهاید که هر دفعه با عذرخواهی پیش میآید و میگوید که احتیاج به آموختن چیزی جدید دارد؟ ما آموختهایم که همان فرایند اجتناب تجربهای که ACT آن را مورد هدف قرار میدهد بخشی از این مقاومت در برابر نوگرایی است. اگر دربارهاش فکر کنید برایتان روشن میشود. وقتی شروع به یادگرفتن رانندگی کردید چه احساسی داشتید؟ ایا احساس حماقت و خامدستی نکردید؟ اگر از پس این احساس برنیایید چگونه میتوانید یادبگیرید؟ دریافتیم که ابزارهای سنجش ما برای اجتناب تجربهای میتواند پیشبینی کند که کارمندان در محیط کار چه کار خواهند کرد: پرسشنامه کوتاه ما با اشتباهات اساسی در یک سال بعد همبستگی داشت چون افرادی که بسیار اجتنابی بودند به خوبی کار با نرمافزار را یاد نمیگرفتند. چرا؟ چون آنها نمیخواستند احساس حماقت یا ناراحتی بکنند. ACT نشان دادهشده که پایههای این اجتناب را تخریب میکند و در نتیجه افراد قادر میشوند تا تمایل بیشتری به یادگیری داشته باشند. در یک مطالعه نشان دادیم کارمندانی که در یک کارگاه ACT شرکت کرده بودند بعدا تمایل و توانایی بیشتری برای یادگیری چیزهایی داشتند که ربطی به ACT نداشت. در این مطالعه درمانگرانی شرکت داشتند که در حال آموختن استفاده از داروهای خاصی در کار خود بودند. این درمانگران در سه ماه بعدی این روشهای جدید را بیشتر به کاربردند. انتشارات هاربینگر: گفته میشود که بخشی از ACT حاصل مبارزه شخصی شما با اضطراب و حمله وحشتزدگی بوده است. شما این ایدهها را چگونه برای مشکل خود به کاربردید؟ استیون هِیز: من اختلال حمله وحشتزدگی داشتم. در اوج این بیماری زندگی من آنقدری محدود شد که حتی نمیتوانستم سوار آسانسور بشوم، رانندگی کنم، سینما بروم یا سوار هواپیما بشوم یا حتی بدون تلاش زیاد نمیتوانستم با تلفن صحبت کنم. برایم روشن بود که بایستی تصمیم بگیرم: یا باید زندگیم را ببازم یا راه دیگری برای پیشروی در قلب ترس خودم پیدا کنم. من در این مسیر به آموزش رفتاری خودم، به آموزش علمی خودم به آنچه درباره مفاهیم شرقی و توان بالقوه انسانی آموخته بودم رو کردم. ACT تااندازهای سیر و سلوک شخصی من در روبهرو شدن با اضطراب است؛ اما همهاش این نیست. دیگر پژوهشگران و نویسندگان ACT به افسردگی عمده، اعتیاد به هروئین یا هراس اجتماعی مبتلا بودهاند و تجربه خود را در کار خود جلوهگر ساختهاند. وقتی زندگی به شما سیلی میزند عقل نامتعارف ACT درخواست تجدیدنظر درراه و روش زندگی را میدهد. گاهی اوقات افراد -حتی وقتی جوان هستند- بهطور مادرزادی آمادهاند تا بر اساس رویکرد ACT عمل کنند. بسیاری از ما اما فکر میکنیم که میتوانیم در جنگ با ذهن خود و پیشینه زندگی خود پیروز بشویم. حتی ممکن است این دیدگاه را داشته باشید که اتفاق بدی نخواهد افتاد. وقتی آن اتفاق نامنتظره افتاد محتاج عوض کردن راه وروش زندگی خود هستید. وقتی پوچی شروع به غارت زندگی شما کرد آن وقت شانس این را دارید که کار جدیدی انجام بدهید. من شروع به رها کردن جنگ با ذهن و تاریخچه زندگی خودم کردم. من هر روز ACT را انجام میدهم. من پذیرش، گسلش، توجهآگاهی و عمل بر طبق ارزشهای خودم را به طور مداوم انجام میدهم. من همین الان میدانم که ممکن است دچار حمله اضطراب بشوم. ده سال از آخرین حمله میگذرد اما میدانم که نمیتوانم کنترلش کنم. کنترل کردن دست من نیست، بلکه به پیشینه زندگی من و شرایط کنونی وابسته است؛ اما آنچه میتوانم کنترل کنم این است که از تجربه فرار نکنم. تعهد من به خودم این است که صرف نظر از همه دیگرچیزها با خود بمانم. اگر این با خود ماندن معنایش این است اینجا و اکنون آنقدری مضطرب بشوم که نتوانم صحبت کنم این سک مشکل خواهد بود اما اگر من بر سر تعهد به خودم پابرجا بمانم آن مضطرب شدن دیگر مشکل من نخواهد بود. انتشارات نیوهاربینگر: بسیاری ازآنچه شما شرح دادید انگار از بودیسم الهام گرفتهشده است. ACT از بابت نظریه و کاربست چه تفاوتی با بودیسم دارد؟ استیون هِیز: مثل بقیه سنتهای بزرگ معنوی و مذهبی، در بودیسم هم خردمندی و حکمت زیادی وجود دارد، اما این این حکم و خردمندی در دوران پیشا علمی حاصلشده است. برخی از ایدههای خاص آن اصل و نسب خود را نشان میدهد؛ برخی از روشهای آن باید هفتهها، ماهها و سالها تمرین شود تا اثر کند. ACT همان حال و هوای روانشناختی بودیسم را دارد اما توسط نظریهای علمی هدایت میشود و روشهای آن بهنوعی طراحیشده است که سریعتر و اختصاصیتر عمل کند. من از همپوشی این دو رویکرد دلگرم شدم چون ACT از بودیسم یا هر سنت مذهبی و معنوی ویژه دیگری نشات نگرفته است. ACT ریشه در خاک روانشناسی بافتارگرای مدرن دارد. اگر دو چیز از نقاط شروع بسیاری متفاوتی آغاز میشوند اما در پایان با یکدیگر همپوشی پیدا میکنند این اتفاق به نظرم این احتمال را بیشتر میکند که هردوی آنها به بحث مشترکی میپردازند. انتشارات نیوهاربینگر: ACT چطور بین درد و رنج تفاوت قائل میشود؟ استیون هِیز: درد فقط درد است. همه ما آن را داریم. به عنوان مثال ما میدانیم که خواهیم مرد. این آگاهی مقداری دردناک است و شما میتوانید در هر زمان و هر مکانی با آن روبهرو شوید؛ اما این آگاهی بهخودیخود رنجزا نیست. اگر عدم تمایل به احساس درد را به این آگاهی اضافه کنید، در دام افکار خود درباره درد بیفتید و دیگر اقداماتی مبتنی بر ارزشهای خود انجام ندهید به دست خود درد را تبدیل به رنج میکنید. درد بهخودیخود به رنج تبدیل نمیشود بلکه شما این کار را انجام میدهید. شما این فرمول را در حوزههای مختلف پیدرپی میبینید: اضطراب+ عدم تمایل به زندگی در جهت ارزشمند= حمله هراس. غصه، فقدان، اضطراب یا خشم + عدم تمایل به احساس غصه، فقدان، اضطراب یا خشم در حین زندگی در جهت ارزشمند= افسردگی. درد + عدم تمایل به احساس درد= روانزخم. انتشارات نیوهاربینگر: شما زبان پژوه هستید و عنوان فصل دوم کتاب «از ذهن خود بیرون بروید و وارد زندگی خود شوید» این است: چرا زبان منجر به رنج بردن میشود. میتوانید به ما بگویید چرا به گمان شما زبان منشا رنج آدمی است؟ استوین هِیز: ما در پژوهشهای خود چهار نکته مهم را یاد گرفتهایم. زبان و شناخت آدمی دوسویه، قراردادی، تاریخی است و توسط یک بافتار کارکردی کنترل میشود. چون زبان دوسویه است کلمات رویدادهای مربوط به لحظه حال را از گذشته به درون آن میآورند. در هرجایی میتوانید که چیزهای دردناک را به یاد بیاورید. فقط کافی است به آنها فکر کنید. چنین رویدادی درروی زمین کاملا نو است پس تا آنجایی که ما میدانیم هیچ موجود دیگری به نظر نمیرسد که این کار را انجام بدهد. این پدیده چنین معنایی دارد که ما میتوانیم بیشتر از بقیه موجودات رنج بکشیم. زبان همچنین قراردای است؛ آن چیزهایی که ما به هم ربط میدهیم توسط شکل خاصی محدود نشده است در حالی که مثلا اگر به سگی لگد بزنید او پارس خواهد کرد. چنین واکنشی یه شکل خاصی تعیینشده است. به فردی که عزیزی را از دست داده صحنهای از یک غروب زیبا نشان میدهید و او شروع به گریه میکند و آرزوی دیدار دوباره محبوبش را میکند. این گریه به شکل محدود نشده است؛ حتی زیبایی هم غصه ایجاد میکند. چنین پدیدهای این معنا را دارد که ما نمیتوانیم مشکل خود باغم را به شکل تغییر موقعیت حل کنیم. زبان ازآنجاکه تاریخی است نمیتوانیم از طریق تغییر محتوای شناختهای خود در مبارزه باغم پیروز بشویم. فردی که فکر میکند من بدم و سپس آن را مبدل به من خوبم میکند حالا فردی است که فکر میکند من بدم، نه من خوبم. نقطهای که ازآنجا حرکت خود را آغاز میکنید هیچوقت از بین نمیرود چون شما موجودی تاریخی هستید. ذهن شما روانشناختی است نه منطقی. ما با اقدام عمدی برای خلاص شدن از دست پیشینه زندگی خود و اکوهای آن-افکار و احساسات خودکار که از گذشته ما ناشت میگیرند- وضعیت خود را بدتر میکنیم. ما چون موجوداتی تاریخی هستیم این تلاشهای ما آنچه که میخواهیم از دستش خلاص شویم را پیچیدهتر میکند. چون شناخت آدمی دوسویه است تلاشهای ما برای تغییر افکار و احساساتمان را عقیم میکند. مثلا فرض کنید ما احتیاج داریم از دست اضطراب خود خلاص بشویم چون اگر این کار را نکنیم اتفاقهای بدی خواهد افتاد. اضطراب واکنشی طبیعی به اتفاقات بد است... پس تلاشهای ما خودبهخود اضطرابانگیز میشود و ما را از رسیدن به هدف بازمیدارد. خوشبختانه کار ما درباره شناخت نشان میدهد رویدادهایی که باعث میشود ما چیزی را به چیزی دیگر ارتباط بدهیم متفاوت از آن رویدادهایی است که به این ارتباطها خاصیت کارکردی میدهد. ما ازاین نکته در ACT خود سود میبریم و کارکردهای افکار و احساسات را بهجای شکل آنها عوض میکنیم. انتشارات نیوهاربینگر: شما گفتهاید که پژوهشها نشان میدهد بسیاری از ابزاری که برای مشکلگشایی به کار میبریم ما را در دامهایی رنج زا گرفتار میکند. معنی این حرف چیست؟ استیون هِیز: ما اینطور مشکلگشایی میکنیم: از فرایندهای کلامی استفاده میکنیم تا طبقهها، زمان و ارزیابی را به خاطر بیاوریم. اگر اینکار را انجام بدهم چنان خواهد شد که خوب است. توجه کنید که هرسه مفهوم اینجا وجود دارد: طبقهها و نام چیزها و ویژگیهای آنها؛ زمان و وابستگی (اگر... آنگاه) و ارزیابی (این بهتر از آن است). این فرایند برای مشکلگشایی عالی است. ما آیندهای خیالی را به ذهن میآوریم و آن را ارزیابی میکنیم و همه این فرایند توسط نمادهای قراردادی انجام میشود. اینطور مشکلگشایی کردن دلیل سروری ما بر این سیاره است و البته از دیگر سو برای خلق مشکلات روانشناختی هم کافی است. اگر به مرکز خرید بروم مضطرب خواهم شد که خیلی بد است. باز همان فرایندها را میبینیم: طبقهها، زمان و ارزیابی. اگر محبوبم مرا ترک کند روزگارم سیاه خواهد شد. باز همان وضعیت برقرار است. اگر خودم را بکشم از رنج بردن خلاص میشوم. باز همان شرایط برقرار است. به همین دلیل است که نمیتوانید از دست فرایندهای رنجزا خلاص شوید چون اینها همان فرایندهایی هستند که باعث موفقیت نوع انسان شدهاند. ما نیازمند آنیم که یاد بگیریم از این ابزارها آن موقعی که فایده دارند استفاده کنیم و آن وقتیکه چنین نیستند رهایشان کنیم. انجام چنین کاری سخت است. بسیاری از تجربیات درونی دشوار ما مثل هذیانهایی که راسل کرو در فیلم ذهن زیبا داشت شب و روز به ما التماس میکنند تا آنها را به طور تحتاللفظی باور کنیم؛ اما همینکه این کار را بکنیم اسیر آنها خواهیم شد. سخت است که یاد بگیریم در این مواقع هیچ کاری نکنیم. انسانها در آموختن این نکته بسیار ضعیفاند. ما در رها کردن افکار خود بسیار ضعیفیم. انتشارات نیوهاربینگر: یکی از ادعاهای ACT این است که اجتناب از هیجانات دشوار منجر به رنج کشیدن میشود. چنین ادعایی به شدت دور از ذهن است. اول اینکه دلیل شما برای این مدعا چیست و دوم اینکه شما به فردی که میگوید اجتناب از درد طبیعی و خودکار است چه جوابی میدهید؟ استیون هِیز: اجازه بدهید اول به بخش دوم جواب بدهم. اجتناب از درد در واقع طبیعی و خودکار است. نکته همینجاست. اجتناب از بسیاری از موقعیتهای دردناک هیچ اشکالی ندارد. هیچ دلیلی ندارد که مثلا دست خود را روی قابلمه داغ بگذارید؛ اما رنج مربوط به پیشینه زندگی چیز متفاوتی است. اگر خاطره دردناکی دارید نکته این است که این خاطره ساکن همیشگی ذهن شما است و اجتناب از آن زندگی شمارا به هم میریزد. اگر فکر نامطلوبی دارید تلاش برای فکر نکردن به آن شبیه تلاش برای فکر نکردن به یک قطعه کیک شکلاتی است... وقتی به طور عمدی تلاش میکنید تا به آن فکر نکنید به طور خودکار به آن فکر میکنید. دلایل من برای اینکه چرا اجتناب از چنان دردی مشکلساز است عبازت است از: اول اینکه رویداد دردناک با این کار واقعا از خاطر نمیرود، بلکه فقط از آن اجتناب میشود و دفعه بعد که با آن تماس پیدا میکنیم بزرگتر و قویتر میشود و حتی رفتار ما را تحت کنترل میگیرد. دوم اجتناب از درد باعث توجه بیشتر ما به آن میشود؛ مثل وقتیکه صدایی در پسزمینه جریان دارد و همینکه به آن توجه میکنیم تحمل آن در مقایسه با چند لحظه قبلتر بسیار مشکلتر میشود. سوم، مبنای اجتناب از افکار یا احساسات دردناک این فکر است که واکنش نشان دادن خیلی بد است- اما اجتناب به این معنا نیز هست که از همان وقتیکه ما شروع به اجتناب از چیزها میکنیم، به دست خود به اهمیت آنها در چشم خود اضافه میکنیم چون چنین رویدادی با این باور آغاز میشود که چیزهای مورد اجتناب ما واقعا خطرناک هستند. ما به معنای واقعی کلمه کابوسهای خودمان را به واقعیت تبدیل میکنیم چون آسیب واقعی آن لحظهای وارد میشود که ما آنها را به صورت چیزهایی عینی و واقعی در نظر میگیریم. در این نقطه آن تجربیات درونی از وضعیت فرایندهای ذهنی کمارزش به جایگاهی میرسند که میتوانند زندگی ما را کنترل کنند. بالاخره وقتی میتوانند تلاشهای مبتنی بر اجتناب ما را کنترل کنند در همان حال دارند زندگی ما را هم کنترل میکنند. انتشارات نیوهاربینگر: شما در کتاب خود به مسئله ارزشها بسیار پرداختهاید و تعهد در درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد به معنای متعهد شدن به زیستن یک زندگی ارزشمدار است. زیستن یک زندگی ارزشمدار به چه معنا است و چنین زیستنی چطور میتواند به کاهش رنج کمک بکند؟ استوین هِیز: ارزشها مثل جهتهای قطبنما است. هیچوقت نمیتوان به آنها رسید اما در هر قدم آنها روی کیفیت سفر اثر میگذارند. ارزشها به زندگی ما شان و منزلت میبخشند و آن را به صورتی یکپارچه درمیآورند و به درد معنا میبخشند. بگذارید مثالی از فیلم زندگی زیبا بیان کنم. قهرمان فیلم تنها آن موقعی که به آنچه برایش ارزشمند بود بهای بیشتری در مقایسه با درگیری فکری با دیوانگی داد توانست که هذیانهای خود را بپذیرد: ملتفت آنها بشود و دست از کنترل آنها بردارد. همه این اعمال در جهت این بود که شوهر، پدر و ریاضیدان باشد. ما هم به همان شکل بهتر است دست از اجتناب، اعتیاد و نبردهای ذهنی برداریم چون ادامه دادن این رفتارها به بهای از دست دادن آنچه در زندگی برایمان ارزشمند است ممکن میشود. جالب است که بسیاری از افراد هرگز دراینباره فکر نکردهاند که واقعا در زندگی چه میخواهند. آنها درگیر نبردهای ذهنی شدهاند، منتظر آغاز زندگی خود هستند و هرگز با این سؤال مواجه نشده و به آن پاسخ ندادهاند که منتظر چه نوع زندگی برای زیستن هستند. چشمانداز شاد ACT این است که شما میتوانید زندگی دلخواه خود را «همین الان» با افکارتان، با احساسهایتان، با خاطراتتان، با خاطراتتان و با حسهای بدنی خود شروع کنید. شما میتوانید این سفر را با این پرسش از خودتان شروع کنید که واقعا میخواهید زندگی شما در چه جهتی و درباره چه چیزی باشد؟ جواب همان جهت قطبنمای زندگی شما خواهد بود. انتشارات نیوهاربینگر: شما در ACT چه نوع تکنیکهایی را یاد میدهید؟ میتوانید یکی از تمرینهای ACT را برای ما بازگو کنید؟ استیون هِیز: حتما. اول یک فکر دردناک را به خاطر بیاورید، یک فکر خودانتقادگرانه. ایا چنین فکری دارید؟ ACT چندین و چند تکنیک دارد که به شما کمک میکند تا بادکنکهای تولیدشده توسط ذهن را با موشک عوضی نگیرید. این تکنیکهای گسلش به ما کمک میکند تا بهعوض توجه به تولیدات چرخه فکر به فرایند آن توجه کنیم. پس اجازه بدهید تا با آن فکری که به ذهن آورید کمی کارکنیم. من این کار را خیلی خلاصه انجام میدهم اما در کتاب این تکنیک و نظایر آن به طور مفصلتری توضیح دادهشدهاند. شما از طریق کتاب میتوانید با حوصله بیشتری به انجام آنها بپردازید. اول اینکه آن فکر با بارها و بارها به سرعت تکرار کنید. به دهان خود دقت کنید و توجه کنید که وقتی به سرعت فکر خود را میگویید چه صدای عجیبی از آن خارج میشود. حالا فکر خود را به آهستگی تکرار کنید. کلماتی از آن را طی دم و کلمات دیگر را طی بازدم بگویید تا تمام بشود. حالا آن را با صدای بلند بخوانید. مراقب باشید که افکار خود را مسخره نکنید و از آنها انتقاد نکنید بلکه فقط به این نکته توجه کنید که آنچه میخوانید افکار شما هستند. حالا آن افکار را با صدای یک چهره مشهور که از او بدتان میآید تکرار کنید؛ اما مراقب باشید که افکار خود را مسخره نکنید و آنها را به باد انتقاد نگیرید. بلکه توجه کنید این کلماتی که میگویید افکار شما هستند. لازم نیست کار دیگری درباره آنها انجام بدهید. فقط از ذهن خود برای تولید چنین افکاری تشکر کنید و ملتفت باشید که چه پیش میآید. این چهار تکنیک مثالهایی از صدها تکنیکی است که درمانگران ACT طراحی کردهاند تا انسانها را از چنگ شناختها و هیجاناتشان خلاص کنند- البته بدون اینکه سعی کنند که شناخت و هیجان را از سرای ذهن مراجعین خود بیرون کنند. همینکه منطق مدل و هدف آن را درک کردید میتوانید روشهای خود را طراحی کنید تا از ذهن خود خارج و داخل زندگی شوید. با این اوصاف این کتاب یک سیستم اعتقادی جدید نیست! بلکه بافتاری جدید برای زیستن مسالمتآمیز با ماشین تولید کلماتی است که آن را بانام ذهن میشناسیم. منبع: http://contextualscience.org/new_harbingers_interview_with_steve_hayes حقوق معنوی محفوظ و ذکر منبع با کتاب شناسی زیر بلامانع است: مصاحبه با دکتر استیون هِیز بنیان گذار درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد . (1393). علی فیضی (مترجم). برگرفته در روز ؟؟ سال ؟؟ از سایت مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی HTTP://WWW.MRMZ.IR مطلب قبلی میخواهید وزن کم کنید؟ از این هشت تله فکری خطرناک دوریکنید! مطلب بعدی مصاحبه با دکتر استیون هِیز بنیان گذار درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) چاپ 10035 به این مطلب امتیاز دهید: هیچ امتیازی موجود نیست لطفا برای ارسال نظر وارد سایت شوید یا ثبت نام نمایید