تبریک خدمت آقای دکتر مرتضی کشمیری بهمن 23, 1399 0 5196 تبریک خدمت آقای دکتر مرتضی کشمیری جناب آقای دکتر مرتضی کشمیری مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی، نایل شدن به دکتری تخصصی روانشناسی بالینی را خدمتتان تبریک عرض مینماید.
پیام تسلیت خرداد 22, 1399 0 10788 پیام تسلیت مرکز مشاوره ی زندگی با نهایت تاسف و تاثر درگذشت برادر گرامی جناب آقای دکتر مرتضی کشمیری را خدمت ایشان و خانوادهی محترمشان تسلیت عرض نموده و صبر جزیل برای ایشان آرزومند است.
ساعت کاری مرکز مشاوره زندگی در خرداد ۱۳۹۹ اردیبهشت 03, 1399 0 6857 ساعت کاری مرکز مشاوره زندگی در خرداد ۱۳۹۹
پیامی کوتاه به مراجعان: مشاورههای غیرحضوری هم اثربخش هستند. فروردین 20, 1399 0 7791 پیامی کوتاه به مراجعان: مشاورههای غیرحضوری هم اثربخش هستند. دکتر حمید پورشریفی - روانشناس سلامت - مدیر مسئول مرکز مشاوره زندگی
اطلاعیه مرکز مشاوره زندگی در مورد مشاوره غیرحضوری اسفند 05, 1398 0 5670 اطلاعیه مرکز مشاوره زندگی در مورد مشاوره غیرحضوری
کارگاه های عموم مهر 19, 1396 0 21560 کارگاه های عموم فرزند پرورری - مقابله با اهمالکاری - مدیریت خشم - ارتباط موثر بین فردی - تربیت جنسی - آموزش جراتمندی - مهارت های ارتباط موثر زناشویی
Anonym / دوشنبه, 16 شهریور,1394 / دسته بندی ها: موج سوم رفتار درمانی رفتار کلامی و نظریه چهارچوب ارتباطی (RFT) دکتر پیتر استورمی مترجم: علی فیضی این متن به سفارش مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی ترجمهشده است . رفتار کلامی اسکینر اسکینر رفتار کلامی را از دیگر رفتارها متفاوت میداند و این تفاوت بر اساس شکل آن، یعنی واژههای کلامی یا نوشتاری قائل نمیشود بلکه مبنای تفاوت را کارکرد آن در نظر میگیرد. او مفاهیمی چون گفتار و زبان را به کار نمیبرد چون غیردقیق و مبهم هستند و گرانبار از معنایی هستند که تحلیل دقیق را مبهم میکند. بهعنوانمثال گفتار اشاره به این دارد که تمامی اشکال رفتار کلامی از طریق دیگر افراد واسطهمندی میشود درحالیکه اینطور نیست. واژه گفتار به این معنی است که دیگر انواع رفتار، نظیر زبان نشانه¬ای بهطور بنیادینی متفاوت هستند چون حاوی گفتار نیستند که این هم نادرست است. اسکینر مفهوم زبان را به این خاطر به کار نمیبرد که بیش از آنکه به رفتار افراد دلالت کند، اشاره به رفتار اجتماع دارد؛ بنابراین اسکینر مفهوم رفتار کلامی را به کار میبرد چون تازه است، بر رفتار گوینده تأکید میکند و به این نکته اشاره دارد که رفتار کلامی رفتار عاملی است که بهوسیله پیامدهایش شکل میپذیرد. اسکینر در تعریف رفتار کلامی مابین رفتاری که بهواسطه عمل مستقیم بر محیط مؤثر است –نظیر برداشتن یک لیوان و نوشیدن آب- و رفتاری که از طریق دیگران واسطهمندی میشود –نظیر درخواست یک لیوان آب از یک نفر دیگر- تفاوت قائل میشود؛ بنابراین اسکینر رفتار کلامی را اینگونه تعریف میکند: رفتاری که از طریق واسطهمندی دیگران تقویت میشود. اسکینر این نکته را بیان میکند که تفاوت بین رفتاری که مستقیماً تقویت میشود و رفتاری که از طریق واسطهمندی دیگران تقویت میشود بنیادین است. اسکینر این ایده را پیش میکشد که گوینده و شنونده اجزای تحلیل رفتار کلامی هستند. بخش رفتار شنونده که رفتار کلامی شنونده –یا گوینده- را کنترل میکند. رفتار ترکیبی گوینده و شنونده یک فقره رفتار را تشکیل میدهند. اسکینر خاطرنشان میکند که گوینده اغلب شنونده نیز هست. آنچه گوینده بعد از بیان رفتار کلامی انجام میدهد رفتار کلامی را کنترل میکند. وقتی رفتار کلامی کاملاً بهطور خصوصی انجام میشود ما آن را تفکر مینامیم؛ بنابراین تبیین اسکینر از رفتار کلامی هم رفتار عمومی شامل دو نفر را در برمیگیرد و هم تبیینگر تفکر خصوصی یک فرد است. اسکینر معتقد است که رفتار کلامی را میتوان در چهارچوب نظریه تقویت تبیین کرد. گفتن و شنیدن پاسخهایی هستند که مانند هر پاسخ دیگر متأثر از تقویتاند؛ بنابراین هرگونه بیانی اگر تقویت بشود تکرار هم میشود. نظریه چهارچوب ارتباطی (Relational Frame Theory) از اواسط دهه نود میلادی تاکنون هیز و همکارانش کار اسکینر درباره رفتار کلامی را به حوزه رواندرمانی گسترش دادهاند. RFT تبدیل به حوزه فعال پژوهشی درباره رفتار کلامی گشته و نتیجه این پژوهش¬ها تدوین رواندرمانیهای کلامی نو شده است. هِیز ادعا میکند که RFT تبیینی فرا اسکینری برای زبان و شناخت است. هرچند هِیز و همکارانش از کار اسکینر تقدیر میکنند اما درعینحال خاطرنشان میکنند که رفتار کلامی اسکینر محدودیتهایی هم دارد؛ این محدودیت از این عبارتاند که گمانهزنیهای اسکینر را بهسختی میتوان به برنامه پژوهشی تبدیل کرد و نیز رفتار کلامی معنای بسیار گستردهای دارد. آنها همچنین بیان میکنند که در پژوهش مربوط به رفتار کلامی دو مفهوم جدید تدوینشده است: رفتار مبتنی بر قاعده و واکنش ارتباطی مشتق شده. واکنش ارتباط مشتق شده را بایستی کمی توضیح دهیم. یک رابطه محرک مشتق شده به معنی هم ارزی دو پدیده است. همینطور احتمال دارد کارکرد از یک عضو دسته همارز به دیگری منتقل شود. هم ارزی محرک و انتقال کارکرد به نظر میرسد که الگوهای رفتاری زبان و شناخت هستند. بههرحال RFT این ایدهها را به حوزههای مختلفی گسترش داده است. هِیز و همکارانش بیان میکنند که عاملها اغلب مکان شناختی تعریف میشوند مثلاً میگوییم "درب" یا دکمه را فشار دهید. هرچند در کل همه عاملها بیشتر از آنکه مکان شناختی تعریف شوند بهطور کارکردی تعریف میشوند. به همین خاطر یک عامل با رابطه بین پیشایندها و پیامدها تعریف میشود. بهعنوانمثال خواست "درب" شامل هر واکنشی است که باعث بسته شدن درب شود و با باز شدن در تقویت میشود؛ بنابراین قرار گرفتن و فشار دادن انگشتان فرد بر دستگیره در نیز اجزای خواست در هستند. واکنش به ارتباط بین محرکها هم یک اتفاق رایج است. مثلاً یک موجود زنده تقویت میشود تا از بین دو محرک، آنی را که بلندتر است انتخاب کند. هِیز میگوید بافتار یادگیری تعیین میکند که فرد به کدام ارتباط پاسخ دهد؛ بنابراین در یک بافتار به ارتباط بلندتر پاسخ دهد و در بافتار دیگر به ارتباط درخشانتر پاسخ دهد درحالیکه محرک یکسان است. یکی از توسعههای نظری RFT این است که ارتباطهای هم ارزی یا تساوی تنها یکی از برگههای مشخص ارتباط مشتق شده است. ارتباطهای مشتق شده بسیاری ممکن است. بهعنوانمثال پیرتر، باهوشتر و زیباتر. ارتباط بین محرکها اغلب دلالت بر دیگر ارتباطها هم دارد.. پس گفتن اینکه الف بزرگتر از ب و ب بزرگتر از پ هردو این معنی را نتیجه میدهد که الف بزرگتر از پ است. این ارتباطات ممکن است بهصورت مستقیم آموخته نشود، بلکه با ترکیب چند ارتباط نتیجه گرفته شود یا مشتق شود. این فرایند استلزام ترکیبی نامیده میشود. هِیز چهارچوب ارتباطی را اینگونه تعریف میکند: طبقه خاصی از واکنشهای ارتباطی قابلاجرای اختیاری که خصوصیات کنترلشده بافتاریِ همچون استلزام متقابل، استلزام متقابل ترکیبی و انتقال کارکردهای محرک دارد. شیوههای مختلفی برای ارتباط محرکها با یکدیگر وجود دارد. مثلاً همانندی: الف همانند ب است. اینیک فنجان است. اینیک فنجان نامیده میشود. یک فنجان شبیه کاسه است. دیگر چهارچوبهای ارتباطی شامل ضدیت (زیبا متقابل یا ضد زشت است). تفاوت (این آب گرم نیست)، مقایسه (الف دو برابر سریعتر از ب است) و ارتباطات سلسله مراتبی و زودگذر است. RFT بهعنوان نظریه رفتاری زبان و شناخت بر خصوصیتهای رفتار کلامی تأکید میکند و مشخصههای متعددی را به رفتار کلامی نسبت میدهد. گفته میشود رفتار کلامی غیرمستقیم است چراکه بدون تماس مستقیم با خود رویدادها میتوان ارتباطات زیادی را نتیجه گرفت. گفته میشود رفتار کلامی دلبخواهی است، چونکه انواع آن یعنی علائم و واژههای نوشتاری یا گفتاری هیچ ارتباط ضروری با محرکی که به آن ارجاع داده میشوند ندارند یا هم ارزی یا ارتباط دیگری با دیگر محرکها ندارند. همچنین گفته میشود که رفتار بسیار منعطف است و نافذترین بخش رفتار است چون در بسیاری از جنبههای غیرکلامی رفتار دخالت میکند. رفتار کلامی تأثیرات اجتماعی بر رفتار را توسعه میدهد و به ما این توانایی را میدهد که با گذشته مرتبط شویم و آینده را تصور کنیم؛ بنابراین حیوانات و انسانهای بیزبان نظیر نوزادان در دنیای همایندی های مستقیم زندگی میکنند. در مقابل انسانهای سخنگو علاوه بر آن دنیا در دنیای همایندی های رفتار کلامی نیز زندگی میکنند. هِیز RFT را اینگونه خلاصه میکند: «نظریه چهارچوب ارتباطی یک رویکرد تحلیلی رفتار به زبان و شناخت انسان است. RFT پاسخهای ارتباطی را بهعنوان عامل تعمیمیافته در نظر میگیرد و این نکته را بیان میکند که این پاسخها از طریق چند سرمشق آموخته میشود. انواع خاص پاسخهای ارتباطی چهارچوبهای ارتباطی نامیده میشوند و در مفاهیم سهگانه استلزام متقابل و ترکیبی و نیز انتقال کارکرد شرح داده میشود. چهارچوبهای ارتباطی بهطور اختیاری قابل کاربرد هستند ولی نوعاً بهطور اختیاری در بافتار زبان طبیعی به کار نمیروند.» رفتاردرمانیهای کلامی نظریهپردازان RFT درباره کاربردهای احتمالی این نظریه در آسیبشناسی روانی و انواع کلامی رواندرمانی نظیر درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش، کاوش کردهاند. RFT بیان میکند که برای انسانهای سخنگو، مداخلاتی که صرفاً بر همایندی های کنونی تأکید میکند فقط نیمی از رفتار آدمی را در نظر میگیرد؛ بنابراین تبیینهای رواندرمانی و آسیبشناسی روانی باید که نقش رفتار کلامی را در سببشناسی و دوام آسیبشناسی روانی نیز مشخص کند. این دقت نظر شامل توجه به نقش رفتار کلامی خصوصی هم بهعنوان رفتار هدف و هم وسیله تغییر رفتار است. درحالیکه تحلیل رفتار سنتی یا ABA مشکلاتی مثل اضطراب، افسردگی سوءمصرف و درد را نادیده میگرفت و یا به آن کم بها میداد از اوایل دهه نود تحلیل گران رفتار به این مسائل پرداختهاند. بهعلاوه این رواندرمانیها برخلاف رویکرد سنتی در بافت رواندرمانی سنتی بهکاررفته است. هِیز و دوگر بین دوشاخه از رویکردهای رفتاری به مشکلات بالینی تفاوت قائل میشوند. اولی مکتب تحلیل رفتار عاملی است که در آغاز آمریکایی بود. این مکتب و پیروانش بیشتر به افراد دارای مشکلات رشدی و کودکان در نهادها، محیطهای آموزشی و ارجاعی میپرداخت و مداخلات اغلب مبتنی بر همایندی بود. مکتب دوم مکتب انگلیسی و آفریقایی رفتار درمانگرانی بود که با مسائل مشکلات روانی افراد بزرگسال سروکار داشت. هردو مکتب مشابهتهای مهمی دارند که تجربهگرایی و علاقه به یادگیری ازجمله آن است. هِیز و دوگر اما بر این باورند که تفاوتهای فلسفی مهمی بین دوشاخه وجود دارد. تحلیل رفتار بر بافتار و تدوین و رشد رفتار در بافتارش تأکید میکند. رفتاردرمانی اما بافتاری نیست بلکه مکانیستیک است، بنابراین در دهه 70 میلادی با استعاره کامپیوتری رفتار انسان تلفیق شد و رفتاردرمانی شناختی و شناخت درمانی را به وجود آورد که در آن این باور وجود دارد که بخشهای ترکیبکننده کامپیوتر انسانی – ادراکات، حافظه، یادآوری و غیره- آسیبدیده است؛ بنابراین درمان شامل تشخیص اجزای آسیبدیده کامپیوتر انسانی و تعمیر آن اجزا از طریق تغییر نحوه فکر و احساس است. هیز و دوگر ادعا میکنند که حوزه جدید تحلیل رفتار بالینی بیشتر از آنکه وامدار رفتاردرمانی باشد، توسعه و حاصل تحلیل رفتار است. چون با این رویکرد در بازشناسی و استفاده از تقویت، تنبیه، اثرات برنامه و کنترل محرک اشتراک دارد. مهمتر آنکه، این رویکرد بر نقش رفتار کلامی در رفتار انسان بهطورکلی و کاربردهای آن در مشکلات بالینی بهطور جزئی تأکید میکند. ایشان تأکید میکنند که تحلیل رفتار بالینی صرفاً دسته جدیدی از روشهای درمانی نیست و در عوض نقطه تمرکز تازهای بر رفتار کلامی در رواندرمانی را شامل میشود: «رواندرمانی عمدتاً درمان کلامی و ذهن نامی برای مجموع فرایندهای کلامی است. در این معنا آسیبشناسی روانی عمدتاً آسیبشناسی کلامی و اختلال روانی، اختلال کلامی است.» کاربردهای بالینی انتقال کارکرد وقتی یک محرک که عضو دستهای همارز است، کارکردی که کسب میکند ممکن است به دیگر اعضای دسته منتقل شود. ویلسون و بلکلج پیشنهاد میکنند این فرایند کاربردهایی برای رواندرمانی دارد. آنها پیشنهاد میکنند که کلمات عضو دستههای همارز با وقایع آسیبزا هستند. بهعنوانمثال، واژه تجاوز ممکن است وارد رابطه همارز با رویدادهای واقعی شود که این واژه به آن ارجاع میدهد. واژه تجاوز ارتباطات همارز با آمیزش جنسی، هرزه و دیگر محرکها همچون تصاویر و صداها دارد. درنتیجه این محرکهای همارز ممکن است همان واکنشهای هم ارزی را باعث شوند که رویداد واقعی باعث میشود. درحالیکه واژهها و تصاویر مستقیماً با خود رویداد آسیبزا جفت نشدهاند، این اتفاق میافتد. ازاینرو ویلسون و بلکلج پیشنهاد میکنند که تعمیم تأثیرات سانحه به دیگر موقعیتها از طریق انتقال محرک بین دسته همارز اتفاق میافتد. آنها این نکته را نیز بیان میکنند ازآنجاکه انتقال کارکرد مثلاً خاموشی پاسخگر میتواند در میان اعضای یک دسته همارز اتفاق بیفتد، پس رواندرمانی هم دقیقاً به این شیوه مؤثر واقع میشود یعنی با حرف زدن درباره رویداد آسیبزا و موارد مرتبط، خاموشی پاسخگر نسبت به این محرکها – واژههای مرتبط با تروما- اتفاق میافتد. ازآنجاکه این واژهها بهطور پیشروندهای واکنش هیجانی کمتر و کمتری را فرامیخوانند، پس اجتناب از این محرکها هم کاهش مییابد. مهمتر آنکه اگر خاموشی پاسخگر کاهش اجتناب همایند این محرکها میشود، سپس این تغییر در کارکرد به دیگر اعضای دسته همارز نیز منتقل میشود. ازاینجهت صحبت کردن درباره تاریخچههای آزارنده در طول درمان منتج به بهبود کارکرد در بیرون از اتاق درمان میشود چون انتقال کارکرد درون دستههای همارز اتفاق میافتد. حقوق معنوی محفوظ و ذکر منبع با کتابشناسی زیر بلامانع است: استورمی، پیتر. (1394). رفتار کلامی و نظریه چهارچوب ارتباطی. علی فیضی (مترجم). برگرفته در روز؟؟ سال؟؟ از سایت مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی HTTP://WWW.MRMZ.IR مطلب قبلی تروما و بخشش از دیدگاه ACT مطلب بعدی استفاده از توجهآگاهی برای کاهش استرس (بخش اول) چاپ 15122 به این مطلب امتیاز دهید: 3/7 لطفا برای ارسال نظر وارد سایت شوید یا ثبت نام نمایید