متخصصان آموزش دهنده به عموم

مدیر سایت
0 18490

شقایق جلالی

کارشناس ارشد روانشناسی تربیتی

RSS
متخصصان آموزش دهنده به عموم
تله شادمانی (قسمت دوم)
Anonym
/ دسته بندی ها: مطالعه برای عموم

تله شادمانی (قسمت دوم)


دکتر راس هریس
مترجم: علی فیضی
این متن به سفارش مرکز خدمات روان‌شناسی و مشاوره زندگی ترجمه‌شده است.

چرا شاد بودن این‌قدر سخت است؟
برای جواب دادن به این سؤال نیاز داریم که به گذشته برگردیم. ذهن انسان مدرن با این توانایی حیرت‌انگیز برای تحلیل، برنامه‌ریزی، خلاقیت و گفتگو تا حد زیادی در صد هزار سال گذشته تکامل پیداکرده است؛ اما بااینکه می‌توانیم لطیفه‌های خیلی خوبی بگوییم، ترانه بنویسیم یا عاشقتم بگوییم، ذهن ما برای خوشحالی ما تکامل پیدا نکرده است بلکه برای این تکامل پیداکرده که به ما کمک کند تا در دنیایی مملو از خطر جان خودمان را نجات بدهیم. تصور کنید {که صد هزار سال پیش و در دشت‌های آفریقا} یک انسان شکارچی-جمع آوری کننده میوه هستید. نیازهای اساسی شما برای زنده ماندن و تولیدمثل چیست؟
چهار نیاز عمده وجود دارد: غذا، آب، پناهگاه و آمیزش جنسی اما هیچ‌کدام از آن‌ها اگر بمیرید فایده‌ای ندارند، پس با این حساب اولویت مهم ذهن انسان این بود که مراقب محیط اطرافش باشد و از هر چیزی که ممکن است آسیب‌زننده باشد دوری کند! در اصل ذهن انسان اولیه دستگاه کشته نشدن بود و ثابت‌شده که این دستگاه بسیار سودمند بوده است. هرچه اجداد ما در پیش‌بینی خطر و اجتناب و دوری از آن بهتر می‌شدند عمر و بچه بیشتری داشتند.
در هر نسل ذهن انسان در پیش‌بینی و اجتناب از خطر مهارت بیشتر و بیشتری کسب کرد و حالا بعد از صد هزار سال تکامل، ذهن‌های مدرن ما همچنان و به‌طور مداوم مراقب دردسر است و تقریباً هر چیزی که بر سر راه ما پیدا می‌شود را ارزیابی و قضاوت می‌کند: بد است یا خوب؟ مفید است یا مضر؟ این روزها دیگر ببرهای دندان خنجری یا گرگ‌های دویست کیلویی وجود ندارند که ذهن ما درباره آن‌ها به ما هشدار بدهد. در عوض خطر از دست دادن شغل، طرد شدن، قبض جریمه، ناتوانی در پرداخت قبض‌ها، خجالت‌زده کردن خودمان در میان جمع، ناراحت کردن محبوب، سرطان گرفتن یا هزار و یک نگرانی رایج دیگر وجود دارد. درنتیجه ما وقت زیادی را صرف نگرانی درباره چیزهایی می‌کنیم که اغلب اتفاق نیفتاده است.
دیگر نیاز اساسی برای زنده ماندن انسان اولیه تعلق او به یک گروه بود. اگر قبیله‌تان شمارا اخراج می‌کرد مدت‌زمان زیادی طول نمی‎‌کشید ه گرگ‌ها شمارا پیدا می‌کردند، پس ذهن چطور از اخراج شما از گروه جلوگیری می‌کرد؟ با مقایسه شما یا دیگر اعضای گروه: آیا مناسب رفتار می‌کنم؟ آیا کار درست را انجام می‌دهم؟ آیا به‌اندازه کافی همکاری می‌کنم؟ آیا به‌اندازه دیگران خوب هستم؟ آیا کاری می‎‌کنم که منجر به اخراجم بشود؟
به نظرتان آشنا می‌آید؟ ذهن مدرن ما همچنان به ما درباره خطر اخراج هشدار می‌دهد و ما را با بقیه جامعه مقایسه می‌کند. جای تعجب ندارد که ما میزان زیادی از نیروی خودمان را صرف نگرانی درباره این می‌‎کنیم که آیا دیگران ما را دوست دارند یا ندارند؟! جای تعجب ندارد که همیشه به دنبال راه‌هایی برای بهبود شرایط خودمان یا از بین بردن خودمان می‌گردیم چون واجد شرایط نیستیم! صد هزار سال قبل تنها چند نفر از اعضای قبیله برای مقایسه وجود داشتند اما این روزها می‌توانیم روزنامه را مجله‌ای را بازکنیم، تلویزیون یا رادیو را روشن کنیم و به‌سرعت تعداد زیادی از افراد را پیدا کنیم که باهوش‌تر، ثروتمندتر، بلندقدتر، لاغرتر، جذاب‌تر، به لحاظ اجتماعی قوی‌تر، زورمندتر، مشهورتر، موفق‌تر یا تحسین‌شده‌تر از ما هستند. وقتی زنی خود را با همه مدل‌های خوش چهره و ورزشکار که تصویرشان به‌طور دیجیتالی تغییر کرده مقایسه می‌کند به‌طور تضمینی احساس حقارت یا عدم جذابیت خواهد کرد. بقیه ما چندان تفاوتی با او نداریم. به لطف تکامل ذهن ما آن‌قدری تکامل پیداکرده که می‌تواند خواب ببیند یا خیال کند که ما آنی شده‌ایم که می‌خواهیم و بعد خود واقعی ما را با آن موجود خوب غیرممکن مقایسه کند. ما چه شانسی در مقابل این دستگاه عجیب داریم؟ همیشه این احساس را داریم و خواهیم داشت که به‌اندازه کافی خوب نیستیم.
برای هر انسان بلندهمتی که در عصر سنگی زندگی می‌کرد یک قانون کلی برای موفقیت وجود داشت: هرچه قدر بیشتر بهتر! هرچه قدر سلاح‌های شما پیچیده‌تر بود (و هرچه تعداد بیشتری از آن‌ها را داشتید) می‌توانستید غذای بیشتری را بکشید. هرچه قدر مخزن غذایی شما پرتر بود شانس شما برای زندگی در دوران قحطی بیشتر بود. هرچه پناهگاه شما محکم‌تر بود از شر آب‌وهوا و حیوانات وحشی بیشتر در امان بودید. هرچقدر بچه‌های بیشتری داشتید احتمال اینکه بعضی از آن‌ها به سن بزرگ‌سالی برسند بیشتر بود، پس جای تعجب نیست که ذهن مدرن ما مدام بیشتر می‌خواهد: پول بیشتر، مقام بالاتر، عشق بیشتر، رضایت شغلی بیشتر، ماشین جدیدتر، اندام جوان‌تر، همسر جوان‌تر، خانه بزرگ‌تر و اگر موفق بشویم، اگر واقعاً پول بیشتر، ماشین جدیدتر یا شغل بهتری داشته باشیم آن‌وقت راضی خواهیم شد- البته برای مدتی؛ اما دیر یا زود (و معمولاً زود) ما باز بیشتر می‌خواهیم.
بنابراین تکامل طوری ذهن ما را شکل داده که ناچار به‌طور روان‌شناختی رنج بکشیم؛ یعنی مقایسه کنیم، خودمان را ارزیابی و قضاوت کنیم؛ روی چیزی که نداریم تمرکز کنیم؛ از هر چیزی که داریم ناراضی بشویم و همه نوع سناریو‌های وحشتناک را تصور کنیم که بسیاری از آن‌ها اتفاق نخواهد افتاد. جای تعجب نیست که انسان‌ها متوجه می‌شوند شاد بودن سخت است!

شادمانی دقیقاً چه چیزی است؟
همه ما می‌خواهیم شادباشیم. همه ما به دنبال آن هستیم؛ اما این چیز گریزپا که همه ما به دنبال آن هستیم دقیقاً چیست؟
کلمه شادمانی معناهای متفاوتی دارد. معمولاً شادمانی به احساسات یعنی به حس لذت، خوشحالی یا رضایت اشاره دارد. ما همه از احساس خوشحالی لذت می‌بریم پس قابل‌انتظار است که به دنبال آن‌ باشیم. به‌هرحال نظیر همه احساسات دیگر، احساس شادی ماندگار نیست. فرقی ندارد که چقدر برای نگه‌داشتن آن تلاش کنیم، هر دفعه از دست ما در می‌رود و همان‌طور که بعداً خواهیم دید آن زندگی که در جستجوی این احساس صرف شود بیشتر به نارضایتی خواهد گذشت. درواقع هرچه قدر برای جستجوی احساسات لذت‌بخش سخت‌تر تلاش کنیم احتمال بیشتری وجود دارد که به اضطراب و افسردگی مبتلا بشویم.
معنای دیگر شادمانی زندگی غنی، کامل و معنادار است. وقتی ما در جهت چیزهایی که عمیقاً برای ما ارزشمندند اقدام می‌کنیم، وقتی ما در مسیرهایی قدم برمی‌داریم که ارزشمند و شایسته‌اند، وقتی برای خود روشن می‌کنیم که در زندگی پای چه چیزی می‌خواهیم بایستیم و بر آن اساس اقدام کنیم آن‌وقت زندگی ما غنی و کامل و معنادار می‌شود و حسی قدرتمند سرزندگی را تجربه می‌کنیم. این حس یک حس زودگذر نیست بلکه حس عمیق یک زندگی خوب است؛ و هرچند این زندگی بی‌شک احساسات لذت‌بخش زیادی برای ما فراهم خواهد کرد به ما احساسات ناخوشایندی نظیر غصه، ترس و خشم نیز خواهد داد. اگر ما یک زندگی کامل را تجربه کنیم دسته‌ گسترده‌ای از هیجانات انسانی را نیز تجربه خواهیم کرد.
در این مجموعه نوشته‌ها همان‌طور که تاکنون حدس زده‌اید ما به معنای دوم شادمانی علاقه خیلی بیشتری داریم؛ درواقع احساسات شادی کاملاً لذت‌بخش‌اند اما اگر تلاش کنیم که همیشه آن‌ها را تجربه کنیم محکوم‌به شکست هستیم.
واقعیت این است که زندگی درد کشیدن هم دارد و راهی برای فرار از آن نیست. ما به‌عنوان انسان وقتی‌که در شرایط بدی رشد می‌کنیم و بزرگ می‌شویم، وقتی‌که بیمار می‌شویم یا مرگ به سراغمان می‌آید دیر یا زود با این حقیقت روبه‌رو می‌شویم. دیر یا زود ما با طرد شدن، جدایی یا مرگ روابط ارزشمندی را از دست می‌دهیم. دیر یا زود با بحران، ناامیدی و شکست رودررو می‌شویم. چنین وضعیتی این معنا را می‌دهد که همه ما در طول زندگی احساسات و افکار دردناکی را در شکل‌های مختلف تجربه خواهیم کرد.
خبر خوب این است که هرچند نمی‌توانیم از چنان دردی دوری‌کنیم اما می‌توانیم خوب آن را اداره کنیم و می‌توانیم از طریق فراهم کردن فضایی برای درد، فراتر رفتن از آن و خلق یک زندگی ارزشمند این کار را انجام بدهیم. این مجموعه مقالات به شما نشان می‌دهد‌ که چطور باید این کار را انجام بدهید. این فرایند سه بخش دارد.
در بخش اول شما خواهید دانست که چطور تله شادمانی را ایجاد کرده و در آن گیر افتاده‌اید. این‌یک قدم اولیه اساسی است پس لطفاً آن را بی‌خیال نشوید چون اگر ندانید که یک تله چطور کار می‌کند نمی‌توانید از آن خلاص بشوید.
در بخش دوم به‌جای دوری و اجتناب کردن از افکار و احساسات دردناک یا از بین بردن آن‌‌ها یاد خواهید گرفت که چطور رابطه خود را با آن‌ احاس‌ها و افکار را به‌طور اساسی تغییر بدهید. شما یاد خواهید گرفت که چطور افکار و احساسات دردناک را طوری تجربه کنید که اثرشان کمتر بشود، قدرتشان را از دست بدهند و به‌طور واضحی اثر کمتری روی زندگی شما بگذارند.
درنهایت و در بخش سوم به‌جای تعقیب افکار و احساسات شاد، روی خلق یک زندگی غنی و معنادار تمرکز کنید. چنین کاری منجر به حس سرزندگی و رضایت می‌شود و هردوی این حس‌ها لذت‌بخش و پایدار هستند.
این مجموعه مقاله‌ها شبیه سفر به یک کشور خارجی است: بیشتر چیزهایی که می‌بینید تازه و عجیب هستند. بعضی وقت‌ها احساس می‌کنید که با چالش مواجه شده‌اید و بعضی‌اوقات دیگر احساس هیجان‌زدگی و خوشحالی می‌کنید. لطفاً از وقت خود در طول این سفر به‌خوبی استفاده کنید. به‌جای عجله، لحظه‌لحظه طعم آن را به‌خوبی بچشید. وقتی چیزی غریب و مهیج پیدا کردید توقف کنید. درون آن کاوش کنید و هرچه قدر که می‌توانید یاد بگیرید. برای خلق یک زندگی ارزشمند تعهد بزرگی لازم است پس لطفاً برای قدردانی از آن وقت بگذارید.

حقوق معنوی محفوظ و ذکر منبع با کتاب‌شناسی زیر بلامانع است:
هریس، راس. (1394). تله شادمانی (قسمت دوم). علی فیضی (مترجم). برگرفته در روز؟؟ سال؟؟ از سایت مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی HTTP://WWW.MRMZ.IR
مطلب قبلی تله شادمانی (قسمت اول)
مطلب بعدی آشنایی با بیماری درد مزمن: نشانه‌ها و درمان
چاپ
3711 به این مطلب امتیاز دهید:
4/8

لطفا برای ارسال نظر وارد سایت شوید یا ثبت نام نمایید

x
پیوستن به دریافت کنندگان پیامک های مرکز

  

قابل توجه علاقمندان دریافت اخبار کارگاه های تخصصی 

جهت دریافت اخبار و کارگاه های مرکز مشاوره زندگی به آدرس زیر مراجعه نمایید.

لینک سامانه پیامکی اخبار و کارگاه های مرکز مشاوره زندگی

 

 

 

قابل توجه علاقمندان دریافت اخبار کارگاه های ویژه عموم

جهت دریافت اخبار کلاس های مرکز مشاوره زندگی به آدرس زیر مراجعه نمایید.

لینک سامانه پیامکی اخبار کلاس های مرکز مشاوره زندگی