توجه آگاهی (تمرین 4)
ذهن مقایسهگر، ذهن نگران
نویسنده: مرتضی کشمیری (کاندیدای دکتری تخصصی روانشناسی بالینی)
در تمرین توجهآگاهی گزینههای مختلفی برای توجه کردن داریم که توجه به هر کدام جنبهای از تجربۀ حاضر را برایمان روشن و در مجموع به هوشیارانه زیستن ما کمک میکند.در شمارههای گذشته از توجه کردن به بدن و افکار صحبت کردیم. اکنون میخواهیم آنچه را از توجه به افکار آموختهایم با هم سهیم شویم.
ستارهها روزها هم در آسمان هستند؛ کافی است هوا تاریک شود تا بتوانیم آنها را ببینیم. افکار نیز پیوسته در ذهنمان جریان دارند؛ وقتی چشمانمان را میبندیم و توجه را از بیرون به درون برمیگردانیم، از این جریان آگاه میشویم. بیایید لحظاتی توجه را روی جریان سیال ذهن متمرکز کنیم. آنرا رودی در نظر بگیرید که از برابرتان میگذرد. افکار مختلف مانند قایقهایی هستند که روی این جریان حرکت میکنند. بیآنکه داخل رود بیفتید و در آن غرق گردید یا سوار قایق هر فکر، از اینجا و اکنون دور شوید، خودتان را کنار رود حفظ کنید. پذیرای هر قایق باشید و کنجکاوانه محتوای آن را تماشا کنید. ممکن است بعضی قایقها خاطره یا موضوعی از گذشته یا پیشبینیهایی در مورد آیندهدر خود داشته باشند. محتوای افکار میتواند تفسیرهای مختلف از تجربههای ما، سوالات، ارزیابیها، قضاوتها، مقایسهها و ... باشد.
اجازه دهید افکار مقایسهای را برای بررسی بیشتر انتخاب کنیم. توجه کنیدبرای مقایسۀ خودتان با دیگران از چه کلماتی استفاده میکنید؟ زیبا، زشت، فقیر، پولدار، موفق، جوان، بدشانس، ضعیف... حالا خودتان را در یک سیارۀ دیگر تصور کنید، جایی که کسی غیر از شما زندگی نمیکند. اکنون زشت هستید یا زیبا؟ پولدارید یا فقیر؟ خوششانس هستید یا بدشانس؟ بدون مقایسه، این کلمات معنی خود را از دست میدهند؛ آنها فقط حاصل دستهبندی مفاهیم در ذهن هستند و به خودی خود موجودیتی ندارند. چشمان خود را ببندید. تصور کنید در جهان تنها هستید. از احساس خود آگاه باشید. احساس میکنید باهوش هستید یا کودن؟ قدبلند هستید یا قدکوتاه؟ مفاهیم کجا هستند؟ فقط وجود خود را احساس میکنید زیرا تنها وجود شماست که واقعیت دارد. مقایسۀ خود با دیگران بیمعنی است زیرا نمیتوانید کس دیگری باشید و دیگران هم نمیتوانند شما باشند. این مقایسهها از کجا میآیند؟چرا از زیبایی، باهوشی یا ثروتمند بودن دیگری میترسیم؟
انسان نیز مانند بسیاری از پستانداران به صورت گروهی زندگی میکند و موقعیت فرد در گروه برای بقا ارزش حیاتی داشته است. هر کسی که در مقایسه با دیگران در وضعیت بالاتر قرار میگرفته و رتبة بهتری در طبقهبندی گروه به دست میآورده، از شانس بیشتری برای کسب و حفظ منابع (آب، غذا، سرپناه و ...) و یافتن شریک بهتر برای انتقال ژن به نسل بعدی برخوردار میشده است. در طول هزاران سال انسان پیوسته نگران موقعیت خود در رتبهبندی گروه بوده است. اگرچه اکنون منابع به آن اندازه کمیاب نیستند و با پیشرفتهای به دست آمده در زمینههای بهداشتی و پزشکی احتمال زنده ماندن مادران و نوزادان بسیار افزایش یافته است، با این حال هنوز هم نگران جایگاه خود در گروه هستیم.
در حال حاضر این نگرانی ارزش تکاملی خود را از دست داده و توانایی کلامی ما برای دادن نسبت دادن کلمات مقایسهای، عامل اصلی احساس بدی است که دربارۀ خودمان، تواناییهایمان و جهان پیرامونمان داریم. همچنین نگرانی ما بیشتر ناشی از شرطیشدگی اجتماعی است. در جهانی بزرگ شدهایم که سراسر مقایسه بوده است. به ما گفتهاند اگر دیگران بیشتر داشته باشند ما کمتر خواهیم داشت! از ما خواستهاند که همواره بهترین باشیم. اما ما نمیتوانیم در همه چیز بهترین باشیم. نمیتوانیم همزمان بهترین موسیقیدان، بهترین سرآشپز، بهترین مهندس یا پزشک باشیم. ولی این به آن معنی نیست که نمیتوانیم از این امور بهره ببریم.
ما نیز چیزی برای عرضه به جهان خود داریم و فراسوی همۀ کلمات از فرصت مغتنم زندگی کردن برخورداریم. میتوانیم از پدید آمدن کلمات در ذهن آگاه باشیم و آنها را به عنوان فکر و نه واقعیت، شناسایی کنیم و اجازه دهیم چون حبابهای روی رود خود به خود ایجاد شوند و از بین بروند. اگر هر لحظه را با توجه کامل به کاری که انجام میدهیم زندگی کنیم، مسیر منحصر به فرد خود را آگاهانه خواهیم پیمود. درست مانند سایر همسفرانمان!
در شمارۀ آینده به بخش هیجانی تجربۀ حاضر توجه خواهیم کرد.
مجلة موفقیت، شمارة 311