تبریک خدمت آقای دکتر مرتضی کشمیری بهمن 23, 1399 0 5196 تبریک خدمت آقای دکتر مرتضی کشمیری جناب آقای دکتر مرتضی کشمیری مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی، نایل شدن به دکتری تخصصی روانشناسی بالینی را خدمتتان تبریک عرض مینماید.
پیام تسلیت خرداد 22, 1399 0 10788 پیام تسلیت مرکز مشاوره ی زندگی با نهایت تاسف و تاثر درگذشت برادر گرامی جناب آقای دکتر مرتضی کشمیری را خدمت ایشان و خانوادهی محترمشان تسلیت عرض نموده و صبر جزیل برای ایشان آرزومند است.
ساعت کاری مرکز مشاوره زندگی در خرداد ۱۳۹۹ اردیبهشت 03, 1399 0 6857 ساعت کاری مرکز مشاوره زندگی در خرداد ۱۳۹۹
پیامی کوتاه به مراجعان: مشاورههای غیرحضوری هم اثربخش هستند. فروردین 20, 1399 0 7791 پیامی کوتاه به مراجعان: مشاورههای غیرحضوری هم اثربخش هستند. دکتر حمید پورشریفی - روانشناس سلامت - مدیر مسئول مرکز مشاوره زندگی
اطلاعیه مرکز مشاوره زندگی در مورد مشاوره غیرحضوری اسفند 05, 1398 0 5670 اطلاعیه مرکز مشاوره زندگی در مورد مشاوره غیرحضوری
کارگاه های عموم مهر 19, 1396 0 21560 کارگاه های عموم فرزند پرورری - مقابله با اهمالکاری - مدیریت خشم - ارتباط موثر بین فردی - تربیت جنسی - آموزش جراتمندی - مهارت های ارتباط موثر زناشویی
Anonym / یکشنبه, 05 مرداد,1393 / دسته بندی ها: موج سوم رفتار درمانی مصاحبه با دکتر راس هریس درباره درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) مصاحبه با دکتر راس هریس درباره درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) مترجم: علی فیضی چه چیزی باعث علاقهمندی شما به ACT شد؟ دکتر هریس: به گمانم نگاه واقعبینانه آن به وضعیت بشر بود. این درمان با این نکته شروع میکند که زندگی پر از درد است. اهمیتی ندارد که زندگی شما چه قدر خوب بگذرد بههرحال همراه با درد زیادی خواهد بود/ به گمان من این نگرش خیلی واقعبینانه است. ما همگی احساسات دردناک زیادی داریم، همه ما افکار منفی زیادی داریم؛ پس چطور یاد بگیریم با اینها زندگی کنیم؟ چطور میتوانیم بااینوجود یک زندگی غنی، کامل و بامعنا داشته باشیم؟ ایدههای ACT با تجربه زندگی خود من مطابقت داشت. من همینطور از سبک و سیاق طنزآمیز این الگوی درمانی و از خلاقیت موجود در آن خوشم میآمد. این الگو شمارا آزاد میگذارد تا استعارهها و مداخلات خودتان را طراحی کنید. ACT به من بهعنوان یک درمانگر آزادی زیادی داد. من عاشق این شدم که میتوانستم در کاربرد ACT خلاق و بازیگوش باشم. از شفقت و شفقت به خودی هم که در این الگو وجود دارد خیلی خوشم آمد. بیشتر از همهچیز از نحوه آموزش آن خوشم آمد؛ اینکه چقدر به درد خودم خورد و گرههای سخت زندگیام را باز کرد، به من کمک کرد و میکند تا با درد و رنجهای خودم کنار بیایم. این رویکرد واقعاً با من انطباق دارد. شما قبلاً اشارهکردهاید که CBT را بهصورت سنتی به کار میبردید. چه باعث شد که از آن راه به سمت ACT کشیده شوید؟ من کارم را در سال 1991 بهعنوان دکتر خانواده شروع کردم و بیشازپیش به روانشناسی سلامت و بهزیستی علاقهمند شدم و وقت بیشتر و بیشتری را صرف کاوش نقش استرس در زندگی بیمارانم کردم. مشاورههای من 20 الی 30 دقیقه طول میکشید که برای یک دکتر خانواده نامعمول بود. پنج دقیقه اول درباره مشکل پزشکی بود و بیستوپنج دقیقه بعدی به کاوش درباره این موضوع میگذشت که در زندگی مراجع چه اتفاقی افتاده است: یعنی استرسها و دشواری زندگی او چیست؟ خوب من یواشیواش متوجه شدم که حرفه نادرستی را انتخاب کردهام. پس خواستم که در رواندرمانی آموزش ببینم و اولین الگویی که آن را یاد گرفتم CBT سنتی بود. این مدل خیلی مؤثر است. گمان میکنم جلسات رواندرمانی را از سال 1994 شروع کردم و تا 2003 از CBT سنتی استفاده میکردم. البته در همان حالی که CBT انجام میدادم در رویکردهای دیگر هم آموزش میدیدم. من همیشه به دنبال نکتههای جدید بودم چون بااینکه CBT خیلی خوب است اما درباره یافتن معنا و مقصود در زندگی نکته چندان زیادی برای گفتن ندارد. من همینطور به توجه آگاهی (mindfulness) خیلی علاقهمند شدم. شاخه بزرگی از پزشکی به نام روان عصب ایمنیشناسی وجود دارد که به ارتباط ذهن و بدن میپردازد و در آن زمان در حوزههای پژوهشی آن یافتههای جالبی درباره تأثیر توجه آگاهی بر سیستم ایمنی بدن بهدستآمده بود. پس من به توجه آگاهی خیلی علاقهمند شدم اما خیلی سخت بود که به مراجعین خودم مراقبه یاد بدهم و آنها هم انجامش بدهند. بهعنوان یک CBT کار از بخشهای رفتاری آن خیلی خوشم میآمد: آموزش مهارت، مواجهه، برنامهریزی و هدفگزینی و غیره. من همینطور از مؤلفههای فاصلهگیری (از افکار) آن هم خوشم میآمد، یعنی طوری که از فرایند فکر خود آگاه میشوید اما خیلی مؤلفههای چالش با افکار آن را دوست نداشتم چون واقعاً برای من مؤثر نبود. من در تمام طول روز با افکارم چالش میکردم اما آنها مدام برمیگشتند. من همینطور از تمرینهای توجه آگاهی خوشم میآمد اما خیلی با مراقبه راحت نبودم. من همینطور میخواستم درباره معنا و مقصود زندگی با مراجعینم کارکنم اما مطمئن نبودم که چطور باید این کار را انجام داد؛ پس سالها تلاش کردم تا این عناصر را کنار هم جمع کنم: فعالسازی رفتاری، توجه آگاهی، فاصلهگیری شناختی، یافتن معنا و مقصود. من هیچچیزی درباره ACT نمیدانستم اما بهصورت شهودی سعی میکردم تا به این شیوه عمل کنم. پس وقتی بالاخره ACT را در سال 2003 کشف کردم با خودم گفتم: وااااای! این خیلی محشر است! دوستی درباره ACT با من صحبت کردم و من به کتابفروشی رفتم، به کتاب موردنظر نگاهی کردم و گفتم: وای خدای من، این خیلی عالی است. من از صمیم قلب عاشقش شدم و روز و شب فکرم درگیرش شد و فوراً شیوه کار خودم را از CBT به ACT تغییر داد. این کار برای مراجعینم کمی گیجکننده بود. به آنها میگفتم: نه لازم نیست بیشتر از این روی چالش با افکار کارکنیم و آنها میگفتند: واقعاً؟ هدف ACT چیست و چه تفاوتی با CBT سنتی دارد؟ هدف ACT خلق یک زندگی غنی، کامل و معنیدار در حالی است که فرد درد ناگزیر همراه با آن را میپذیرد. شما شاید با برخی طرفداران CBT روبهرو شوید که میگویند هدف CBT هم این است اما خوب من در طی دوران آموختن CBT خیلی ندیدم که روی کلماتی چون غنی، کامل و معنیدار تأکید بشود. اگر فنیتر صحبت کنم هدف ACT افزایش انعطافپذیری روانشناختی است و این بهیقین هدف CBT نیست. انعطافپذیری روانشناختی به معنای توانمندی بودن در زمان حال، گشودگی نسبت به تجربه و اقدام در جهت ارزشهای زندگی است. ما به دنبال آن هستیم که مراجعین درنهایت به چنین وضعیتی برسند. میتوانید کمی درباره حال و هوای فرایند درمان در ACT توضیح بدهید؟ نکته اصلی این است: ما در یک قایق هستیم. بین مراجع و درمانگر تفاوتی جدی وجود ندارد. فقط یکی در آن روز روی صندلی درمانگر نشسته است. ما دوست داریم در جلسه اول از استعاره «دو کوه» استفاده کنیم. من به مراجعینم میگویم: شما برای درمان آمدهاید و خوب ممکن است این فکر به ذهنتان بیاید که درمانگر زندگیاش را کاملاً تحت اختیار دارد و هیچ مشکل و تنگنایی در زندگیاش ندارد. من نمیخواهم در این اتاق چنین توهمی را باور کنیم. راستش اوضاع اینطور است که شما در اینجا از کوه خودتان بالا میروید و من هم از کوه خودم. ازآنجاییکه من ایستاده¬ام میتوانم موانعی و راههایی را در سر راه شما ببینم که شما نمیتوانید. مثلاً من میتوانم کورهراهی را به شما نشان بدهم که رسیدن به مقصد را سریعتر میکند یا میتوانم ببینم که شما از کلنگ کوهنوردی خود اشتباه استفاده میکنید و یا اینکه سر راه شما بهمنی به کمین نشسته است؛ اما اصلاً دوست ندارم که فکر کنید که من به قله رسیدهام و تمامی موانع و مشکلات را پشت سر گذاشتهام و الان راحت و آسوده از زندگیام لذت میبرم. من اینجا از کوه خودم بالا میروم و البته ما همگی تا موقع مرگ از کوههای خود بالا میرویم؛ اما آنچه میتوانیم یاد بگیریم این است که میشود بهتر و مؤثرتر از کوه بالا رفت و چطور میتوان از این کوهنوردی لذت برد. میتوانیم یاد بگیریم چگونه کمی به خودمان مهلت استراحت بدهیم و به این نگاه کنیم که چقدر تاکنون بالاآمدهایم. فرایند درمان ازاینقرار است. پس باهم همکار و همرتبهایم و در یک قایق پارو میزنیم. ما همه با پستیوبلندی زندگی روبهرو هستیم. اینطور نیست که بعضی آدمها مبتلا به بیماری روانی میشوند و بعضی نمیشوند، همه ما با پستیوبلندی زندگی روبهرو میشویم. شادمانی در ACT چه معنایی دارد؟ در ACT ما در کاربرد واژه شادمانی احتیاط میکنیم چون بسیاری از افراد فکر میکنند که شادمانی به معنای احساس خوب است؛ بنابراین در ACT بهجای استفاده از واژه شادمانی ما از کلمه نشاط استفاده میکنیم، یعنی در آغوش کشیدن این لحظه از زندگی و زیستن آن بهصورت کامل. استیون هِیز میگوید: همانقدر در لحظه درد کشیدن زندگی وجود دارد که در لحظه خرسندی؛ بنابراین سؤال این است چگونه میتوانم این لحظه از زندگی خود را -چه دردناک و چه لذتبخش- در آغوش بکشم؟ من به مراجعینم همیشه میگویم اگر میخواهید یک زندگی کامل انسانی داشته باشید باید که همه هیجانات انسانی را تجربه کنید. پس اگر شما مرا تحتفشار بگذارید که شادمانی را بر طبق واژگان ACT تعریف کنم بایستی بگویم شادمانی به معنای یک زندگی غنی، کامل و معنادار است که همه هیجانهای انسانی بدون اینکه با آنها مبارزهای داشته باشیم تجربه میکنیم. چگونه بهعنوان یک درمانگر به مراجع خود کمک میکنید تا ارزشهای شخصیاش را تشخیص دهد؟ به شیوههای مختلفی میشود این کار را انجام داد. شما میتوانید آنها را با پرسیدن سؤالاتی ازایندست تشخیص بدهید: چه چیزی برای شما مهم است یا چه چیزی برایتان اهمیت دارد؟ سؤالی که من از هر مراجع در جلسه اول میپرسم این است اگر کاری که در این اتاق انجام میدهیم در یک رابطه تغییری ایجاد کند آن رابطه کدام خواهد بود؟ شما در اثر کار مشاوره و درمان در آن رابطه چطور متفاوت عمل خواهید کرد؟ دیگر سؤال مفید این است: شما از زندگیتان چه میخواهید؟ اگر در بستر مرگ زندگی خود را مرور کنید آنگاه دوست دارید زندگیتان را با چه کلماتی توصیف کنید؟ اگر شما آنی باشید که دلتان میخواهد، با بدن خودتان، با کودکانتان، با شغلتان، با محیط دوروبرتان و با افراد محبوبتان چطور رفتار میکنید؟ وقتی به رفتارتان و ارتباطهای خود نگاه میکنید دوست دارید چه ویژگیهایی داشته باشند؟ برای خیلی از مردم چنین سؤالهایی مفید هستند. بااینحال بعضی افراد وقتیکه با چنان سؤالهایی روبهرو میشوند ذهنشان خالی است؛ در چنین مواردی ما میتوانیم از تمرینات تجربی استفاده کنیم. یکی از بهترینها تمرین نقطه شیرین است. در این تمرین از مراجع خواسته میشود تا خاطرهای بسیار شیرین یعنی یکی از نقاط شیرین زندگیاش را به یاد بیاورد. این خاطره میتواند خاطره عشق ورزیدن باشد، خلاقیت باشد، ارتباط با طبیعت باشد یا خاطره موفقیت یا غرور یا تفریح باشد. ما به مراجعین کمک میکنیم تا آن خاطره را به یاد بیاورند و بعد سؤالاتی با هدف مشخص کردن ارزشها میپرسیم: این خاطره درباره اینکه چه چیزی برای شما اهمیت دارد چه حرفی برای گفتن دارد؟ کدام ویژگیهای این خاطره برای شما اهمیت دارد؟ درباره نحوه رفتار شما، چیزهایی که بیشتر میخواهید و پیشروی چه چیزی به شما میگوید؟ شما در این خاطره با چه چیزی ارتباط داشتید؟ آیا با طبیعت یا بدنتان یا با محبوبتان یا با یک فعالیت ارتباط داشتید؟ بله تمرینهای زیادی وجود دارد اما تمرین نقطه شیرین یکی از آن خوبهایش است. شما درباره درمان دارویی افسردگی یا دیگر مشکلات روانی چه نظری دارید؟ موضع ACT درباره درمان داروی شبیه به موضع آن درباره هر چیز دیگری است. ACT بر اساس مفهوم کارآمدی شکلگرفته است. آیا استفاده از داروی روانپزشکی باعث میشود که یک زندگی غنی، کامل و معنیدار داشته باشید. اگر اینطور است به استفاده از آن ادامه بدهید. اگر نیست کار دیگری بکنید. این موضع ACT درباره نهفقط داروهای روانپزشکی بلکه هر نوع دارویی اعم داروی دیابت یا سرطان است. بهعنوانمثال بعضی افراد مبتلا به سرطان شیمیدرمانی نمیکنند چون فکر میکنند شیمیدرمانی مرا درمان نمیکند، فقط به من شش ماه زندگی اضافی میدهد و کیفیت زندگیام را پایین میآورد پس نمیخواهم انجامش بدهم؛ بنابراین موضع ACT درباره درمان دارویی نه موافق است و نه مخالف. معیار ACT کارآمدی است. البته چند پژوهش منتشرشده وجود دارد که مشارکتکنندگان همراه با ACT از درمان دارویی هم استفاده کردهاند. آیا مراجعینی داشتهاید که درمان دارویی را انتخاب کنند؟ البته و اگر آنها چنین انتخابی بکنند من همچنان با آنها کارخواهم کرد. من از مراجعین درباره تأثیر داروهای ضدافسردگی که استفاده میکنند میپرسم. جوابی که اکثر آنها میدهند این است: حالم کمی بهتر شده اما نمیدانم دقیقاً چه تأثیری داشته است یا اینکه میگویند: دیگر احساس بدی ندارم اما راستش دیگر هیچ احساسی ندارم. خیلی از درمانگرها سؤالی درباره مشکلات جنسی بعد از مصرف دارو نمیپرسند اما اگر بپرسند تقریباً هفتاد درصد مراجعین خواهند گفت: تأثیر بدی که میگذارد ازآنچه شرکتهای داروسازی ادعا میکنند بیشتر است. مشکل بزرگی است. اگر مراجعی به این نتیجه برسد که هزینههای مصرف دارو بیشتر از فایدههایش است من با همکاری یک روانپزشک به آنها کمک میکنم تا آن را کنار بگذارند. من شخصاً دارو تجویز نمیکنم و علاقهای به آن ندارم. درواقع از وقتیکه رواندرمانی را شروع کردم به مراجعینم گفتم: من اینجا با شما بهعنوان یک رواندرمانگر کار میکنم اگر دارو میخواهید پیش یک روانپزشک بروید. به نظر میرسد که شما در کتاب و سخنرانیهای خود و همچنین رواندرمانی از تجربههای خودتان زیاد استفاده میکنید. دلیلش چیست؟ ACT مدلی است که از خود افشاگری رواندرمانگر استقبال میکند؛ البته روی این کار اصراری ندارد اما خیلی موافق آن است. اگر شما متون پژوهشی را بخوانید حتماً مطالعاتی را پیدا میکنید که درباره خطرات خود افشاگری به شما هشدار میدهند؛ اما شما پژوهشهای بسیاری زیادی هم پیدا میکنید که به فواید درمانی زیاد خود افشاگری اشاره میکنند. ACT تا وقتیکه خود افشاگری با هشیاری و خردمندانه انجام شود طرفدار آن است؛ یعنی از طریق آن ACT را برای مراجع الگوسازی کنید، برای اینکه تجربه آنها را تائید یا عادیسازی کنید یا اینکه رابطه درمانی را به شیوهای مفید برقرار کنید. وقتی داستان خودتان را میگفتید با خودم فکر کردم این داستان باعث هیجانزده شدن مردم میشود. آیا شما عمداً باعث هیجانزده شدن مراجع خود میشوید؟ هدف ما از انجام ACT آن است که شش فرایند انعطافپذیری روانشناختی را برای مراجعین خود الگوسازی کنیم، در مراجعین خود آنها را بر بیانگیزیم و تقویت کنیم. من پس میتوانم فرایندهای ACT را برای مراجعین الگوسازی کنم، بربیانگیزم و اگر دیدم که در اتاق درمان اتفاق افتادند تقویتشان کنم. یکی از راههای الگوسازی خود افشاگری است. ما میخواهیم رابطه درمانی صمیمی داشته باشیم. کلی ویلسون از مفهوم ارزشها و آسیبپذیریها استفاده میکند. اگر شما چیزی درباره ارزشها و آسیبپذیریهای من ندانید یک رابطه صمیمی نخواهیم داشت. البته ACT اصراری روی این کار ندارد. شما میتوانید ACT را انجام بدهید و هیچچیزی از فکرها و احساسات خودتان را با مراجع در میان نگذارید اما وقتی خود افشاگری میکنید اوضاع خیلی متفاوت میشود. این کار به مراجع کمک میکند تا از این توهم بیرون بیاید که درمانگر زندگی تروتمیزی دارد و هیچ چالشی را از سر نمیگذراند. خیلی از مراجعین با این فکر آمیختهشدهاند که همه بهجز من خوشحالاند وزندگی شگفتانگیزی دارند. وقتی درمانگر میگوید من هم مضطرب شدم یا ذهن من هم به من میگوید بهاندازه کافی خوب نیستم، مراجع میگوید: واااای، شما هم؟ فکر میکنم خود افشاگری سطوح متفاوتی دارد، درست است؟ بله البته. من داستانی را امروز در کارگاه درباره پسرم گفتم که مبتلا به اوتیسم تشخیص دادهشده است. اگر شما برای حل مشکل اضطراب اجتماعی پیش من آمده باشید این داستان ربطی به مشکل شما ندارد؛ اما اگر شما پیش من آمدهاید چون فرزندتان مبتلا به معلولیتی جدی است در میان این گذاشتن این نکته با شما برای شما بسیار مفید خواهد بود. ما بهعنوان درمانگر پس تنها وقتی خود افشاگری میکنیم که مرتبط و مفید باشد، تنها وقتی این کار را میکنیم که تجربه مراجع را تائید کند یا چیزی را برای او الگوسازی کند. آیا دوست دارید کمی درباره کتاب جدیدتان «سیلی واقعیت» به ما بگویید؟ سیلی واقعیت درباره وقتی است که زندگی با سیلی بهصورت آدم میزند، او را به کناری پرت میکند و زندگیاش را بالا و پایین میکند. با این حساب سیلی واقعیت کتابی مفید برای هرکسی است که در زندگیاش حادثه تنشزای بزرگی اتفاق افتاده. این کتاب بهطور اختصاصی درباره سوگ و فقدان است. درباره نحوه مقابله با مرگ محبوب، ورشکستگی، طلاق، بیماری صعبالعلاج، تصادف جدی، معلولیت و حوادثی نظیر اینها. چگونه با این اتفاقات کنار میآیید؟ برای مقابله موفق چهاراصل اساسی را باید رعایت کرد. اصل اول: با خودتان به مهربانی رفتار کنید. آیا میتوانم با خودم مهربان باشم؟ حفره بسیار بزرگی بین آنچه میخواهم و آنچه دارم وجود دارد؛ و درد بسیار زیادی میکشم. با این اوصاف میتوانم با خودم مهربان باشم؟ بسیاری از ما نمیدانیم چطور این کار را بکنیم؛ به دارو یا الکل یا غذا پناه میبریم یا به خودمان زخم میزنیم یا از زندگی کنار میکشیم. واضح است که این راه مهربانی با خود نیست. پس بایستی شیوههای سادهای وجود داشته باشد که از طریق آنها سپری برای خودم بسازم تا از زخم تیغ درد و غم در امان بمانم. آنها چیستاند؟ اصل دوم: لنگر بیندازید. همه این هیجانات و احساسات دردناک یک طوفان هیجانی به راه میاندازند. من اگر در میانه طوفان به دریانوردی خود ادامه بدهم کاری از دستم برنخواهد آمد و پس چطور میتوانم لنگر بیندازم؟ من از توجه آگاهی استفاده میکنم تا در لحظه اکنون جای بگیرم و به افکار و احساسات دردناکم اجازه بدهم تا بدون آنکه مرا بدزدند از ذهنم آمدوشد بکنند. اصل سوم: ارزشهای زندگیتان را بشناسید. من برای چه میخواهم به زندگی ادامه بدهم؟ من در مواجهه با این چالش، در مواجهه با این فقدان، در مواجهه با این بحران میخواهم چگونه باشم؟ من ناچار از نامیدی نیستم. همچنان میتوانم به خاطر چیزی به زندگی ادامه بدهم. حتی در میان این طوفان بلا، حتی در غم از دست دادن محبوبم هنوز میتوانم دلیلی برای روی پا ایستادن و ادامه دادن پیدا کنم. من میتوانم دست از زندگی بکشم یا دلیلی پیدا کنم که به زندگیام معنا ببخشد. پی این اصل به ارزشهای زندگی و اقدام متعهدانه میپردازد. اصل چهارم یافتن گنج است. حتی در زمان رنج و درد چیزهایی وجود دارد که آنها را گرامی بداریم و قدردانشان باشیم. مثلاً وقتی سالگرد مرگ محبوب خود را میگیریم درد بسیاری میکشیم اما در همان حال افرادی وجود دارند که با ما به مهربانی و با عشق رفتار میکنند. آیا نمیتوانیم قدردان این لحظات باشیم؟ این اصل چهارم تنها وقتی قابلاجرا است که به سه اصل قبلی عمل کرده باشیم. خطرناک است که افراد در وهله اول به دنبال یافتن گنج باشند. اینطور افراد میگویند: خوب از پشت هر ابری نور خورشید را میتوان دید یا هر آنچه مرا نکشد قویترم میسازد؛ اما اگر این جملات اولین حرفهایی باشد که به فردی دردمند میزنید آنها اینطور فکر میکنند که شما اصلاً نمیفهمید چه بر سر آنها میگذرد. من در این کتاب درباره فرزند خودم زیاد حرف میزنم؛ اینکه چطور مبتلا به اوتیسم تشخیص داده شد و این اتفاق چقدر دردناک بود. وقتی این اتفاق افتاد یکی از دوستان بسیار نزدیکم به من گفت: خدا کودکان خاص را به والدین خاص میدهد. من از این حرف خیلی عصبانی شدم! چرا؟ چون او اصلاً به من گوش نمیکرد. او درد مرا تائید نمیکرد. در این حرف هیچ حسی از شفقت و مهربانی وجود نداشت. یک حرف کلیشهای بود. این فرد از روی بدخواهی آن حرف را به من نزد. او میخواست حال من بهتر بشود؛ اما چون این حرف اولین چیزی بود که به من زدند حس کردم که انگار او حال مرا اصلاً نمیفهمد. پس یافتن گنج آخرین اقدام است. ما نباید تظاهر کنیم که درد و رنجی وجود ندارد. اینها هستند و البته چیزهایی هم هستند که میتوانیم قدردان آنها باشیم؛ اما اول بایستی به اصلهای یک تا سه عمل کرد. منبع: http://contextualscience.org حقوق معنوی محفوظ و ذکر منبع با کتاب شناسی زیر بلامانع است: راس هریس. (1393). مصاحبه با دکتر راس هریس درباره درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) . علی فیضی (مترجم). برگرفته در روز ؟؟ سال ؟؟ از سایت مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی HTTP://WWW.MRMZ.IR مطلب قبلی مصاحبه با دکتر راس هریس درباره درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) مطلب بعدی وقتی مشکلگشایی مشکلساز میشود. چاپ 5982 به این مطلب امتیاز دهید: 4/9 لطفا برای ارسال نظر وارد سایت شوید یا ثبت نام نمایید