متخصصان آموزش به روانشناسان و مشاوران

متخصصان آموزش به روانشناسان و مشاوران

 

 

 آموزش تخصصی به روانشناسان و مشاوران

 

همکاران فعلی مرکز مشاوره زندگی

دکتر حمید پورشریفی

لینک رزومه

دکتر جمیله زارعی

لینک رزومه

دکتر مهرنوش اثباتی

لینک رزومه

دکتر کمیل زاهدی تجریشی

لینک رزومه

 

 

 

همکاران قدیمی مرکز مشاوره زندگی)

 

نام همکار

برای آشنایی بیشتر

دکتر عبداله امیدی

متخصص روانشناسی بالینی

لینک رزومه

دکتر عباس بخشی پور

متخصص روانشناسی بالینی

لینک رزومه

دکتر حمید پورشریفی

متخصص روانشناسی سلامت

لینک رزومه

دکتر حمیدرضا حسن آبادی

متخصص روانشناسی تربیتی

لینک رزومه

 

 دکتر  جعفر حسنی

متخصص روانشناسی

 لینک رزومه

دکتر فریبا زرانی

متخصص روانشناسی سلامت

لینک رزومه

دکتر ناصر صبحی قراملکی

متخصص روانشناسی

لینک رزومه

دکتر کارینه طهماسیان

متخصص روانشناسی بالینی

لینک رزومه

دکتر شهرام محمدخانی

متخصص روانشناسی بالینی

لینک رزومه

دکتر مجید محمود علیلو

متخصص روانشناسی بالینی

لینک رزومه 

   دکتر نادر منیرپور

متخصص روانشناسی سلامت

    لینک رزومه

 

دکتر محمدعلی نظری
متخصص نوروساینس 

 لینک رزومه

دکتر مصطفی نوکنی

متخصص روانشناسی بالینی

لینک رزومه

دکتر حمید یعقوبی

متخصص روانشناسی بالینی

لینک رزومه

 

 

 

 

 

متخصصان ارایه دهنده خدمات مشاوره ای و رواندرمانی

متخصصان ارایه دهنده آموزش به سازمان ها


متخصصان آموزش دهنده به عموم

اخبار و رویدادهای جدید
0 10801

پیام تسلیت

 

مرکز مشاوره ی زندگی با نهایت تاسف و تاثر درگذشت برادر گرامی جناب آقای دکتر مرتضی کشمیری را خدمت ایشان و خانواده‌ی محترمشان تسلیت عرض نموده و صبر جزیل  ‎برای ایشان آرزومند است.

0 21571

کارگاه های عموم

فرزند پرورری - مقابله با اهمالکاری - مدیریت خشم - ارتباط موثر بین فردی - تربیت جنسی - آموزش جراتمندی - مهارت های ارتباط موثر زناشویی

RSS
EasyDNNNews
Anonym
/ دسته بندی ها: مطالعه برای عموم

چه چیزی منجر به تغییر پایدار می شود؟

چه چیزی منجر به تغییر پایدار می شود؟

دکتر جفری کاتلر
مترجم: علی فیضی
این متن به سفارش مرکز مشاوره و خدمات روانشناسی زندگی ترجمه شده است.

چرا برای مردم این‌قدر سخت است که تغییرات پایداری در زندگی خود ایجاد کنند؟ حداقل یک دلیلش این است که بخش زیادی از فرایندهای تغییر پر رمزوراز است. به یک معنا تغییر خیلی آسان است؛ بخش واقعاً سخت آن پایدار ساختن تغییر است. نود درصد تلاش‌ها برای تغییر عادت بد یا پیروی از نقشه‌ای که برای سال جدید طراحی کرده ایم منجر به شکست می شود. یک دلیل برای این پدیده این است که افراد نقشه‌های غیرواقع گرایانه ای درباره آنچه ممکن و واقعی است دارند. آنها تمایل دارند تا توانمندی های خود بیش برآورد و چالش متعهد ماندن به قول و قراری که با خود گذشاته اند را دست‌کم بگیرند. به همین خاطر است که باشگاه‌های تناسب اندام سود زیادی می‌برند چون بسیاری از اعضا پول عضویت را می‌پردازند اما به ندرت به باشگاه سر می‌زنند.

تعداد بسیار زیادی سرنخ در محیط طبیعی وجود دارد که موجب راه‌اندازی رفتارهای نامطلوبی کهخ می خواهیم ترک کنیم می¬شود. برخلاف آنچه خیلی از افراد می‌گویند آن سرنخ‌ها اغلب تهدیدی برای تغییر کردن هستند و نبایستی با خوش‌خیالی آنها را نادیده بگیریم. من زوجی را در فرایند درمان به یاد می‌آورم که شوهر به‌طور مداوم شکوه می‌کرد که زنش اضافه‌وزن دارد؛ بااین‌حال او غذاهای موردعلاقه زنش را در همه جای خانه بی‌توجه جا می‌گذاشت؛ بدیهی است که وجود آن غذاها وسوسه کننده بود. بعد از مدتی این نکته کشف شد که شوهر درواقع می‌ترسید که زنش لاغرتر و جذاب‌تر شده و او را ترک کند (که البته فکر او خیلی هم غیرواقعی نبود)؛ بنابراین سودهای ثانوی زیادی در تغییر نکردن وجود دارد. شما خیلی شکایت می‌کنید، دلسوزی و همدلی دیگران را به دست می‌آورید و مشکلات را ناشی از عوامل خارج از کنترل خود می‌دانید- بدشانسی، سرنوشت یا دیگر افراد مغرضی که نمی‌گذارند آنچه می‌خواهید را انجام دهید.

چه مواقعی احتمال دارد که افراد به تغییرات پایداری دست بزنند؟ معلوم شده که تغییر فرایندی کاملاً طبیعی و رایج در طبیعت است: همه‌چیز در طول زمان تکامل می‌یابد، حتی کوه‌ها هم در طول زمانی بسیار طولانی کوچک‌تر یا بزرگ‌تر می‌شوند. تحولاتی خاصی در زندگی وجود دارد که نیازمند انطباق‌های خاصی به خاطر تغییرات محیطی، ترکیب خانوادگی و روند سالمندی است. وقتی شما متوجه می‌شوید که رشد نمی‌کنید یا چیزی یاد نمی‌گیرید کسالت و بی‌قراری نیز منجر به تغییر می‌شوند. بحران‌ها و سوانح نیز منجر به تغییرات پایداری می شود که احتمالاً پیش‌بینی یا انتخاب ‌نشده‌اند؛ اما بااین‌همه منجر به رشد مثبت می‌شوند. مخصوصا اگر افراد بیشتر قدردان روابط و موهبت های خود باشند. در آخر وقتی چیزی به‌طور جبران‌ناپذیر و غیرقابل تعمیر و اصلاح نابود می شود چاره‌ای جز حرکت در مسیری دیگر نیست.
بدبختانه ممکن سالها طول بکشد تا شجاعت و منابع کافی برای طی کردن راه مطلوب و لازم فراهم شود- حال چه پیدا کردن شغل باشد، چه رها کردن خود از رابطه‌ای معیوب و کژکار و چه کسب مهارت‌ها و توانایی‌های جدید برای مقابله با چالش‌های زندگی.

مشکل دیگر این است که افراد اغلب سرنخی برای پیشروی به‌سوی شادمانی و رضایت واقعی ندارند. پژوهش‌های زیادی وجود دارد که به‌طور مداوم نشان می‌دهد درآمد و دارایی‌های مادی اگر بیشتر از حد لازم وجود داشته باشند اهمیت ندارند. فرقی هم ندارد کجا زندگی می‌کنید یا چه قدر سالمید. آنچه بسیار مهم است رابطه‌ای صمیمانه با معشوق و آشنایان محبوب، نوعی از کار بامعنا و میزان مناسبی از احیا پذیری و انعطاف‌پذیری است. اغلب افراد قبلاً این ها را شنیده اند حتی باور دارند که این نکته درست است؛ اما آنچه قابل توجه این است که این دانش تأثیر زیادی روی تکانه اجباری ما برای بیشتر و بیشتر داشتن نمی‌شود. من هیچ‌گاه نشنیده‌ام که افراد در بستر مرگ آرزوی کار بیشتر یا کسب درآمد بیشتر داشته باشند بلکه اغلب می‌گویند آرزو داشتند با افراد محبوبشان وقت بیشتری را بگذرانند.

چه نوعی از تجربه منجر به تحول شخصی می شود؟ ازآنجاکه من برای امرارمعاش در زمینه نظارت بر کار رواندرمانگران آموزش دیده ام شاید حدس بزنید که درمان را به‌عنوان راه‌حل مطلوب توصیه می‌کنم. بااینکه درمان و دیگر محیط‌های یادگیری رسمی می‌تواند مفید باشد اما من طرفدار بزرگ تجاربی هستم که افراد را از منطقه آسودگی‌شان به بیرون می‌راند و آنها را ملزم به کسب منابع جدید و خطر کردن می‌کند. این فرایند به آنها فشار می‌آورد تا خودشان را از نو بسازند. این دلیلی برای این است که چرا انواع خاصی از مسافرت خیلی مؤثر واقع می شود. من در طول دهه‌ها با مردم مصاحبه کرده‌ام و از آنها درباره زمانی پرسیده‌ام که آنها خود را کاملاً دگرگون کرده اند. آنها اغلب می‌گویند این اتفاق در زمان باختن چیزی افتاده است. وقتی ما در محیط غریبی هستیم، وقتی نمی‌توانیم نیازهایمان را به شیوه معمول ارضا کنیم؛ وقتی در قلمرو نامطمئنی هستیم مجبور می‌شویم تا به منابع جدید و متفاوتی در خود دست پیدا کنیم. وقتی به خانه برمی‌گردیم این اتفاق می‌تواند شروع یک دهه تغییر باشد. همان‌طور که بارها در طول درمان و تجربیات رشد دهنده دیده ام، هیچ‌چیزی به این نوع تغییر شبیه تر از مواجهه با محیط‌های چالش زا شبیه نیست. در این مواقع ما کاملاً به صورت هیجانی برانگیخته‌شده‌ایم و بسیار در مقابل ترس‌هایمان آسیب‌پذیریم اما اراده زیادی هم برای تجربه‌ای جدید داریم.

تأثیر داستان‌هایی که می‌شنویم و از آنها نکته‌ها برای تغییر می‌آموزیم شگفت‌انگیز است. درواقع داستان‌ها تجربیاتی را برای ما بازگو می‌کنند که حاصل زندگی ده‌ها هزار نفر است. مغز ما اندام‌های داستان‌گویی است که برای نگه‌داشتن خاطرات و اطلاعات از طریق وصل آنها به روایت‌های داستانی تکامل پیداکرده است. درباره داستانی فکر کنید که زندگی شمارا تغییر داده و روی شما تأثیر گذاشته است. درباره شخصیت‌های ادبی، سینمایی و تلویزیونی فکر کنید که به شما زندگی بخشیده‌اند و انگار که دوست و هم‌خانواده شما هستند. این نکته هم جالب است که داستان‌هایی که به خود و دیگران می‌گوییم به مقدار زیادی تعیین‌کننده حسی است که درباره خود داریم. معانی چنین پدیده‌ای عمیق و اینجا همان‌جایی است که یک درمانگر، مربی، نویسنده یا معلم خوب رخ می‌نماید. «ما می‌توانیم داستان‌های زندگی خودمان را بازنویسی کنیم تا خود را به‌عوض قربانیان شرایط غیرقابل‌کنترل پهلوانان یا شیر زنان آن ماجرا باشیم».

قوی‌ترین مثال تغییر و تحول شخصی که شنیده‌اید چیست؟ مثالی که من در ذهن دارم ازاین‌قرار است: فردی را دیدم که روی مشکل مصرف الکل خود کار می کرد. او به مدت سی سال یک الکلی قهار بود که درنهایت خانواده، شغل، پس‌انداز و همه‌چیزش را ازدست‌داده و تبدیل به یک بی‌خانمان آواره در خیابان شده بود. او در همه این سالها به خود گفته بود کاری بیش ازآنچه همیشه انجام می‌دهد نمی‌تواند بکند؛ اما او بالاخره متوجه شد که شیوه‌های همیشگی‌اش برای مقابله با چالش‌های زندگی، موجب شکست او شده و حتی درنهایت او را به کشتن می‌دهد. او وارد یک برنامه درمانی در یک پناهگاه بی‌خانمان‌ها شد و در آنجا فرایند درمان را به سرانجام رساند؛ البته نه به خاطر این‌که او به درمان عقیده داشت بلکه به خاطر حمایتی که از کارکنان و افراد مقیم آنجا دریافت می‌کرد موفق شد. او در میان شکست‌خوردگان و مطرودان جامعه حس در خانه بودن را پیدا کرد. او توهم کنترل گری خودش را فرو گذاشت، اما این محیط به‌شدت کنترل‌شده پناهگاه بود که او را به سمت پذیرش ساختار موردتنفر او برد: ورزش اجباری، مشاوره شغلی، کلاس‌های آموزشی، درمان و گروه‌های حمایتی. پیامد شکست در این زمان، آخرین زمان، پایان زندگی بود. او این نه‌فقط با سرش که با قلبش را می‌دانست.
بااین‌حال او در میان آب شناور و فقط سرش بالای امواجی بود که می‌توانست او را غرق کند. کارکنان پناهگاه و دوستانش او را ترغیب کردند تا برای جبران اشتباهات گذشته‌اش وارد 12 گام بهبودی شود. این مرد دختری داشت که از زمان تولدش او را ندیده بود چون خانواده‌اش را ده‌ها سال قبل رها کرده بود. در فرایند بهبودی او ترغیب شد تا با دخترش تماس بگیرد و از او معذرت بخواهد. آنها درنهایت همدیگر را دیدند. خوب، چنین فرایندی یک درمان «نسبی» را نشان می‌دهد که پر از تحول شخصی بود. این حمایت، مراقبت و احترام از سوی دیگران است که به ما توان پیشروی در یک مسیر واقعاً واقعاً سخت و واقعاً ترسناک را می‌دهد. بسیاری از افراد در موقعیت نامطلوبی که دارند درجا می‌زنند، حالا می‌خواهد یک شغل باشد، یک رابطه باشد یا مخمصه. آنها بااینکه در این موقعیت‌ها احساس بدبختی می‌کنند اما می‌ترسند که آینده نامعلوم بدتر باشد. آنها در محیطی نا پاداش بخش می‌مانند چون یاد گرفته‌اند به جای خطر کردن و تلاش برای یادگرفتن چیزی جدید آموخته‌اند که تحمل کنند. «اغلب افراد می‌گویند از ته دل می‌خواهند تغییر کنند اما می‌خواهند این کار آسان باشد». چنین آرزویی محال است.

در مورد تجربه‌های ناتوان‌کننده و آسیب‌زا وضعیت چطور است؟ وضعیت‌هایی که انگار «خانه خرابمان» می‌کنند. افسانه‌ها و انتظارات بی‌مورد زیادی درباره پیامدهای قابل پیش‌بینی آزار دیدن، مورد غفلت واقع‌شدن، وقایع فاجعه‌بار و تراژدی‌ها وجود دارد. بااینکه مطمئنا در اثر چنین تجاربی بسیاری از افراد طوری آسیب می‌بینند که دیگر از اعتیادها، ناامیدی‌ها، زخم‌های جنگ، تعارضات خانوادگی و دیگر سوانح بهبود نمی‌یابند؛ این نکته هم اغلب درست است بعضی‌ها هر اتفاقی هم که بیفتد رنج پایداری را متحمل نمی‌شوند. توجه کنید که شیوه‌های واکنش افراد هم‌خانواده و شبیه به هم در مقابل رویدادهای مشابه چه قدر متفاوت واکنش نشان می‌دهند. نوع واکنش این افراد به شخصیت، دیدگاه ها و سیستم حمایتی آنها وابستگی دارد. معلوم شده است که تقریباً یک‌سوم افراد در طول بازه‌ای از زمان ناتوان می‌شوند، یک‌سوم تأثیرپذیری بسیار کمی را گزارش می‌دهند و یک‌سوم دیگر می‌گویند که درنتیجه این حادثه به نحو معنی‌داری رشد کرده اند. آنها لابد آرزو می‌کردند که چنین اتفاقی برایشان نیفتد اما وقتی فاجعه رخ داد راهی پیدا کردند تا ازآنچه واقع‌شده چیزی بیاموزند. افرادی که چنین رشد پس از سانحه را تجربه می‌کنند گزارش می‌دهند که بعد از سانحه بیشتر قدردان زندگی روزمره خود هستند و به روابط عاشقانه خود تعهد بیشتری دارند. آنها انتخاب کرده اند (و این‌یک انتخاب است حتی اگر این‌طور به نظر نیاید) که آنچه نمی‌تواند تغییر کند را بپذیرند و در عوض روی انجام بهترین کار تمرکز کنند. آنها این حس را دارند که با وضوح بیشتری می‌توانند مهم‌ترین چیزهای زندگی خود را تشخیص بدهند. آنها به‌جای نشخوار فکری درباره گذشته بیشتر روی معنای آن تأمل می‌کنند، مخصوصا با این کار را با توجه به انتخاب‌های آینده‌ساز خود انجام می‌دهند. آن‌هایی که با خطر مرگ دست‌به‌گریبان بوده‌اند یاد گرفته‌اند که هرروز زندگی را با لذت و قدردانی بیشتری سپری کنند. ایشان برای حمایت گرفتن رو به‌سوی محبوب یا حرفه‌ای‌ها می‌آورند اما مهم‌ترین نکته‌ای که یاد گرفته‌اند مراقبت بهتر از خود است.

چه رفتارهای مثبتی وجود دارد که افراد برای آغاز تغییرات مطلوب در زندگیشان می توانند انجام دهند؟ مخصوصا آن رفتارهایی که در طول زمان پایدار می‌ماند. بعضی تغییرات بنا به ماهیت شان نسبی هستند. بسیاری از مشکلات مزمن ناشی از تعارض با دیگران هستند و برخی الگوهای رفتاری وقتی برپا شدند انگار لجوج و رام نشدنی هستند. این طوری است که خانواده¬ها یا محیط‌های کاری کژکار می‌شوند. بااین‌حال این تعارض‌ها مسائل پنهانی را آشکار می‌کنند که نیاز به تدبیر دارد و اگر چنین اتفاقی نمی‌افتد وقت آن است که شما کارکرد خود را در چنین محیط‌هایی تغییر دهید. البته گفتن چنین حرفی آسان و انجام آن سخت است.

تغییرات خیلی پایدار نمی‌مانند چون اراده ما محدودیت‌هایی دارد و ما اغلب منابع خود را به خاطر مبارزه هایی هدر می دهیم که هیچ‌گاه نمی‌توانیم در آن پیروز بشویم. اهداف دور و دراز (من می‌خواهم همه هفت روز این هفته را کارکنم) و باورهای خودشکن (من ناتوانم و کاری از دستم بر‌نمی‌آید) در کنار هم مانع تلاش های موفق می شود. به علاوه تا هروقت که عوامل بیرون از خودتان را سرزنش کنید ناتوان و درجا زننده باقی خواهید ماند. همچنان که قبلاً اشاره کردم چنین کاری تا وقتی می‌خواهید بی‌مسئولیتی کنید مطلوب است. مهم است که یک سیستم حمایتی برای خود داشته باشید که شامل دوستان و اعضای از خانواده باشد که به‌وقت مصیبت نامنتظره کنار شما باشند. نکته بسیار مهم این است که مراقب لغزش‌هایی باشید که شبیه عود و برگشت مشکل نیست. این نکته قابل پیش‌بینی انتظار است که اشتباهاتی رخ بدهد اما اگر شما آنها را در متن بهبود و پیشروی ادراک کنید مشکل بزرگی نخواهند بود.

یک راهبرد جالب که مرا سرحال می‌آورد راهبردی دور از ذهن است. افراد وقت زیادی را صرف تفکر درباره خود، مشکلات و دردسرهایشان می‌کنند. ما درباره شادمانی خودمان وسواس می‌گیریم و این وسواس دقیقا تمرکزی یک جانبه را نشان میدهد که منجر به ناامیدی و عدم رضایت می شود. پژوهش‌های زیادی وجود دارد که نشان میدهد نوع‌دوستی و خیررسانی به دیگران تاثیر مثبتی دارد. آن‌هایی که اشتغال زیادی به فعالیت‌های نوع‌دوستانه دارند همه جور فایده‌ای را می‌برند. آنها سالم‌ترند و عمر طولانی‌تری دارند. حس می‌کنند زندگیشان معنی بیشتر و عمیق‌تری دارد و رضایت بیشتری از آن دارند. تناقض‌آمیز است که اشتغال فعالانه در یاری‌رسانی به دیگران باعث می شود تا زندگی بهتری داشته باشیم و خودمان را در مقابل رنج های هیجانی ایمن کنیم.

منبع:
HTTP://WWW.PSYCHOLOGYTODAY.COM
 
حقوق معنوی محفوظ و ذکر منبع با کتاب شناسی زیر بلامانع است
جفری کاتلر.(1393). چه چیزی منجر به تغییر پایدار می شود؟ علی فیضی (مترجم). برگرفته در روز ؟؟ سال ؟؟ از سایت مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی HTTP://WWW.MRMZ.IR 

مطلب قبلی چه چیزی منجر به تغییر پایدار می شود؟
مطلب بعدی چه چیزی منجر به تغییر پایدار می شود؟
چاپ
2262 به این مطلب امتیاز دهید:
هیچ امتیازی موجود نیست

لطفا برای ارسال نظر وارد سایت شوید یا ثبت نام نمایید

x
پیوستن به دریافت کنندگان پیامک های مرکز

  

قابل توجه علاقمندان دریافت اخبار کارگاه های تخصصی 

جهت دریافت اخبار و کارگاه های مرکز مشاوره زندگی به آدرس زیر مراجعه نمایید.

لینک سامانه پیامکی اخبار و کارگاه های مرکز مشاوره زندگی

 

 

 

قابل توجه علاقمندان دریافت اخبار کارگاه های ویژه عموم

جهت دریافت اخبار کلاس های مرکز مشاوره زندگی به آدرس زیر مراجعه نمایید.

لینک سامانه پیامکی اخبار کلاس های مرکز مشاوره زندگی