متخصصان آموزش به روانشناسان و مشاوران

متخصصان آموزش به روانشناسان و مشاوران

 

 

 آموزش تخصصی به روانشناسان و مشاوران

 

همکاران فعلی مرکز مشاوره زندگی

دکتر حمید پورشریفی

لینک رزومه

دکتر جمیله زارعی

لینک رزومه

دکتر مهرنوش اثباتی

لینک رزومه

دکتر کمیل زاهدی تجریشی

لینک رزومه

 

 

 

همکاران قدیمی مرکز مشاوره زندگی)

 

نام همکار

برای آشنایی بیشتر

دکتر عبداله امیدی

متخصص روانشناسی بالینی

لینک رزومه

دکتر عباس بخشی پور

متخصص روانشناسی بالینی

لینک رزومه

دکتر حمید پورشریفی

متخصص روانشناسی سلامت

لینک رزومه

دکتر حمیدرضا حسن آبادی

متخصص روانشناسی تربیتی

لینک رزومه

 

 دکتر  جعفر حسنی

متخصص روانشناسی

 لینک رزومه

دکتر فریبا زرانی

متخصص روانشناسی سلامت

لینک رزومه

دکتر ناصر صبحی قراملکی

متخصص روانشناسی

لینک رزومه

دکتر کارینه طهماسیان

متخصص روانشناسی بالینی

لینک رزومه

دکتر شهرام محمدخانی

متخصص روانشناسی بالینی

لینک رزومه

دکتر مجید محمود علیلو

متخصص روانشناسی بالینی

لینک رزومه 

   دکتر نادر منیرپور

متخصص روانشناسی سلامت

    لینک رزومه

 

دکتر محمدعلی نظری
متخصص نوروساینس 

 لینک رزومه

دکتر مصطفی نوکنی

متخصص روانشناسی بالینی

لینک رزومه

دکتر حمید یعقوبی

متخصص روانشناسی بالینی

لینک رزومه

 

 

 

 

 

متخصصان ارایه دهنده خدمات مشاوره ای و رواندرمانی

متخصصان ارایه دهنده آموزش به سازمان ها


متخصصان آموزش دهنده به عموم

اخبار و رویدادهای جدید
0 10676

پیام تسلیت

 

مرکز مشاوره ی زندگی با نهایت تاسف و تاثر درگذشت برادر گرامی جناب آقای دکتر مرتضی کشمیری را خدمت ایشان و خانواده‌ی محترمشان تسلیت عرض نموده و صبر جزیل  ‎برای ایشان آرزومند است.

0 21497

کارگاه های عموم

فرزند پرورری - مقابله با اهمالکاری - مدیریت خشم - ارتباط موثر بین فردی - تربیت جنسی - آموزش جراتمندی - مهارت های ارتباط موثر زناشویی

RSS
EasyDNNNews
انتخاب و شادمانی
Anonym
/ دسته بندی ها: مطالعه برای عموم

انتخاب و شادمانی

انتخاب و شادمانی

دکتر بری شوارتز
مترجم: علی فیضی
این مطلب به سفارش مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی ترجمه شده است.

توضیح نویسنده: هرساله فارغ‌التحصیلان کالج اسوارثمور عضوی از هیئت‌علمی دانشگاه را انتخاب می‌کنند تا در جشن فارغ‌التحصیلی برایشان سخنرانی کند و آنچه را که "آخرین مجموعه" نامیده می‌شود را به ایشان اهدا کند. من در سال 2004 به این افتخار نائل شدم و اینجا آن سخنانی را بازگو می‌کنم که به فارغ‌التحصیلان و خانواده ایشان گفتم .
ما انتخاب‌های زیادی داریم


وقتی رونالد ریگان برای انتخابات ریاست جمهوری آماده می‌شد از رأی‌دهندگان پرسید: آیا نسبت به چهار سال قبل بهتر هستید؟ این همان سؤالی است که امروز می‌خواهم درباره آن صحبت کنم. آیا شما بهتر از چهار سال قبل هستید؟ جواب من آری یا نه است. حدس می‌زنم آنچه در کالج اسوارثمور از سر گذراندید برای در زندگی در جامعه مدرن مشکلات خاصی برایتان ایجاد یا آن مشکلات را تشدید کرده است و برای مقابله با آن مشکلات شما را مجهز به ابزارهایی کرده است. حالا من سؤال دیگری از شما می‌پرسم: آیا دانشگاه بخشی از راه حل است یا خود بخشی از مشکل است؟ گمان می‌کنم که دانشگاه بخشی از مشکل است و به شما می‌گویم که چرا این‌طور گمان می‌کنم.
امروز می‌خواهم برای شما از خودمختاری، آزادی و انتخاب صحبت کنم. می‌خواهم درباره این مفاهیم صحبت کنم چون آنچه ما به عنوان تجربه آزادی شخصی یاد می‌گیریم به رشد خود ادامه می‌دهد و این رشدآزادیصرفاً خوب و زیبا نیست. {حتی می‌توان گفت} آزادی خیلی زیاد برای بهزیستی ممکن است بد باشد. همراه با این رشد آزادی ناخشنودی بی‌سابقه‌ای هم پدیدار شده است – افسردگی بالینی، خودکشی و استفاده از خدمات روانشناختی و داروهای ضد افسردگی علامت¬های این ناخشنودی بی‌سابقه است.
چرا انتخاب زیاد مشکل‌ساز است؟ بالأخره افراد می‌توانندگزینه‌های زیادی که زندگی ارائه می‌کند را نادیده بگیرند. اگر از طعم یک بیسکویت خاص لذت نمی‌بریدمی‌توانید به سراغ ده‌ها نوع دیگر بروید. جواب این است که هرچند به لحاظ منطقی افراد می‌توانندگزینه‌های ناخواسته را نادیده بگیرند، اما این حکم به لحاظ روانشناختی درست نیست. همچنان که بعضی از شما احتمالاًمی‌دانید من اخیراً کتابی با عنوان تناقض انتخاب (THE PARADOX OF CHOICE) منتشر کرده‌ام و تلاشم در این کتاب این بوده که تبیین کنم چرا انتخاب زیاد به رضایتمندی کم منجر می‌شود. امروز نمی‌خواهم کتاب را برای شما خلاصه کنم. بروید آن را بخوانید. آنچهمی‌خواهم انجام دهم برجسته کردن برخی از موضوعات کتاب در دل برخی توصیه‌ها و راهنمایی‌هایی است که اینجا بیان می‌کنم.
وفور گزینه‌ها فرصتی برای مطمئن شدن ایجاد می‌کند اما همزمان خالق مشکلی است که باید حل شود. این وفور مجبورتان می‌کند تا حتی برای تصمیم‌گیری درباره چیزهای جزئی وقت و انرژی بگذارید. اگر بدون کاوش در همه احتمالات انتخاب کنید نگران می‌شوید، چرا که ممکن است اشتباه کرده باشید. باعث می‌شود. این وضعیت انتظارات شما را درباره میزان خوب بودن چیزی که در نهایت انتخاب می‌کنید بالا می‌برد. انتظارات ممکن است طوری بالا برود که هیچ نتیجه‌ای - حالا هرچه قدر هم که خوب باشد- نتواند آنها را برآورده کند. و در نهایت وقتی بعد از ارزیابی‌های زیاد انتخاب شما چیزی کمتر از عالی باشد، باعث می‌شود تا خودتان را سرزنش کنید. تلاش زیاد در تصمیم‌گیری، صرف‌نظر کردن از جایگزین‌های جذاب، نتایج ناامیدکننده و سرزنش خود را به بار می‌دهد. انجام این دستورالعمل منجر به بهزیستی نمی‌شود. اما دستورالعملی است که انگار افراد بیشتر و بیشتری وادار به انجام دادن آن می‌شوند.
بعضی از شما فارغ‌التحصیلان شاید بدانید که من درباره چه چیزی صحبت می‌کنم اما شاید بعضی از شما شک داشته باشد که ممکن است در زندگی انتخاب‌های بیش از حدی وجود داشته باشد. ممکن است در بیش از یک موقعیت حساس احساس کرده باشید که گزینه‌هایارائه‌شده توسط کالج کوچک اسوارثمور بیش از حد محدود هستند. وقتی با دنیای بزرگ‌تری روبه رو می‌شویداحتمالاً فکر می‌کنید چه خوب! باید جلوتر رفت و امکاناتش را به دست آورد. شاید همین طور باشد. اما به این فکر کنید که رفته‌رفتهزندگی شما پیچیده‌ترمی‌شود. پدر و مادرتان و سپس دانشگاه مراقب شما می‌شوند و در پشت صحنه تصمیماتبی‌شماری درباره شما می‌گیرند تادرحالی‌که شما بهدغدغه‌هایتانمی‌رسید زندگی روزمره به آسانی بگذرد. از والدین خود بپرسید وقتی که درباره بزرگ کردن بچه‌ها، تغذیه خوب، خرید بیمه، گرفتن وام مسکن، جستجوی مراقبت بهداشتی مناسب، کمک به فامیل‌های سالمند و خیلی چیزهای دیگر تصمیم می‌گیرند، زندگی چطور قابل مدیریت است؟ از آنها بپرسید وقتی طرح‌های تبلیغی اپراتورهای تلفن همراه را می‌بینند با خود می‌گویند که چه خوب؟!

افزون خواه ها موفق ترند، قانع ها حال بهتری دارند.
 
ازدیاد انتخاب مشکلی در برابر همه است، اما مشکلی خاص برای آن افرادی است که فکر می‌کنند به وقت تصمیم‌گیری باید بهترین‌ها را به دست آورند- بهترین دانشگاه، بهترین شغل، بهترین همسر، بهترین ماشین، بهترین لپ‌تاپ، بهترین سرمایه‌گذاری و بله، بهترین شلوار لی. اندرو وارد و من چنین افرادی را افزون‌خواه‌هامی‌نامیم. برای چنین افرادی ازدیاد انتخاب می‌تواند کابوس باشد. چرا ؟ چون تنها راه فهمیدن چگونگی رسیدن به بهترین‌ها این است که تمامی جایگزین‌ها را به دقت بررسی کنید. امکان چنین بررسی تضمین می‌کند که از تصمیم خود حتی اگر خوب باشد پشیمان خواهید شد. برعکس چنان افرادی، انهایی که به گزینه‌های به حد کافی خوب راضی هستند –افرادی که ما آن‌ها را رضایتمندها می‌نامیم. می‌توانند به محض اینکه به چیز خوبی رسیدند توقف کرده و آسوده بشوند.
اجازه بدهید تا مشکل مورد بحثمان را با مثالی نشان بدهم. مثالی که خواهم زد حالا برای شما خیلی قانع کننده است- پیدا کردن شغل. من به همراه دو پژوهشگر دیگر اخیراًمطالعه‌ای بر روی 600 فارغ‌التحصیل را شروع کرده‌ایم. این مطالعه در طی یک سالی بود که آنها به دنبال شغل می‌گشتند. بعضی ازین دانش‌آموختگان به دنبال بهترین می‌گشتند، درحالی‌که بعضی دیگر به پیدا کردن شغلی به اندازه کافی خوب راضی بودند. اگر به دنبال بهترین شغل بگردید فکر کنید که به چه جان کندنیمی‌افتید. مکان این شغل خیلی خب است اماآن یکی خیلی جالب تر است. آن شغل دیگر بالاترین پایه درآمد را دارد اما آن یکی بهترین فرصت‌ها را برای پیشرفت ایجاد می‌کند. با این همه آن شغل دیگر به شما فرصت کمک به دیگران را می‌دهد. آن یکی باعث می‌شود تا گروه خوبی از همکاران را کنار خود داشته باشید. چرا شغلی وجود ندارد که همه این چیزهای خوب را در خودش داشته باشد؟ در نتیجه قبل از آن که اولین مصاحبه شغلی خود را انجام بدهید ناامیدمی‌شوید.
بعد فرایند مصاحبه شروع می‌شود و خبر خوب این است که اگر فردی باشید که به دنبال بهترین هستید، در مقایسه با افرادی که به شغل به مقدار کافی خوب قانع‌انداحتمالاً شغل بهتری را به دست می‌آورید. اما و چه امای بزرگی... افزون‌خواه‌ها درباره خودشان می‌گویند که بدبینی بیشتری دارند، خسته‌ترند، مضطرب‌ترند، نگران‌ترند، درهم‌شکسته‌ترند، پشیمان‌ترند، ناامیدترند، ناکام‌ترند، از رضایتمندها افسرده‌ترندو از شغلی که به دست آورده‌اندناراضی‌ترند. افزون‌خواه‌ها عملکرد بهتری دارند اما حالشان بدتر است.
از این وضعیت درس ساده‌ای را می‌توان گرفت. افزون‌خواه نباشید. یاد بگیرید که به قدر کافی خوب "به قدر کافی خوب" است. شاید نتایج تصمیمات شما به اندازه نتایج آنها خیلی خوب نباشد، اما حالتان بهتر از آنها است. و خودتان را از مقدار عظیمی صرف وقت، نگرانی، تنش و فرایند تصمیم‌گیری حفظ می‌کنید.
می‌دانم که این نصیحتی نیست که به سادگی بشود انجامش داد. افرادی که می‌توانند به جایی نظیر اسوارثمور وارد شوند حداقل وقتی پای مسائل مهم به میان می‌اید شبیه به آن افرادی نیستند که به چیزی به قدر کافی خوب رضایت می‌دهند. به احتمال قوی بسیاری از شما به دام عادت جستجوی بهترین یا حتی حرص بهترین داشتن بیفتید و از شما درخواست شود که صاحب بهترین بودن باشید. و این حتی نصیحت درستی هم نیست. بعضی اوقاتباید به دنبال بهترین‌ها باشید.بعضی اوقات این خصلت مهم است. نمی‌توانم بگویم که چه وقتی مهم است، بخشی از ناآگاهی به خاطر این است که این وقت مهم برای هر کدام از شما متفاوت است. بنابراین نصیحتتان می‌کنم که وقتی ارزشش را دارد افزون‌خواه باشید. به وقت تصمیم‌گیری خودآگاهانه و با تعمق عمل کنید. معیارهایتان را خردمندانه تدوین کنید و از قوه قضاوتتان استفاده کنید- قضاوت که آموزش در اسوارثمور کمک کرده تا آن را بهبود ببخشید. این مثالی است از آن چیزی که وقتی درباره بخشی از مشکل یا راه حل بودن دانشگاه پرسیدم در ذهنم داشتم. دانشگاه مطمئناً شما را تشویق کرده تا معیارهای بالایی داشته باشید، اما درعین‌حال در شما قضاوتی را پرورش داده تا بدانید کی آن معیارهای بالا را به کار ببندید.

به قدر کافی خوب به قدر کافی خوب است

من می‌خواهم پیشنهاد – افزون‌خواه نباشید مگر وقتی که ارزشش را داشته باشد- را به شما با بحث درباره بخشی از زندگی بدهم که الآنمسئله شما نیست، یا حداقل مسئله اکثر شما نیست. درعین‌حال و در آینده نه خیلی دوری شما پدر و مادر خواهید شد. در حالی که ممکن است ماشینی به قدر کافی خوب بخرید، تلویزیونی به قدر کافی خوب بگیرید و شغلی به قدر کافی خوب به دست آورید، ایا تا به حال شنیده اید که کسی بگوید من برای بچه‌هایم فقط چآن چیزی که به قدر کافی خوب است را می‌خواهم؟ من نمیخواهم. وقتی مسئلهبچه‌ها در میان است، فقط بهترین‌ها را بخواهید و انجام بدهید.
چند سال قبل، وقتی دختر من منتظر تولد اولین فرزندش بود، از من و همسرم خواست تا در خرید یک کالسکه حمل بچه به او کمک کنیم. بر اساس تجربه فرزند پروری خودم، که تقریباً سی سال پیش بود، نمی‌دانستم که چرا خرید یک کالسکه محتاج فعالیت گروهی است. بعد ما به فروشگاه رفتیم و فهمیدیدم که ده‌ها نوع کالسکه وجود دارد. کالسکه ساده، کالسکه به شکل ماشین، موتوردار، چتری و انواع دیگر. هر کدام از آنها مزایا و معایب خاص خودشان را داشتند. تصمیم‌گیری چند ساعت طول کشید و وقتی هم که هم حس کردیم تصمیم درستی انجام داده‌ایم باز نامطمئن بودیم.
این تصویری از فرزند پروری در جامعه مدرن است. تخت خواب بچه، سه چرخه، غذای بچه و پوشاک بچه. مهدکودک‌ها و پزشکان اطفال. تصمیمات پزشکی وقتی پزشک اطفال به شما نگفته است که چه باید انجام بدهید. غذا دادن از بطری شیر یا از سینه مادر. کتاب‌ها، فیلم‌ها و نمایش‌های تلویزیونی درباره فرزند پروری. مدرسه دولتی یا غیرانتفاعی کدام یک بهتر است؟ کودک شما بهتر است پس از اتمام دوران مدرسه به دنبال ادامه تحصیل در دانشگاه برود یا کار کند یا در ورزش حرفه‌ای (کدام ورزش؟) راهش را ادامه بدهد؟ چطور دسترسی او به اینترنت تنظیم بشود؟ چه محدودیت‌هایی برای نگاه کردن به تلویزیون وضع بشود؟ کدام گوشی همراه برای او بهتر خواهد بود؟ وقتی انتخاب‌ها زیاد می‌شوند، تصمیم‌گیری برای والدین سخت¬تر و سخت¬تر می‌شود. و وقتی حتی قانع‌ها هم احتمال دارد درباره کودکشانافزون‌خواه بشوند، تصمیمات مربوط به فرزند پروریاعصاب‌خردکنمی‌شود.
من باور دارم والدینی که به خودشان فشار میاورند تا بهترین انتخاب‌ها را برای فرزندانشان بکنند در اشتباه هستند – هرچند اشتباه قابل‌درکی است، اما بالأخره اشتباه است. آنها ممکن است کالسکه، معلم، پزشک اطفال، مدرسه و فراغت‌هایفوق‌برنامه بهتری را در مقایسه با قانع‌ها انتخاب کنند. اما باری که متحمل می‌شوند و بهایی که می‌پردازند در تعامل آنها با بچه‌هایشان بازتاب پیدا خواهد کرد. هرچقدر وقت بیشتری برای خرید بهترین کالسکه بگذارند همان قدر کمتر با کودکشان بازی خواهند کرد. وقتی که برای خرید بهترین کتاب می‌گذارند همان وقتی است برای خواندن کتاب برای کودکشان صرف نمی‌کنند.
فراتر از همه این¬ها، چنان والدی الگوی کمال طلبی برای کودکش می‌شود، صفتی که تنش، اضطراب، دودلی و نارضایتی از انتخاب زیادی را به کودک تحمیل می‌کند. همچنین افزون‌خواهی باعث می‌شود تا والدین کنترل بیش از حدی روی زندگی کودکشان اعمال کنند. والدین در تلاش برای فراهم کردن دامنه بزرگی از فعالیت¬های تحصیلی و تفریحی خیلی خوب ممکن است وقت کودک را کاملاًزمان‌بندی کنند. چنین وضعیتی باعث می‌شود تا کودک وقتی برای خلوت با خودش نداشته باشد- برای فکر کردن، برای خلق کردن یا صرفاً برای وقت‌گذرانی کردن. در واقع ممکن است بچه‌ها وقتی برای خود بودن نداشته باشند یا فرصت نکنند که بدانند چه کسی می‌خواهند باشند.
من مطمئن شده‌ام که بچه‌ها با کالسکه‌های به قدر کافی خوب، و شاید حتی معلم‌ها و پزشک اطفال به قدر کافی خوب والدین شاد و آرام راحت تر و بهتر از آنهایی هستند که برایشان بهترین کالسکه، پزشک اطفال و معلم فراهم می‌شود اما در عوض که والدینی مضطرب و ناشاد دارند. من مطمئنم شما فکر می‌کنید وقتی پای بچه‌ها در میان است غیرممکن است که به چیزهای به قدر کافی خوب قانع شوید. با این حال می‌توانید تا نگرش به قدر کافی خوب در اکثر مواقع به قدر کافی خوب است را در خودتان پرورش بدهید و از نیروی قضاوت خوبی که در این دانشگاه به دست آورده‌اید نیز استفاده کنید تا چه وقتی به دنبالبهترین‌ها باشید. این خردمندی به شما کمک خواهد کرد تا در موقع مناسب خیلی بهتر از به قدر کافی خوب عمل کنید- و در تعاملات خود با فرزندانتان پرانرژی و پر از خوشنودی باشید.

به وقت انتخاب، انتخاب کنید
 
بخش دوم توصیه من مربوط به آزادی انتخاب فوق‌العاده ای است که به وقت انتخاب برای انتخاب دارید. در دنیای مدرن، تنها راه برای وقت داشتن برای چیزهای مهم آن است که به دیگران اجازه بدهیم از طرف ما تصمیم بگیرند. کدام دیگران؟ دوستان، خانواده، دکترها، مشاوران اقتصادی و روزنامه‌ها و اخبار. این فهرست طولانی است. آنچه می‌خواهم به شما بگویم این است که شما به ناچار به متخصصان تکیه می‌کنید تا بخشی از سنگینی بار روی دوشتان را کم کنند. افرادی که درباره حوزه مورد سؤال شما اطلاعات دارند و چه خوب می‌شود که این افراد آشنای شما باشند.
اجازه بدهید کمی درباره اعتماد به متخصصان صحبت کنم. برای آن که به متخصصان اعتماد کنید باید متخصصانی وجود داشته باشد. و برای آن¬که متخصصانی وجود داشته باشند باید مجموعه‌ای از علم و دانش وجود داشته باشد –مجموعه‌ای حقایق- تا درباره انها متخصص شد. امروز روز به نظر روشنفکرانه می رشد که به ایده متخصصان یا حقیقت حمله کنیم. شما حقیقت خود را دارید و من هم حقیقت خودم را. شما ممکن است امروز به حقیقتی باور داشته باشید اما فردا به یکی دیگر باور پیدا کنید. همه چیز نسبی است و بستگی به دیدگاه فرد دارد. افرادی که ادعا می‌کنند حقیقت را می‌دانند، از موضع قدرتمندشانسوءاستفادهمی‌کنند و می‌خواهند تا نکات مورد علاقه‌شان را در کله ما فروکنند.
این چرخش به سوی نسبی‌گرایی تا حدودی بازتابی از چیز خوب و مهمی است که برای جامعه روشنفکر و تحصیلات تکمیلی به طور کلی اتفاق افتاده است. مردم بالأخره به این واقعیت پی برده‌اند که بخش زیادی از آنچه نخبه‌های روشنفکر به آن باور دارند حقیقتی است که با محدودیت‌های دیدگاه فرد تحریف شده است. کم من صدای آن‌هایی که در حاشیه بوده‌اند در بحث‌ها شنیده می‌شود و نقطه نظرات آنها فهم و دانش ما را غنی تر کرده است. اما دلیل این غنی کردن آن است که آنها بخش مهمی از حقیقت را برای ما روشن کرده‌اند که تا به حال از دید ما پنهان بود. این حقیقت آنها نیست، بلکه خود حقیقت است. این مسئله وحشتناک است که از این نکته هر یک از ما فقط می‌تواند بخشی از حقیقت را درک کند به این حکم برسیم که در واقع هیچ حقیقتی وجود ندارد.
رویکرد نسبی گرایانه به تحقیق و پرسش آن قدری پرنفوذ شده که به سختی می‌توان با آن مقابله کرد. و شما ممکن است آن را خیلی آرامش‌بخش بدانید. این دیدگاه زندگی روشنفکرانه را خیلی اسانتر می‌کند. وقتی دانشجویان در کلاس چیزی می‌گویند که با آن موافق نیستید، دیگر مجبور نیستید که راهی برای چالش با آن دیدگاه و بیان دلیل درستی باورتان پیدا کنید. به چالش بر سر عدم توافق‌ها نیاز ندارید و لازم نیست بر حق باشید چون حقی وجود ندارد. در واقع هرکسی برای خودش نظری دارد.
من فکر می‌کنماین‌طورینسبی‌گرایی را بغل کردن یک فاجعه اخلاقی و عملی است. به لحاظ اخلاقی این نگرش احترام بنیادی ما به یکدیگر به عنوان انسان را از بین می‌برد. وقتی مردم به حقیقت احترام می‌گذارند، به دنبال آن هستند و درباره آن با یکدیگر گفتگو می‌کنند. وقتی حقیقت مورد شک واقع می‌شود، روابط بین آدم¬ها چیزی بیشتر از بازی دادن همدیگر و سوءاستفاده نیست. در عوض این که با استدلال تلاش کنیم تا ذهن دیگری را روشن کنیم یا این که ترغیبشان کنیم چیزها را آن گونه که ما می‌بینیم ببینند، می‌توانیم از هرگونه اعمال نفوذی که فکر می‌کنیم مفید است استفاده کنیم. در غیاب احترام به حقیقت، همه گفتگوها مثل تبلیغات تلویزیونی است.
اما پیامدهای عملی نسبی‌گرایی چه است؟ این همه خود متخصص پنداری مشکل انتخاب را خیلی بدتر از قبل می‌کند. ما الآن نهادهای اجتماعی داریم که همه خود متخصص پنداری را ترویج می‌کند- منظورم گفتگوهای تلویزیونی و رادیویی و اینترنت است. اگر فکر می‌کنیداین‌ها با دادن اطلاعات مناسب به شما کمکتان می‌کنند تا تصمیم هوشمندانه‌ای بگیرید آن وقت بایستی به شما بگویم احتمالاً دارید سر خودتان کلاه می‌گذارید. کدام یک از این خود متخصص خواندگان واقعاً چیزی می‌دانند؟ چطور می‌تواند این را بفهمید؟ به جای اینکه این موج مثلاً اطلاعات به شما کمک کند تا مشکلتان را بهتر حل کنید صرفاً باعث بدتر شدن اوضاع می‌شود. بنابراین اگر می‌خواهید با مراجعه به متخصصان باری از روی دوشتان بردارید باید به این ایده هم باور داشته باشید که چیزهایی برای دانستن وجود دارد و بعضی افراد واقعاً آنها را می‌دانند. و باید بدانید و مطمئن شوید که این افرادچه کسانی هستند.
بار دیگر تحصیل در دانشگاه شما را با مشکوک کردن به متخصصان دچار مشکل کرده است. اما در عوض تحصیلات شما به شما ابزارهایی داده است- نیروی داوری- تا بتوانید ادعاها را ارزیابی کنید و در نهایت بدانید که به حرف کدام متخصص باید گوش داد. آنچه می‌خواهم بر آن تاکید کنم این است که تلاش برای پیدا کردن متخصصی که می‌توانید به او اعتماد کنید ارزشمند است چون نمی‌توانید به تنهایی تمامی تصمیمات زندگی‌تان را بگیرید و تمامی آنچه مورد نیازتان هست را کشف کنید.
عشق شادمانی و البته محدودیت‌هایی را هم به دنبال دارد
اگر تا اینجا با من موافقید و می‌خواهید در وقت انتخاب به چیزهای به قدر کافی قانع شوید، متوجه شده اید که وقت زیادی دارید. خوب می‌خواهید با آن چه کنید؟ می‌خواهم به شما بگویم که چه بکنید. پژوهش‌های زیادی برای شناخت عوامل تعیین‌کننده شادمانی یا بهزیستی یا رضایت از زندگی انجام‌شده و به طور مکرری بعضی عوامل در این تحقیقات معلوم شده‌اند. یکی از بزرگ‌ترین عوامل ایجادکننده شادمانی روابط نزدیک با مردم است- با دوستان، با خانواده، با معشوق و با اعضای جامعه. هرچه افراد شبکه اجتماعی غنی تر و عمیق تری داشته باشند، شادترند. پس عشق شادمانی را به دنبال دارد.
شرط می‌بندم که این نکته را می‌دانید. اما من از شما می‌خواهم به ارتباط بین آزادی انتخاب و روابط نزدیک با مردم فکر کنید. بخشی از آنچه که دوست نزدیک، فرزند/خواهر/برادر یا عاشق بودن را می‌سازد مسئولیت و تعهد داشتن نسبت به آنها است. شما آزاد نیستید تا در چنین روابطی فقط به خوشی خودتان فکر کنید. آزادی شما با نیازمندی‌ها و تمایلات آنها محدود می‌شود. به عبارت دیگر روابط نزدیک محدودیت‌هایآزادی هستند- آنها بیشتر از آن که شما را آزادتر کنند مقیدتر می‌کنند. آنها گزینه‌های پیش رو را به جای افزایش کاهش می‌دهند.
گمان می‌کنم این که روابط نزدیک ما باعث می‌شود تا مقداری از آزادی خودمان را فروبگذاریم نشان می‌دهد که آنها چقدر مهم‌اند. به عبارت دیگر علی‌رغم این که صمیمیت با دیگران بهای سنگینی (آزادی) دارد ، ارزشش را دارد که این بها را برای آن بپردازیم. هرچقدر که بیشتر و بیشتر درباره آزادی، انتخاب و بهزیستی بیشتر و بیشتر فکر کرده‌ام، کم‌کم دیدگاه متفاوت تری هم پیداکرده‌ام. حالا بر این باورم محدودیت‌هایی که روابط نزدیک به بار می‌آورد، هزینه نیست، بلکه فایده است. مثلاً جستجوی کار در بوستون به خاطر اینکه همسرتان دانشجوی دانشگاه انجا است فایده دارد، چون باعث کاهش احتمالات دیگر می‌شود.
اجازه بدهید که منظورم را درباره نکته‌ای روشن کنم. من این‌طور فکر نمی‌کنم که محدودیت‌هایایجادشده توسط خانواده یا دوستان همیشه مفید است. در گذشته وقتی گزینه‌ها محدودتر و مسئولیت‌ها بیشتر بودند، چنان مسئولیت‌هایی به حق بار سنگینی بر دوش به نظر می‌رسید- آن‌قدر سنگین که مانعی بزرگ در برابر آنچه که می‌خواستیم بشویم و انجام بدهیم بود. اما برای اکثریت اعضای جامعه مدرن مخصوصاً نخبگان این جامعه متعهد بودن به دیگران مایه خیر و برکت است.
بار دیگر دانشگاه چیز واقعاً مهم به شما یاد داده است. چیزی واقعاً مهم درباره اینکه در زندگی واقعی چه چیزی را آرزو کنید و چگونه آن را به دست بیاورید. شما در اینجا مراقبت از دیگران را تمرین کرده‌اید. و تجربه گران‌بهایی درباره مورد مراقبت گرفتن از سوی دیگران به دست اورده اید و می‌دانید که چه حسی دارد. جامعه دانشگاهی محیطی فوق‌العاده برای مهربانی، همدلی و انسانیت فراهم می‌کند. شاید اینجا خسته‌اید از اینکه مدت زمانی چهره‌های مشابهی را هر روز دیده‌اید، اما بعد از ترک این دانشگاه برای پیدا کردن یا خلق محیطی شبیه اینجا خودتان را خیلی تحت فشار قرار خواهید داد. اگر آنچه که دانشگاه به شما یاد داده است را به دنیا هدیه بدهید، توانایی بیشتری برای رشد دادن و نگهداری روابط صمیمانه خواهید داشت. روابطی که برای بهزیستن بنیادی است.

داشتن شغل رضایتمندی و تعهد به ارمغان می‌آورد

بعد از روابط صمیمانه، داشتن شغلی معنادار و رضایت‌بخش منبع مهم بهزیستی است- کاری که شما را به چالش می‌کشد، به هیجان می‌آورد و به ارزش دنیا اضافه می‌کند. بعضی‌ها چنین کاری را "رسالت" می‌نامند. برای افرادی که چنین شغلی دارند آنچه که باعث رضایتمندی می‌شود پیشرفت شخصی یا پاداش مادی نیست بلکه محصولات عینی کار آنها است. برای چنین افرادی چهل سال انجام کارشان حتی اگر چشم‌اندازی برای پیشرفتنداشته باشد باز هم ارزشمند است.
این که کار خود را یک رسالت می‌دانید یا نه تا حدی به نوع کار وابسته است اما تا حدود زیادی بستگی به شخص دارد-به شما. ایمی ورزسنوسکی که یک روانشناس است درباره نظافت کنندگان بیمارستان تحقیق کرده است. این افراد پایین‌ترین رتبه شغلی و درآمد را در بیمارستان دارند. با این وجود ایمی فهمید که بسیاری از این افراد کارشان را چالش‌برانگیز، محتاج مهارت بالا، محترم و البته برای کارکرد خوب بیمارستان ضروریمی‌دانند. این دیدگاه به این خاطر نبود که کارشان را تمییز کردن طبقات می‌دانستند، بلکه به این خاطر بود که آنها کارشان را در جهت افزایش سلامتی، امنیت و راحتی بیماران می‌دیدند. آن همین طور کارشان را در جهت رسیدن به اهداف یادشدهکم اهمیت تر از کار جراحان و پرستاران نمی‌دیدند.
امیدوارم این دانشگاه به شما یاد داده باشد که چه کاری ارزش انجام دادن دارد. شما در اینجا با افرادی روبه رو شده‌اید که اتاق‌ها را تمیز می‌کنند یا ظروف کثیف را می‌شورند و این احساس را دارند که کار آنها برای موفقیت دانشگاه در مأموریتش اساسی است. شاید این دانشگاه به شما یاد داده است هر روز که از خواب بیدار می‌شوید به این فکر کنید که امروز در کارتان چطور پیشرفت خواهید کرد. اگر این‌طور باشد پس برای پیدا کردن رسالت خود یا تبدیل کار خود به یک رسالت آمادگی بیشتری دارید. امیدوارم همین طور باشد.
اما مثل روابط صمیمی کار معنی‌دار و رضایت‌بخش هم بیش از آنکه آزادی به ارمغان بیاورد محدودیت به دنبال دارد. افرادی که چنین کاری دارند هم در قبال مردمی که برای آنها کار می‌کنند و هم افرادی که با آنها کار می‌کنند مسئولیت دارند. آنها آزاد نیستند تا به محض اینکه فرصت بهتری پیشامد کار خود را ترک کنند.
مراقب چیزی که می‌خواهم بگویم باشید. مشکل کار معنی‌دار و رضایت‌بخش این است که نمی‌توانیدصرفاً با تلاش شخصی این خصوصیات را به آن اضافه کنید. برای اینکه کاری معنی‌دار و رضایت‌بخش شود حمایت ساختار نهادی و سازمانی لازم است. به عنوان یک پزشک اگر احساس کنید که رسالت دارید تا به شیوه به خصوصی به بیماران کمک کنید متوجه خواهید شد تا از کار خود درامد کافی کسب نکنید نمی‌توانید به آرزوی خود جامه عمل بپوشانید.. به عنوان یک معلم شاید احساس کنید رسالت دارید تا دانش‌آموزانتان را به شیوه خاصی آموزش دهید و بر سر ذوق بیاورید اما متوجه می‌شوید در ساختار آموزشی که فقط نمره‌های زیاد ارزشمندند نمی‌توانید به خواسته خود عمل کنید. برای آن که بتوانید کاری معنادار و رضایت‌بخش انجام دهید باید که محیط مناسبی برای آن وجود داشته باشد و پیدا کردن چنین محیطی چالش‌برانگیز است.

انتظارات معقولی داشته باشید

اجازه بدهید آنچه تا کنون گفته‌ام را خلاصه کنم. به چیزهای به مقدار کافی خوب قانع باشید، به وقت انتخاب انتخاب کنید و محدودیت‌هاییرا که روابط صمیمی و کار معنی‌دارو ارزشمند برایتان ایجاد می‌کند از جان و دل پذیرا باشید. اما نکته دیگری هم وجود دارد که می‌خواهم با شما در میان گذارم. انتظارات معقولی داشته باشید. از من نپرسید که معقول چیست چون نمی‌دانم. همه چیزی که می‌توانم به شما بگویم این است در مقابل انتظارات خیلی بالا تسلیم نشوید. در کار، در عشق، در رابطه با دوستان و در رابطه با فرزندانتان کمال‌گرا نباشید.
برایتان توضیح می دهم که چرا کنترل کردن انتظارات خیلی مهم است. شیوه رایج ارزیابی اینکه چیزها چقدر خوب‌اند این است که آنها را با انتظاراتمان مقایسه کنیم. آیا جشن فارغ‌التحصیلی خوش گذشت؟ آیا اسوارثمور تجربه تحصیلی خوبی به ارمغان آورد؟ آیا این سخنرانی خوب است؟ ما سوالهایی از این دست را تا حدودی بر اساس انتظاراتمان جواب می‌دهیم. اگر انتظاراتمان خیلی بالا باشد، آن موقع تجربه‌مان چندان رضایت‌بخش نخواهد بود. نتایج خیلی خوب اگر کاملاً مطابق با انتظارات شما نباشند ناامیدکننده به نظر خواهند رسید.
خیلی سخت است که در دنیای مدرن انتظارات معقولی را داشته باشیم. ترکیب فراوانی چیزها، آزادیتقریباً نامحدود و انتخاب‌های دشوار باعث به وجود آمدن انتظارات بالا می‌شود. من فکر می‌کنم انتظارات افسارگسیخته تبیین احتمالی برای افسردگی است. حدس من این است که هرچقدر که کنترل شما بر زندگی‌تان افزایش می‌یابد، انتظارات شما درباره این که چه جنبه‌هایی از زندگی باید کنترل شود بیشتر بالا می رود. پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های شما انتظارات متفاوتی داشتند. برای آنها، همه چیز ممکن نبود. برای آنها، زندگی به معنای زیستن با دیگران و برای دیگران بود. این معنی محدودیت‌های زیادی به همراه داشت.
من گمان می‌کنم که دانشگاه در این مورد بیشتر مشکل‌ساز بوده تا اینکه راه حل ارائه بدهد. اسوارثمور شما را ترغیب کرده تا انتظارات بالایی داشته باشید و در بسیاری از موارد آنها را برآورده کنید. من امیدوارم بقیه زندگی شما همین طور باشد اما نمی‌توانم خیلی مطمئن باشم که این‌طور هم خواهد شد.

شادمانی با خود تعهد اجتماعی به همراه دارد.

صحبت درباره شما دیگر بس است! تا اینجا همه این سخنرانی متمرکز بر این بود که چه باید بکنید تا زندگی شماشادمان‌تر بشود. درباره بقیه دنیا چه می‌توان گفت؟ و واقعاً چه چیزی درباره شادمانی خیلی مهم است؟ مطمئناً بهتر است که چند صد دانشجوی تیره‌روز که زندگی میلیون‌ها نفر را بهتر می‌کنند بهتر از آن است که آنها در حالی به دامان جامعه برگردند که صرفاً به زندگی خود فکر می‌کنند، لبخند بر لب دارند وبی‌اعتنا به درد و رنج مردم اطراف خود هستند.
سه نکته وجود دارد که می‌خواهم درباره آنها صحبت کنم. اول اینکه من بر این باورم که شادمانی همه چیز نیست. حتی مهم‌ترین دارایی هم نیست. ولی در شرایط مساوی شاد بودن بهتر از شاد نبودن است. و از آنجا که نه من و نه هیچ کس دیگری نمی‌تواند مانع شما برای شاد بودن بشود، باید بدانید که چگونه شادباشید.
دوم اینکه نکته‌ای بسیار مهم درباره شادمانی وجود دارد. علی‌رغم تصاویر رمانتیکی که درباره نابغه غمگین خیّر و نوع‌دوست در ذهن ما وجود دارد(عاقلان اندوهگین‌ترند) شواهد علمی نکته مهم و خلاف عادتی را نشان می‌دهند. شواهد علمی به ما می‌گویند که مردم وقتی شادترند موثرتر و جامع تر فکر می‌کنند . وقتی قبل از عملیات تشخیصی دشواری به رزیدنت‌های پزشکی به طور غیرمنتظره‌اییک جعبه کوچک شکلات داده می‌شود سرعت و دقت تشخیصی آنها بالا می رود (احتمالاًمی‌خواهید دفعه بعد که پیش دکتر می‌روید این نکته را به یاد داشته باشید). مردم شاد از ناشادها پرانرژی تر و به لحاظ جسمانی سالم‌تر هم هستند. به قول یک پژوهشگر شادمانی نه سال به زندگی شما اضافه می‌کند. پس اگر شما شادمانی را به خودی خود خیلی مهم ندانید، به نظر می‌رسدکه حداقل پیامدهای مفیدی دارد. مردم شاد در مقایسه با ناشادها بیشتر احتمال دارد که دنیا را به شیوه‌های مثبتی تغییر بدهند.
نکته سوم و مهم‌تر از همه این است که جدی گرفتن پیشنهادهای من نه تنها بهزیستی شما را بیشترمی‌کند بلکه به بهبود بهزیستی دیگران هم کمک می‌کند. اگر به بعضی از توصیه‌های من عمل کنید و کمتر خودتان را درباره تصمیم گرفتن عذاب بدهید از وقت و انرژی خودتان بهره بیشتر می‌برید و این همان چیزی است که باید انجام دهید. مشکل واقعاً سخت زندگی انتخاب گوشی همراه یا لب تاپ نیست بلکه انجام دادن کار درست در تعاملات اجتماعی است. مسئله مهم در زندگی دانستن این است که چگونه بین صداقت و مهربانی، بین شجاعت و احتیاط بین تشویق و انتقاد، بین همدلی و کناره‌گیری، بین پدرسالاری واحترام به خودمختاری تعادل برقرار کنید. در درس خردمندی عملی نکته مورد تاکید من این بود که قوانین یا فرمول‌هایی برای انجام کار درست در تعاملات اجتماعی وجود ندارد. شما باید موضوع به موضوع-فرد به فرد آن را کشف کنید. باید از قضاوت خودتان استفاده کنید. ناچارید که خردمند باشید. و تنها راه برای کشف آن قوانین این است که مردم را خوب بشناسیم- با گوش دادن فعالانه به آنها، با تصور کردن اینکه زندگی در چشم آنها چطور به نظر می‌رسد و با گشودگی نسبت به تغییر- و حتی به واسطه آنها متحول بشویم.
در جهانی عجول که شما را مجبور به تصمیم‌گیری پس از تصمیم‌گیریمی‌کند و برای هر تصمیم گزینه‌هایتقریباً نامحدودی وجود دارد، سخت است که زمان مورد نیاز خود را پیدا کنیم. اگر چه عمداًنمی‌خواهید اما تلاش برای به دست آوردن بهترین ماشین مانع تمایل شما برای بهترین دوست بودن می‌شود. تلاش برای گرفتن بهترین شغل مانع آنمی‌شود که بهترین پدر و مادر باشید. بنابراین اگر به بعضی از پیشنهاد‌های من با خردمندی عمل کنید نه تنها خود را شادمان‌ترمی‌کنید بلکه به رفاه دیگران هم می‌افزایید. همان طور که توجه کردید بهترین راه برای نشان دادن خردمندی عملی این است که یک عاشق، دوست، پدر و مادر، دکتر یا معلم خوب باشید و همچنین بدانید که کی به چیزی به قدر کافی خوب قانع شوید و کی به متخصصان اعتماد کنید.

به اراده کردن نیازمندیم.

خوب وقت شام رسیده است. اجازه بدهید تا نتیجه‌گیری کنم. برخی از شما ممکن است فردا از تحصیل در اسوارثمور کمی ناامید باشید- نه به خاطر اینکه خیلی آموزش ندیدید، بلکه به خاطر اینکه شما الآن نسبت به دوران آغاز تحصیل درباره اینکه چه می‌خواهید بشوید اطمینان خاطر کمتری دارید. این چهار سال برای چه بود؟ در جوابمی‌خواهم جملاتی از گهواره گربه نوشته کورت ونه گات را برای شما بازگو کنم:
بر حذر از فردیباشید که سخت تلاش می‌کند تا چیزی یاد بگیرد، آن را یاد می‌گیرد و خودش را نسبت به قبل خردمندتر نمی‌بیند. او مثل افرادی که جاهل‌اند اما با تلاش زیاد هم نمی‌توانند جهالتشان را از بین ببرند پر از خشم است.
من فکر می‌کنم شما حتی اگر نسبت به آینده خود نامطمئن باشید خردمندتر از قبل هستید. امروز تلاش کردم تا برای افرادی که ونه گات درباره‌شان صحبت می‌کند چند نکته بیان کنم. افرادی در میان شما وجود دارند که حتی اگر با تحلیل من موافق باشند فکر می‌کنند که توصیه‌هایم چندان مهم نیست. آنها جامعه را خود اصلاح گر می‌دانند و گمان می‌کنند به صورت خودکار می‌تواند اشتباهات خود را تشخیص داده و به خوبی رفع کند. جولز فیفر که یک کاریکاتوریست است این دیدگاه را به خوبی نشان داده است. او کاریکاتوری کشیده است که زنی به سن و سال من می‌گوید: من از شیوه تربیت شدنم متنفرم، بنابراین تلاش کردم تا برعکس هرچه آنچه مادرم برای من انجام داد را در حق دخترم انجام بدهم. اگر مادرم کنترل گر بود من استقلال را در دخترم تشویق کردم. اگر مادرم منفعلانه رفتار می‌کرد من صریح بودم. اگر مادرم طفره می‌رفت، من قاطع بودم. حالا کار من تمام‌شده و دخترم بزرگ شده است. او عین مادرم است.
من فکر نمی‌کنم جامعه یا افراد به طور خودکار اشتباهاتشان را تصحیح کنند. من بر این باورم که باید اراده تغییر وجود داشته باشد؛ و تلاش کردم تا چند نکته را که شما برای خودتان و دیگران باید بخواهید و انجام دهید بیان کنم. آرزومی‌کنمهر کدام از شما یک زندگی به قدر کافی خوب داشته باشید- زندگی که بر اساس انتظارات عقلانی پیش می رود و پر از عشق کار معنادار و رضایت‌بخش است. از شما بسیار متشکرم که افتخار سخنرانی در این مراسم را به من دادید. به همه شما و خانواده‌هایتان تبریک میگویم.

منبع:
HTTP://WWW.AUTHENTICHAPPINESS.SAS.UPENN.EDU/NEWSLETTER.ASPX?ID=46

حقوق معنوی محفوظ و ذکر منبع با کتاب شناسی زیر بلامانع است
شوارتز، بری. (1392). انتخاب و شادمانی. علی فیضی (مترجم). برگرفته در روز ؟؟ سال ؟؟ از سایت مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی HTTP://WWW.MRMZ.IR
مطلب قبلی آیا رنج بردن نیرومندتر از شادمانی است؟
مطلب بعدی انتخاب و شادمانی
چاپ
2816 به این مطلب امتیاز دهید:
هیچ امتیازی موجود نیست

لطفا برای ارسال نظر وارد سایت شوید یا ثبت نام نمایید

x
پیوستن به دریافت کنندگان پیامک های مرکز

  

قابل توجه علاقمندان دریافت اخبار کارگاه های تخصصی 

جهت دریافت اخبار و کارگاه های مرکز مشاوره زندگی به آدرس زیر مراجعه نمایید.

لینک سامانه پیامکی اخبار و کارگاه های مرکز مشاوره زندگی

 

 

 

قابل توجه علاقمندان دریافت اخبار کارگاه های ویژه عموم

جهت دریافت اخبار کلاس های مرکز مشاوره زندگی به آدرس زیر مراجعه نمایید.

لینک سامانه پیامکی اخبار کلاس های مرکز مشاوره زندگی