چرا منظر گزینی برای زندگی مشفقانه لازم است
دکتر
دنیس تیرچ
مترجم:
علی فیضی
این متن
به سفارش مرکز خدمات روانشناختی و مشاوره زندگی ترجمهشده است.
در سرتاسر
بسیاری از تغییراتی که زندگی ما میافتد و انواع شرایط و موقعیتهایی که برای ما
پیش میآیند آموختن توجهآگاهی به ما کمک میکند تا حس ”من-اینجا-اکنون“ درون همه
تجربههایمان تداوم داشته باشد. در درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT)
این حس پرورشیافته از خود بهعنوان مشاهدهگر تجربهها را که از محتوی آگاهی جداست و
بااینحال جریان تجربه را مشاهده میکند نامش خود بهعنوان بافتار است.
کسب و پرورش خود
بهعنوان بافتار به ما اجازه میدهد وارد نوعی سبک ذهنی خود ارجاع بشویم که میتواند
بنیادی برای کسب شفقت بسازد. درواقع این سبک خود ارجاع مشخصه عصبی متفاوتی دارد و
شامل فرایندهای متفاوتی است که میتوان آن را آموخت. این منظر گزینی منعطف
(flexible perspective taking) به ما اجازه
میدهد تا با رها کردن نگاه از منظری غوطهور در محتوی خودآگاهی منظر دیگری انتخاب کنیم
که صرفاً محتوی آگاهی را نظاره میکند. همین منظر گزینی به ما میتواند کمک کند تا
منظری فردی دیگر را انتخاب کرده و نیتها و احساسات او را استنباط کنیم. این
توانایی به ما اجازه میدهد قدمی از خود فراتر بگذاریم و بهطور روانشناختی دنیا
از منظر موجودی دیگر ببینیم که مبنایی برای دیدگاه مشفقانه را میسازد. همین
توانایی به ما کمک میکند که رویدادهای ذهنی دردناک و خاطرات هیجانی اثر کمتری روی
ما بگذارند.
از منظر
”من-اینجا-اکنون“ بودن میتوانید رنج خودتان را همچون رنج فرد دیگری ببینید و با
درد آن تجربه تماس پیدا کنید بدون اینکه تاریخچه زندگیتان که پتانسیل ارزیابیهای
خودشرمگینکننده را دارد بر شما مسلط شود. وقتی همچون یک شاهد به رنج خودتان و حتی
رنج دیگران نگاه میکنید میتوانید برای اقدام کردن تکان خورده و آن رنج را تسکین
ببخشید.
با استفاده از
واژگان رفتاری بافتاری میتوان گفت درمانجویان از طریق درمان متمرکز بر شفقت (CFT)
یاد میگیرند که چطور از دیدگاه خود بهعنوان بافتار تجربه خود را مشاهده کنند و
بهطور تدریجی از داستانها و روایتهای مربوط به خود یا خودپنداشت گسلیده بشوند.
این فرایند گسلیدن که بعضیاوقات حتی ”فاقد شخصیت شدن“ نامیده میشود برخی اوقات
حرکت رواندرمانگرانه اصلی در CFT است؛ اما بهتازگی
مفهومسازی آن بر اساس واژگان بافتاری شروعشده است.
نکته مهم این که
دو مولفه اصلی ظرفیت تکاملیافته ما برای شفقت (همدردی و همدلی) شامل منظرگزینی
منعطف هستند. این سازهها با این که هر شامل منظرگزینی منعطف هستند اما در CFT
به صورتی بسیار متفاوت از هم مورد استفاده قرار میگیرند.
در CFT
همدردی به عنوان پاسخی هیجانی و بازتابی به آگاهی از دردی که در دیگران یا حتی
خودمان شاهد هستیم اطلاق میشود. وقتی حضور رنج ما را در سطح هیجانی تشدید شدهای
تکان میدهد پاسخهای حاکی از همدردی بدون آن که لزوما موقعیت تحلیل زیادی بشود رخ
میدهند.
این نوع پاسخ
هیجانی را دیوید هیوم فیلسوف قرن هیجدهمی اینگونه توصیف کرده است: انتقال پاسخهای
هیجانی بین انسانها قابل مقایسه با ارتعاشات سیمهای ویولون است. در پاسخدهی حاکی
از همدردی ما به طور خودکار و بدون زحمت دیدگاه هیجانی فرد دیگری را برمیگیریم،
دردی که تجربه میکنیم ما را تکان داده و ما را بر آن میدارد که کاری انجام
بدهیم. درمان متمرکز بر شفقت از سوی دیگر همدلی را نوعی آگاهی افزایشیافته و
متمرکز از تجربه یک فرد دیگر تعریف میکند که شامل فهم، منظرگزینی و توانایی برای
استنباط و تفسیر تجربه آن فرد تعریف میکند.
درمان متمرکز بر
شفقت به عنوان یک درمان دستهای از تمرینات مراقبهای و تصویرسازی به همراه
امرینات بینفردی را در خود دارد که فرصتی برای آموزش مهارت منظرگزینی منعطف و بنابراین
افزایش توان همدردی و همدلی فراهم میکند.
حقوق معنوی محفوظ و ذکر منبع با کتابشناسی زیر بلامانع
است:
تیرچ، دنیس.
(1395). چرا منظر گزینی برای زندگی مشفقانه لازم است. علی فیضی (مترجم). برگرفته در روز؟؟ سال؟؟ از سایت
مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی http://mrmz.ir/