نومیدی سازنده در ACT
دیدگاهی پیچیدهتر
در بسیاری از پروتکلها و نیز کتابهای راهنمای ACT نومیدی سازنده به عنوان اولین گام درمان معرفی میشود. در این فرایند سعی درمانگر بر این است که درمانجو را ترغیب کند که بر اساس تجربۀ زیستۀ خویش، انواع و اقسام رفتارهای مبتنی بر اجتناب از تجربههای ناخوشایند را به یاد آورد و به دقت آنها را از دو جنبه بررسی کند:
1. آیا این رفتارهای اجتنابی منجر به خنثی شدن یا ضعیف شدن افکار، هیجانات و حسهای بدنی ناخوشایند و مورد اجتناب میشود؟
2. این رفتارها در ابعاد مهم زندگیاش چه هزینههایی به او تحمیل میکند؟
در روند این ارزیابی امید بر این است که درمانجو -به کمک درمانگر- با مشاهدۀ دقیق واقعیت از بند شرطیشدگیها و نیز قواعدی که اجتناب را به عنوان راهحل به او ارائه میکنند رها شود و دو نکته را به خوبی دریابد و درعمل به کار بگیرد:
1. تجربههای درونی ناخوشایند آن چنان که دلخواه آدمی است قابل گریز یا کنترل نیستند.
2. انتخاب اجتناب به عنوان راهبرد اصلی رویا رو شدن با تجربههای ناخوشایند درونی نه تنها به زحمت و هزینهاش نمیارزد بلکه فرد را بیشتر و بیشتر از زندگی مطلوب (زندگی بر اساس ارزشهای منتخبش) دور نگاه میدارد. همین دورتر شدن و دورتر ماندن خود رنجآفرین و محنتزا است.
اما آیا طی کردن این روند اساسی در ACT به سادگی میسر است؟ پیشنهاد من این است که درمانگر در صورتی که مراقب سه مانع عمده نباشد آنگاه این فرایند به صورت گسترده و عمیقی عرصۀ زندگی درمانجو را از اجتنابهای ناکارآمد زندگیکاه پیراسته نخواهد کرد.
- درمانگر برای شناسایی اجتنابها به صورت مکانیکی عمل کند
بسیاری از پروتکلهای ACT شناسایی اجتنابها و خنثیسازی آنها از طریق نومیدی سازنده را اولین تکلیف مداخله معرفی میکنند که میتوان در یک یا دو جلسه آن را انجام داد. بسیاری از کتابهای راهنمای ACT نیز نومیدی سازنده را گام اول درمان معرفی میکنند. هردوی این رویکردها ممکن است این سوءبرداشت را به بار بیاورند که رها شدن از دام اجتنابهای ناکارآمد هدفی است که میتوان به یکباره یا در قالب یک یا دو سه جلسه به آن دست یافت. واقعیت آن است که مساله به این سادگی نیست و هرچقدر خزانۀ رفتارهای مقابلهای فرد خالیتر و استفاده از اجتناب مزمنتر باشد آنگاه فرو نهادن این راهبرد رفتاری و برگزیدن انتخابهای موثرتر سختتر خواهد بود و درمانجو بارها و بارها به عادتهای قدیمی هرچند ناکارآمد خود بازخواهد گشت. چنین وضعیتی، دو نتیجه را در بر دارد: اول این که نومیدی سازنده رخدادی بدون نقطۀ قطع مشخص است؛ و به همین جهت بهتر است درمانگر با صبوری و همدلی بلکه بالاتر از آن شفقت انتظار بروز گاه به گاه و حتی نابهنگام رفتارهای اجتنابی و ناکارآمد را داشته باشد. دوم این که هر چه از جلسات آغازین و اولین دفعات مواجه شدن شدن با رفتار ناکارآمد فاصله میگیریم نومیدی سازنده بایستی که با تشویق درمانجو به انتخاب و انجام رفتاری کارآمد به جای اجتناب، بیشتر و بیشتر تلفیق شود.
- درمانگر برای شناسایی اجتنابها صرف به خودگزارشدهی درمانجو متکی باشد
بسیاری از اجتنابها را میتوان به سادگی از میان شرح مشکلی که درمانجو ارئه میدهد دریافت یا این که با استفاده از ابزارهایی که اجتنابهای رایج فهرست کردهاند دست به شناسایی اجتناب زد اما چنین را در حالی که بسیاری از اجتنابها ناخودآگاهاند، به سرعت به وقوع میپیوندند و فقط در روابط مهم زندگی درمانجو از جمله رابطۀ درمانی به صورت زنده قابل شناساییاند. همن نکته ما را به سوی نکتۀ بعدی راهنمایی میکند.
- درمانگر از خصلت ارتباطی بسیاری از اجتنابها غافل باشد
اجتنابها ممکن است با تار و پود هویت فرد ادغام گشته و بخشی از رفتارهای ارتباطی او شده باشند. اگر درمانگر فضایی حاکی از احساس ایمنی در رابطۀ درمانی نساخته باشد و بیتوجه به حساسیتهای ارتباطی درمانجو، نومیدی سازنده را اجرا کند این دست یازیدن بیروح و تهاجمی به معیار کارآمدی برای سنجش اجتنابها به احتمال زیاد راهی به رهایی فرد نخواهد گشود و حتی ممکن است در اتحاد درمانی گسستی زودهنگام ایجاد کند. به عبارت دیگر امکان دارد با معضلی اساسی روبهرو شویم:
اجتنابها آنقدر با هویت درمانجو همساز شده باشند که درمانجو سنجش کارآمدی اجتنابها را ارزیابی شخصیت/هویت/کیستی خود قلمداد کند و سپس با مخالفتورزی از درمانگر خشمگین شود یا این که برعکس وضعیت پیشین، از چنان مواجههای شرمگین شده و برای اجتناب از شرم به صورت غیراصیلی به ناکارآمدی اجتنابهای خود معترف شود (تبعیتجویی کند). در مواجهه با چنین موانعی بدیهی است درمانگری که صرفا به پروتکلها دلخوش کرده باشد از مهارتها و ظرایف استفادۀ موثر از رابطۀ درمانی برای غلبه بر موانع رواندرمانی و پیش بردن موثر آن کمبهره خواهد بود. همین امر به ما نشان میدهد که چرا بسیاری از مواقع فاصلۀ شگرفی بین روال پیشنهاد شده در پروتکلها و کتابهای گام به گام رواندرمانی و روند واقعی رواندرمانی وجود دارد. هرچند این ابزارها ساختاری را برای ما فراهم میکنند تا بتوانیم تمرکز درمانی خود را حفظ کنیم اما در مورد بعد برجستۀ بینفردی در بسیاری از مشکلات هیجانی نکتۀ چندانی برای گفتن ندارند. به همین دلیل به نظر میرسد که درمانگر نوآموز ACT نیازمند آن است که هم متون ACT را برای آموختن شیوۀ برساختن انعطافپذیری بینفردی به پرسش بکشد و هم بی هیچ احساس خجالتی از منابع دیگری، دانش نظری و عملی خود را دربارۀ تشخیص اجتنابها و رفتارهای ناکارآمد در ارتباط درمانی، پاسخگویی موثر به وقوع این رفتارها و اتحاد درمانی و نحوۀ ترمیم گسستهای آن افزایش دهد. به این شکل او خواهد آموخت که انعطافپذیری روانی و موانع آن را هم به صورت درونفردی و به صورت صورت بینفردی دریابد، تقویت کند و الگوسازی کند.
حقوق معنوی محفوظ و ذکر منبع با کتابشناسی زیر بلامانع است:
فیضی، علی. (1398). نومیدی سازنده در ACT: دیدگاهی پیچیدهتر. علی فیضی (مترجم). برگرفته در روز/ ماه/سال از سایت مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی http://mrmz.ir/