متخصصان آموزش به روانشناسان و مشاوران

متخصصان آموزش به روانشناسان و مشاوران

 

 

 آموزش تخصصی به روانشناسان و مشاوران

 

همکاران فعلی مرکز مشاوره زندگی

دکتر حمید پورشریفی

لینک رزومه

دکتر جمیله زارعی

لینک رزومه

دکتر مهرنوش اثباتی

لینک رزومه

دکتر کمیل زاهدی تجریشی

لینک رزومه

 

 

 

همکاران قدیمی مرکز مشاوره زندگی)

 

نام همکار

برای آشنایی بیشتر

دکتر عبداله امیدی

متخصص روانشناسی بالینی

لینک رزومه

دکتر عباس بخشی پور

متخصص روانشناسی بالینی

لینک رزومه

دکتر حمید پورشریفی

متخصص روانشناسی سلامت

لینک رزومه

دکتر حمیدرضا حسن آبادی

متخصص روانشناسی تربیتی

لینک رزومه

 

 دکتر  جعفر حسنی

متخصص روانشناسی

 لینک رزومه

دکتر فریبا زرانی

متخصص روانشناسی سلامت

لینک رزومه

دکتر ناصر صبحی قراملکی

متخصص روانشناسی

لینک رزومه

دکتر کارینه طهماسیان

متخصص روانشناسی بالینی

لینک رزومه

دکتر شهرام محمدخانی

متخصص روانشناسی بالینی

لینک رزومه

دکتر مجید محمود علیلو

متخصص روانشناسی بالینی

لینک رزومه 

   دکتر نادر منیرپور

متخصص روانشناسی سلامت

    لینک رزومه

 

دکتر محمدعلی نظری
متخصص نوروساینس 

 لینک رزومه

دکتر مصطفی نوکنی

متخصص روانشناسی بالینی

لینک رزومه

دکتر حمید یعقوبی

متخصص روانشناسی بالینی

لینک رزومه

 

 

 

 

 

متخصصان ارایه دهنده خدمات مشاوره ای و رواندرمانی

متخصصان ارایه دهنده آموزش به سازمان ها


متخصصان آموزش دهنده به عموم

اخبار و رویدادهای جدید
0 10678

پیام تسلیت

 

مرکز مشاوره ی زندگی با نهایت تاسف و تاثر درگذشت برادر گرامی جناب آقای دکتر مرتضی کشمیری را خدمت ایشان و خانواده‌ی محترمشان تسلیت عرض نموده و صبر جزیل  ‎برای ایشان آرزومند است.

0 21497

کارگاه های عموم

فرزند پرورری - مقابله با اهمالکاری - مدیریت خشم - ارتباط موثر بین فردی - تربیت جنسی - آموزش جراتمندی - مهارت های ارتباط موثر زناشویی

RSS
EasyDNNNews
درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و شفقت: مصاحبه با دکتر دنیس تیرچ و دکتر لورا سیلبراستاین
Anonym
/ دسته بندی ها: موج سوم رفتار درمانی

درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و شفقت: مصاحبه با دکتر دنیس تیرچ و دکتر لورا سیلبراستاین

مترجمین: مهرنوش اثباتی، علی فیضی

این متن به سفارش مرکز خدمات روان‌شناختی و مشاوره زندگی ترجمه شده است

 

پرسش: شما اظهارنظرهایی انتقادی درباره برخی آموزگاران برجسته توجه‌آگاهی داشته‌اید و کم‌اهمیت شمردن شفقت یا کمبود تمرکز بر شفقت از سوی آن‌ها را به‌نقد کشیده‌اید. می‌توانید این موضوع را کمی بازکنید و توضیح بدهید که چرا شفقت را بخش تکمیل‌کننده توجه‌آگاهی می‌دانید؟ آیا توجه‌آگاهی بدون شفقت بی‌فایده است؟

پاسخ: هم‌اکنون مقدار زیادی داده‌های پژوهشی وجود دارد که نشان می‌دهد از لحظه تولد تا روزی که می‌میریم تجربه مهربانی، حمایت و شفقت تأثیر زیادی روی سلامت هیجانی و جسمانی ما دارد. دامنه تأثیر بالقوه‌ای که حضور یا عدم حضور شفقت می‌گذارد از کیفیت عملکرد دستگاه ایمنی گرفته تا شدت واکنش‌های استرس ما تا حضور و عدم حضور اضطراب و افسردگی گسترده است. در بعضی پژوهش‌ها ”شفقت‌ورزی به خود“ متغیر واسطه‌ای عمده موفقیت افراد در گروه‌های مبتنی بر توجه‌آگاهی یا درمان‌های مبتنی بر کتاب‌های خودیاری است.

با توجه به این پژوهش‌ها ما انتظار داریم که درمان‌های مبتنی بر توجه‌آگاهی به سمت کاربست آموزش ذهن مشفق به‌عنوان بخشی از رویکرد خود بروند. بااین‌حال همیشه این‌طور نیست. بعضی آموزگاران توجه‌آگاهی بر این باورند شفقت بخشی ذاتی از آموزش توجه‌آگاهی است و بنابراین نیازی به تمرکز روی آن نیست. ما هرگز چنین دیدگاهی نداریم. برای اذهان ما چنان سخنی مثل این است که بگوییم ”در آموزش مدیریت وزن به‌اندازه کافی درباره مطلب در مورد مسائل قلبی عروقی وجود دارد پس ورزشکاران نیازی به آموزش درباره دستگاه قلبی عروقی بدن ندارند“.

توجه‌آگاهی اغلب به‌عنوان نوعی از آگاهی تعریف شده است که با توجه کردن به لحظه حال به‌صورت عامدانه و عاری از قضاوت پدیدار می‌شود. این تعریفی از واژه ”ساتی“ است که جان کبت‌زین ارائه داده است. شفقت را می‌توان حساسیت به حضور رنج در خود و دیگران به همراه انگیزش و تعهدی عمیق برای تسکین و پیشگیری از رنج تعریف کرد. این تعریف ریشه در نوشته‌های بودیستی دارد اما توسط پل گیلبرت بنیان‌گذار درمان متمرکز بر شفقت (CFT) بسط و بهبود یافته است؛ و بااینکه مقداری همپوشی بین پویایی‌های رفتاری و عصبی درگیر در توجه‌آگاهی و شفقت وجود دارد اما هردو تمرینات و انگیزه‌های متفاوتی دارند و بخش‌های عصبی متفاوتی نیز در فعالیت شفقت‌ورزی و توجه‌آگاهی درگیر است.

برخی افراد توجه‌آگاهی و شفقت را به‌عنوان دو بال یک پرنده توصیف کرده‌اند که هر دو در الهام‌بخشی به بشر و تحول او و نیز تکامل فردی برای پرواز کردن نقش دارند. این نکته باوجوداین که استعاره‌ای شاعرانه‌ای است اما معنای این تصویر قابل‌ستایش است چون جریان ارتباطی بین فعال‌سازی آگاهی متمرکز و منعطف و اقدام بر اساس ذهن مشفق را نشان می‌دهد که هردو بخش ضروری روان‌درمانی و زندگی روزمره هستند.

درون سنت‌های پیشاعلمی بودیستی آموزش توجه‌آگاهی اغلب نقطه شروع حرکت راهب یا مراقبه‌گر تازه‌کار بوده و هست. دانش‌آموز بودیست از این بنیاد به سمت یادگیری و تمرین روش‌های پیشرفته‌تر کسب حس شفقت برای خود و درنهایت برای همه موجودات می‌رود. این نکته در بسیاری از مکاتب تمرین بودیستی نظیر تراوادا، ذن و بودیسم تبتی صادق است.

این ترتیب‌دهی به آموزش ذهن نشان می‌دهد که بین تجربه توجه‌آگاهی و شفقت رابطه‌ای وجود دارد و آموزش توجه‌آگاهی بستری برای کسب شفقت ایجاد می‌کند. آلن والاس که یک دانشمند بودیستی است تأکید می‌کند که به لحاظ تاریخی آموزش توجه‌آگاهی به‌عنوان تمرینی بنیادین در نظر گرفته می‌شده که به مراقبه‌گر اجازه می‌داده تا برای دسترسی به وضعیت‌های سالم ذهن که به رفتارهای اخلاقی و سالم منجر می‌شوند و مجسم کردن رفتاری آن وضعیت‌های ذهنی آماده شود.

توجه‌آگاهی شامل فهم و پذیرش غیر قضاوت‌گرانه و تمرکززدایی شده تجربه‌مان در لحظه حال به همان شکلی است که وجود دارد. بااین‌حال پذیرش هدف نهایی یا غوطه‌ورشدن آزارطلبانه در پریشانی نیست. از دیدگاه یک متخصص ACT پذیرش فرایندی فعال در کسب انعطاف‌پذیری روان‌شناختی و حرکت به‌سوی زندگی معنا‌دار و بانشاط است. برای متخصص بودائی پذیرش با توجه‌آگاهانه زمینه را برای کسب خردمندی، شفقت و اقدام صحیح آماده می‌کند. توجه‌آگاهی در طول تاریخ به‌ندرت به‌عنوان تنها هدف فلسفه‌های کاربردی و مداخلات در نظر گرفته‌شده است. شاید به این دلیل که بدون شفقت ممکن است بعضی‌اوقات خودمان را به‌زور در تماس با درد و رنج خودمان قرار دهیم و در حالی این کار را بکنیم که از حضور محافظت‌کننده و حمایتگر ظرفیت تکامل‌یافته خود برای حساسیت به رنج یا انگیزه پاسخ‌دهی با مهربانی و شفقت محروم باشیم. دوستان ما کریستین نف و کریس گرمر این تفاوت را به این صورت بیان کرده‌اند که توجه‌آگاهی پذیرش گشوده تجربه‌مان است درحالی‌که شفقت شامل پذیرش کامل خود فرد تجربه‌کننده است. شفقت مثل آمدن به مأمنی روان‌شناختی و شاید معنوی است؛ یعنی پیدا کردن پایگاهی برای کاوش در دنیای خود و روبه‌رو شدن با چالش‌های گریزناپذیر زندگی.

پرسش: می‌توانید کمی در این مورد صحبت کنید که چرا و چطور تصمیم گرفتید تا کتابی در مورد ACT و شفقت بنویسید؟ چرا احساس کردید نیازی به این کار وجود دارد و چه تجربه شخصی یا حرفه‌ای شما به این سمت برد؟

دکتر تیرچ: من بعد از ده‌ها سال تمرین بودیستی شروع به تحصیل در روان‌شناسی غربی و آموختن رفتاردرمانی کردم و نیت من از سال 1992 این بوده است که بر اساس یک پارادایم علمی، روان‌شناسی بودیستی را با بهترین شیوه‎‌ی علمی تسکین رنج یکپارچه کنم. من همچنین اشتیاقی طولانی‌مدت به روان‌شناسی بودیستی و بالأخص نقش پزشکی ذهن-بدن داشتم که خود را به‌صورت بارز در یوگا و تای‌چی نشان می‌دهد.

وقتی من و لورا ده سال پیش شروع به همکاری کردیم هر دو درمان شناختی؛ درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و انواع شیوه‌های نظام‌مند مراقبه را آموخته و مطالعه کرده بودیم. همچنان که هردوی ما در کاربست CFT و ACT بیشتر غوطه‌ور شدیم برای ما به‌صورت فردی روشن شد که یکپارچه‌سازی فرایندهای مبتنی بر شواهد پیدا شده در ACT و مدل درخشانی که در CFT وجود دارد و از علوم اعصاب عاطفی و روان‌شناسی تکوینی مشتق شده است می‌تواند اثربخشی بالایی داشته باشد.

دکتر لورا سیلبراستاین: اگر بخواهم کمی دقیق‌تر بگویم در یک کارگاه آخر هفته با دکتر تیرچ و در طول یکی از بزرگ‌ترین بارش‌های برف 70 سال گذشته در اسکاتلند بود که ایده نوشتن این کتاب به وجود آمد. بعد از صحبت درباره شفقت و مراقبه هردوی ما به این نتیجه رسیدیم که ارتباط روشنی بین انعطاف‌پذیری روان‌شناختی و جنبه‌های بسیاری از شفقت که در CFT آموخته می‌شود وجود دارد.

از هفت سال پیش یکی از ما (دکتر تیرچ) ارتباط کاری عمیقی را با دکتر گیلبرت شروع کرد و مدت‌زمان زیادی را با ایشان جهت فراهم کردن مدلی برای استفاده از CFT برای درمان اضطراب صرف کرد.

در همان زمان ما گفتگوهای زیادی را در مورد ارتباط بین شفقت و انعطاف‌پذیری روان‌شناختی با کلی ویلسون، رابین والسر، استیون هِیز و دیگر اعضای جامعه ACBS انجام دادیم و رفته‌رفته یکپارچه‌سازی نظام‌مند و مدون این دو رویکرد معنی و منطق خودش را پیدا کرد. دوست عزیز و نویسنده همکار ما در این کتاب بنجامین شوئندروف از همان وقتی‌که همراه با او شروع به برگزاری کارگاه‌هایی در مورد علوم رفتاری بافتاری و شفقت‌ورزی به خود کردیم همچون همراهی خالص و طبیعی برای نوشتن این کتاب به نظر می‌آمد.

همچنان که درمان‌های رفتاری و شناختی تأکید فزاینده‌ای بر رویکردهای کاربردی توجه‌آگاهی و پذیرش داشته‌اند به نظر منطقی می‌آید که آموزش ذهنیِ طراحی‌شده برای پرورش ذهن مشفق تبدیل به جریانی عمده در درمان‌های رفتاری بافتاری نظیر ACT و FAP بشود. درمان‌های رفتاری بافتاری به‌صورت ذاتی به ارتباط بین ارگانیسم و بافتار او پرداخته‌اند و شیوه مفهوم‌سازی آن‌ها با روان‎شناسی بودیستی و علم شفقت هماهنگ است. به‌علاوه این تأکید بر شفقت در میان درمان‌های رفتاری بخشی از جریان بزرگ‌تر یکپارچه‌سازی شیوه‌های متمرکز بر شفقت و ایده‌های شرقی موجود در روان‌درمانی در میان بسیاری از رویکردهای نظری است.

پرسش: فهم و کاربست مدل ACT حتی برای درمانگران کهنه‌کار هم می‌تواند مشکل باشد. شفقت هم بخش رسمی هگزافلکس نیست پس چطور با آن متناسب می‌شود؟ کدام بخش‌های ذاتاً مشفقانه فرایندهای مدل ACT می‌تواند به درمانگران کمک کند تا شروع به واردکردن بیشتر شفقت به کار بالینی خود بکنند؟

برای پاسخ دادن به این سؤال می‌توانیم از این نکته شروع کنیم که وقتی به هگزافلکس نگاه می‌کنیم دنبال چه چیزی هستیم. در اصل هگزافلکس نمایش گرافیکی تعامل فرایندهای فعالی است که منجر به مدل انعطاف‌پذیری روان‌شناختی می‎شوند. استیون هِیز به‌صورت آشکار بیان کرده است که شفقت می‌تواند تنها ارزشی باشد که به‌صورت ذاتی در مدل هگزافلکس وجود دارد. من فکر می‌کنم ما می‌توانیم کمی پیشروی کنیم چون فی‌الواقع نیازی نیست که شفقت را صرفاً یک ارزش ببینیم.

شفقت یک فرایند چندوجهی است که از ذهنیت مراقبت‌کننده موجود در مراقبت والدی و فرزندپروری انسان‌ها تکامل‌یافته است و شامل عناصر هیجانی، شناختی و انگیزشی است.

یک زمینه در حال پدیدار شدن در میان علوم روان‌شناختی علم شفقت است که این ویژگی را به‌عنوان یک تجربه انگیزشی تکامل‌یافته مفهوم‌سازی می‎‌کند که ذهن را درون سلسله‌ای پیچیده و چندحالته از رفتارها سازمان‌دهی می‌کند. پیشایند روشن شفقت تجربه دل‌بستگی ایمن است و این تجربه اثراتی گسترش‌دهنده بر خزانه رفتاری فرد دارد؛ به‌طوری‌که با گسترده شدن خزانه رفتاری او توان انتخاب شفقت را پیدا می‌کند. نکته مهم این است که شفقت شامل فعال‌سازی هیجاناتی نظیر شفقت، ملایمت و مراقبت - است که در روابط نزدیک و صمیمی پدید می‌آیند. فعال‌سازی شبکه هیجان‌های حاکی از پذیرش فرد دیگر می‌تواند توجه متمرکز و منعطف را تقویت کرده و دامنه اقدامات احتمالی را در حضور محرک‌هایی که معمولاً خزانه رفتاری را محدود می‌کنند گسترده‌تر می‌کند. درواقع پژوهش‌ها به‌صورت فزاینده‌ای نشان می‌دهند که شفقت می‌تواند تغییر پایدار در شیوه تجربه و پاسخ‌دهی به رنج را تسهیل کند.

بر اساس همپوشی زیاد بین نگرش‌ها و مهارت‌های شکوفا شده از بستر ذهن مشفق و مؤلفه‌های انعطاف‌پذیری روان‌شناختی ما مفهوم ”انعطاف‌پذیری مشفقانه“ را در کتاب خود پیشنهاد کرده‌ایم که هگزافلکس را به شفقت ربط می‌دهد؛ پس به‌جای این‌که شفقت را جایی از هگزافلکس بگذاریم انعطاف‌پذیری مشفقانه ویژگی خاصی از انعطاف‌پذیری روان‌شناختی ترکیب‌شده را نشان می‌دهد.

ما انعطاف‌پذیری روان‌شناختی را به‌عنوان توانایی تماس کامل با لحظه به حال از سوی یک انسان آگاه و هیجانی تعریف می‌کنیم که همراه با این ویژگی‌ها است:

  • حساسیت به حضور رنج در خود و دیگران و انگیزه‌مندی برای کاستن و پیشگیری از رنج در خود و دیگران

  • انطباق مداوم با خواسته‌های انگیزشی، هیجانی و محیطی متغیر و رقیب هم و تعهد به بازگرداندن توجه و منابع درونی و بیرونی برای کاستن و پیشگیری از رنج خود و دیگران

  • توانایی تغییر منعطف دیدگاه و دسترسی به حسی وسیع‌تر از خود و دیگران که شامل تجربه همدلی و همدردی است.

  • توانایی رها شدن از تأثیر بیش‌ازحد افکار ارزیابی‌کننده و قضاوت‌گرانه

  • تداوم دیدگاهی باز و محکوم‌نکننده نسبت به تجربه انسانی و درنتیجه کسب تمایل ضروری و کافی برای مدارا با پریشانی در خود و دیگران

پرسش: عنوان کتاب چند بار عوض شد. می‌توانید دراین‌باره کمی صحبت کنید؟ ضمناً آیا شفقت بخش سوم توجه‌آگاهی و پذیرش است یا شفقت می‌تواند ویژگی توجه‌آگاهی و پذیرش باشد؟

عنوان اولیه کتاب ”ACT با شفقت“ بود و معنای آن جریان طبیعی از سوی کار با ACT به‌سوی کار با شفقت بود. عنوان پیشنهادی بعدی شامل توجه‌آگاهی، پذیرش و شفقت بود که ارتباط این فرایندها را می‌خواست برساند. ما در کار با درمانجویان تأکید می‌کنیم که توجه‌آگاهی به ما اجازه می‌دهد تا در لحظه حال بیدار شویم و به آنچه اینجا و اکنون اتفاق می‌افتد توجه کنیم. شفقت به ما اجازه می‌دهد تا با مهربانی در این لحظه بیاساییم و به ظرفیت خود برای احساس شجاعت در مواجهه با رنج دست پیدا کنیم. این تجربه شفقت می‌تواند پذیرش بیشتر را تسهیل کند. منظورم پذیرش در مواقعی است که خود را در مواجهه با تجربه‌های دردناک و ناراحت‌کننده می‌یابیم و بدون تلاش برای شفقت‌ورزی به خود پرداختن به آن تجربه‌ها ممکن است بسیار دشوار باشد.؛ پس بله ما می‌توانیم شفقت را یک ویژگی ببینیم که می‌توانیم آن را وارد تمرین توجه‌آگاهی و پذیرش خود بکنیم. بااین‌حال این ویژگی خیلی مفهومی نیست چون تجسمی از نظم هوش بشری است که از مجموعه رفتاری متفاوت انسانی، حفظ گونه و مراقبت‌گری ما پدیدار می‌شود.

پرسش: رویکردی که شما در این کتاب ارائه می‌کنید راهنمایی برای کاربرد بالینی شفقت است؛ این رویکرد چه تفاوتی با درمان متمرکز بر شفقت سنتی دارد؟

بااینکه CFT اغلب به‌عنوان یک درمان مستقل به کار می‌رود، روش‌های آن طوری طراحی‌شده است که درمانگرانی با رویکردهای درمانی مختلف می‌توانند از آن‌ها استفاده کنند. همان‌طور که پل گیلبرت اغلب در کارگاه‌های آموزشی خود بیان می‌کند ”ما این رویکرد را درمان متمرکز بر شفقت نامیدیم نه شفقت درمانی، چون این رویکرد شیوه‌ای برای تمرکز مشفقانه در فرایند هر درمانی را فراهم می‌کند که شما آن را آموخته‌اید“. درنتیجه بسیاری درمانگران CBT، ACT و دیگر انواع روان‌درمانی بدون این‌که آموزش‌های قبلی خود را رها کنند عناصری از CFT و آموزش ذهن مشفق را با کار بالینی خود تلفیق کرده‌اند و به معنای کلی تبدیل به درمانگران “CFT” شده‌اند. صدالبته آموختن CFT ارزشمندی خاص خود را دارند. درواقع هردوی ما نظریه‌پردازی، پژوهش و کاربست در مورد CFT را در مرکزیت مأموریت‌های حرفه خود قرار داده‌ایم. بااین‌حال کمی مواجهه با ادبیات مربوط به علم شفقت و شیوه‌های درمانی CFT می‌تواند اطلاعاتی مبتنی بر شواهد برای درمانگران و متخصصان ACT فراهم کند تا آن را با کار بالینی خود ترکیب کنند و نیز هوشیارشان می‌کند تا به امکانات نظری و کاربردی واردکردن فرایندها و ابزارهای CFT در مداخلات متناسب با ACT اندیشیده و درنتیجه ACT متمرکز بر شفقت را ایجاد کنند.

پرسش: جامعه ACT شروع به توجه به علم شفقت و کاربست آن کرده است. می‌توانید نمونه‌هایی از شواهد متقاعدکننده پژوهش یا موردپژوهشی در این مورد را ذکر کنید؟

برخی از افراد درون جامعه ACT شروع به کاوش درباره نقش شفقت در ACT کرده‌اند. استیو هِیز در مورد ریشه‌های تکاملی شفقت به‌عنوان عنصر اساسی مدل انعطاف‌پذیری روان‌شناختی صحبت کرده است. کلی ویلسون شفقت‌ورزی به خود و مهربانی را درون مدل آموزشی خود به‌عنوان مفاهیم اساسی وارد کرده است. رابین والسر، مارتین بروک و دیگر همکاران سال‌هاست یکپارچه‌سازی عناصر آموزش شفقت در مدل‌های آموزشی خود را شروع کرده‌اند. استانیسلاو مالیک، امیلی ساندوز و گروه ما در نیویورک همگی پژوهش در مورد ارتباط بین شفقت ورزی به خود و انعطاف‌پذیری روان‌شناختی در محیط‌های گوناگون را شروع کرده‌ایم. مایتو اسکینتا سلسله‌ای از پژوهش‌ها را درباره مداخلات شرم و داغ ننگ مرتبط با HIV -که در آن عناصری از ACT و شفقت به‌کاربرده شده- را به راه انداخته است. جیمی یاداویا یک کارآزمایی کنترل‌شده برای آزمون کارآیی یک مداخله مبتنی بر ACT برای افزایش شفقت‌ورزی به خود را راه انداخته است. جیسون لوما در رویکرد مبتنی بر ACT خودش برای درمان شرم مزمن نقطه تمرکزی مشفقانه دارد. ما الآن با گروه ترنت کود داریم یک کارآزمایی تصادفی شده کنترل‌شده را برای پژوهش در مورد کارآیی یک رویکرد مبتنی بر ACT و CFT برای درمان اضطراب انجام می‌دهیم. همین اواخر آندریاس لارسون شروع به بحث در این مورد کرده است که بهترین شیوه پژوهش درباره مداخله CFT چطور می‌تواند باشد؛ پس ما فعالیت‌های آموزشی و پژوهشی بسیاری را درون جامعه ACBS می‌بینیم که در حال و هوای علم شفقت انجام می‌پذیرد و احتمالاً چند آزمایشگاه شگفت‌انگیز را سهواً از قلم انداختیم. اگر این پژوهش‌ها را کنار تعدادی کارآزمایی‌های بالینی انجام‌شده در مورد دسته‌ای از مشکلات شامل افسردگی، اختلالات شخصیت، روان‌گسیختگی و ترک سیگار- بگذاریم مبنای پژوهشی در حال ساخته‌شدن را خواهیم دید. به‌علاوه شواهد انبوه در مورد اهمیت شفقت‌ورزی به خود به‌عنوان عاملی برای بهزیستی و نیز شواهد پژوهشی تصویربرداری عصبی که از اثربخشی آموزش شفقت به ذهن حمایت می‌کند را گرد هم بیاوریم مسیری بسیار ترغیب‌کننده را خواهیم دید که هدف آن ایجاد و توسعه مداخلات متمرکز بر شفقت است.

در مقدمه کتاب شما به بحث ایمیلی در مورد نحوه ارتباط ACT با بودیسم اشاره می‌کنید که در آن استیون هِیز به نکته مهمی اشاره کرد. جان کلام بحث و پاسخ استیو چه بود و چرا این نکته مرتبطی است؟

چند سال قبل بحثی در گروه ایمیلی متخصصین ACT درگرفت که شامل شباهت‌ها و تفاوت‌های بین بودیسم و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بود. بسیاری از ما به نقاط مشترک در فرایندهای اساسی بهزیستی انسانی اشاره کردیم که در رویکرد هر دو سامانه (ACT و بودیسم) به کاهش رنج بشری وجود داشت. استیو وقتی توجه ما را به تفاوت بین سنت‌های علمی و پیشاعلمی جلب کرد نکته بسیار مهمی را پیش کشید. فایده به کار بستن شیوه علمی برای تولید فرایندها و ابزارهای مبتنی بر شواهد این است که در این فرایند ما نه‌تنها تکنیک‌های خود که حتی فرض‌های اساسی خودمان را به محک آزمون می‌سپاریم. درنتیجه سنت‌های علمی گرایش به پیشرفت دارند و نسبت به سنت‌های پیشاعلمی اجازه تغییر و تکامل را بیشتر می‌دهند. در سنت‌های پیشاعلمی بعضی‌اوقات اساس شیوه‌ها صرفاً تداوم پیدا کردن در طول زمان و حس اقتدار معنوی و عقلانی برخی افراد بوده است. استیو به این نکته اشاره کرد که در 20 الی 30 سال گذشته درمان‌های شناختی رفتاری به‌صورت کلی و ACT به‌صورت خاص همچون دیگر رشته‌های مرتبط با توجه‎‌آگاهی و شفقت نظیر علوم اعصاب به‌طور بنیادینی تغییر کرده‌اند. امیدی که در این مورد وجود دارد این است که پیوند بین مشاهده پدیدارشناختی کهن درباره ماهیت ذهن با یک رویکرد علمی می‌تواند علمی متناسب‎تر برای پاسخ دادن به معمای رنج بشر ایجاد کند. این بحث یک میزگرد در هاروارد به سال 1991 را به من یادآوری کرد که در آن از دالایی‌ لاما پرسیده شد اگر علم در نقطه‌ای بودیسم را تائید نکند او چه خواهد کرد؟ دالایی لاما پاسخ داد آن‌وقت نیاز داریم که بودیسم را تغییر بدهیم.

پرسش: شما همچنین در کتاب خود به نکات مشابه بین تاریخچه پیوند CFT و ACT و تاریخچه پیوند بودیسم تراوادا و ماهایانا اشاره کردید. می‌توانید این نکته را توضیح بدهید؟

در پاسخ به این سؤال من تاریخچه‌ای بسیار ساده‌شده را ارائه می‌کنم که البته حق مطلب را در مورد هیچ مکتب فکری ادا نمی‌کند. من صرفاً از خوانندگان درخواست دارم که اگر این مشابهت‌ها را جالب دیدند در این مورد بیشتر مطالعه کنند. قدیمی‌ترین مکتب تفکر بودیستی تراوادا از تقریباً 2600 سال پیش تاکنون به‌طور بنیادینی روی روشنایی‌‌یابی فردی به‌عنوان یک هدف تأکید کرده و روی توجه‌آگاهی، پذیرش، متانت و اقدام نظام‌یافته تأکید دارد. شکوفه‌های این مکتب دنیا را تغییر داده است. 500 سال بعدتر بودیسم ماهایانا هدف اساسی خود را آرزوی نوع‌دوستانه رهایی تمامی موجودات از رنج عنوان کرد. شفقت، تمرکز و ارتباط با دنیا اولویت‌های اصلی این رویکرد شد. به گمان من این نکات مشابهت‌هایی با روان‌درمانی‌های بافتاری دارد. ACT در تاریخ خود روی فرایندهای توجه‌آگاهی، پذیرش و تعهد به‌عنوان نقطه تمرکزهای مهم برای رشد شخصی و شفای هیجانی تأکید کرده است. CFT که مدتی بعد از ACT در مجامع علمی معرفی شد روی کسب شفقت، تمرین‌های تمرکز و اقدام مشفقانه تأکید دارد. آن تغییر در جوامع بودیستی 500 سال طول کشید تا اتفاق بیفتد اما با توجه به‌سرعت روش علمی در جامعه ACBS فقط دو یا سه سال طول کشید تا اعضای این جامعه نگاهی جدی به مقوله شفقت بیندازند.

پرسش: آیا ممکن است که بدون ضربه خوردن یکپارچگی مدل‌ها بین درمان‌های مبتنی بر آن مدل‌ها پل‌هایی زد و آن‌ها را با یکدیگر یکپارچه کرد؟

اگر هوشیار باشیم مدل‌ها دقیقاً مدل یا الگویی از چیزها هستند نه این‌که حقایق مطلق عینی باشند. ما می‎‌توانیم عمیقاً این مدل‌ها را مطالعه کرده و در نوعی بحث بین نظری وارد بشویم که می‌تواند به فرمول‌بندی مورد و درمان ما جانی تازه ببخشد. این نکته‌ای بسیار مهم در رویکرد نا-هستی‌شناختی CBS است و نقش گسلش در انعطاف‌پذیری روان‌شناختی به ما اجازه می‌دهد تا فرصت رها شدن از وفاداری برده‌وار به نظریه‌ها را به دست آورده و با مکاتب مختلف فکر به شیوه‌ای کاربردی وارد بحث بشویم.

پرسش: آیا تأکید زیاد بر شفقت برای برخی جمعیت‌های خاص بهتر از دیگری است (مثلاً درمانجویانی که درگیر شرم و خودانتقادگری هستند)؟

CFT برای درمان بیمارانی با مشکلات مبتنی بر شرم ابداع شد. بااین‌حال نتیجه‌پژوهی‌ها نشان می‌دهد که این رویکرد در تعدادی از حوزه‌های دیگر نظیر ترک سیگار، درمان روان‌گسیختگی، چاقی، اختلالات شخصیت و دیگر مشکلات اثربخشی دارد. به‌طور مشابهی فرایندپژوهی‌ها نیز نشان‌دهنده اهمیت شفقت برای دسته‌ای از عناصر کلیدی بهزیستی از افسردگی گرفته تا ارتباط اجتماعی و عملکرد دستگاه ایمنی بدن است. وقتی ما شفقت را چیزی بیش از یک هیجان یا ارزش ببینیم و شفقت را به‌عنوان یک انگیزه تکامل‌یافته درک کنیم که بافتاری برای اقدام مؤثر ایجاد می‌کند می‌توانیم ببینیم که چطور واردکردن شفقت به معادله می‌تواند که در بسیاری از موقعیت‌ها مفید باشد. ما می‌توانیم تصور کنیم که چطور وارد تمرکز مشفقانه به داخل رویکردهای مبتنی بر شواهد می‌تواند کار بالینی خوب ما را بهبود ببخشد.

پرسش: این استدلال در کتاب مطرح‌شده است که ”ظرفیت تکامل‌یافته ما برای شفقت فی‌الواقع بخشی اساسی از تحول روان‌شناختی را می‌سازد“. می‌توانید در این مورد بیشتر توضیح بدهید؟ آیا دارید می‌گویید که شفقت شرط لازم برای وقوع هر تغییر روان‌شناختی است؟

ما انسان‌ها موجودات فوق‌العاده احیاءپذیر و منعطف هستیم. انسان‌ها می‌توانند بدون بینایی یا شنوایی شکوفا بشوند و می‌توانند در عین فلج بودن زندگی فوق‌العاده معنی‌دار و لذت‌بخشی داشته باشند. به‌سختی می‌توان تک ویژگی انسانی را در نظر آورد که آن‌گونه که شفقت نشان می‌دهد این‌قدر برای بهزیستی ما ضروری باشد؛ پس به یک معنا شاید ما بتوانیم بدون شفقت هم تغییرات مثبت زیادی را در زندگی خود به وجود بیاوریم. ما بالاخره بسیار سرسخت هستیم.

بااین‌حال وقتی تعریف شفقت بر اساسی مفاهیم اساسی آن به یاد می‌آوریم حساسیت به حضور رنج در خود و دیگران همراه با انگیزه‌مندی برای کاستن و پیشگیری از رنجی که با آن مواجه می‌شویم- می‌توانیم ببینیم که برای پرداختن به درد روان‌شناختی و مقابله با تسلط الگوهای محدود افکار و اقدام که ما را در دام مبارزه‌ای بی‌امان نگه می‌دارد این ذهنیت (شفقت) چه قدر اساسی است. وقتی این نکته را به یاد می‌آوریم شفقت از سرچشمه ظرفیت تکامل‌یافته جاری می‌شود تا در مواجهه با هیجانی حاکی از پذیرش احساس ارتباط، استواری و شجاعت کنیم؛ و به ما یادآوری می‌شود که شفقت، ملایمت، مهربانی و شجاعت همراه با توجه‌آگاهی انسانی احتمالاً یکی از مهم‌ترین عناصر در تحول ذهن‌ها وزندگی‌ها هستند.

حقوق معنوی محفوظ و ذکر منبع با کتاب‌شناسی زیر بلامانع است:

مصاحبه با دکتر دنیس تیرچ و دکتر لورا سیلبراستاین. (1395). علی فیضی (مترجم). برگرفته در روز؟؟ سال؟؟ از سایت مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی http://mrmz.ir/

 

مطلب قبلی پنج اصل فرزندپروری با توجه‌آگاهی
مطلب بعدی هفت کلید برای داشتن یک رابطه سالم و شاد
چاپ
8691 به این مطلب امتیاز دهید:
3/8

لطفا برای ارسال نظر وارد سایت شوید یا ثبت نام نمایید

x
پیوستن به دریافت کنندگان پیامک های مرکز

  

قابل توجه علاقمندان دریافت اخبار کارگاه های تخصصی 

جهت دریافت اخبار و کارگاه های مرکز مشاوره زندگی به آدرس زیر مراجعه نمایید.

لینک سامانه پیامکی اخبار و کارگاه های مرکز مشاوره زندگی

 

 

 

قابل توجه علاقمندان دریافت اخبار کارگاه های ویژه عموم

جهت دریافت اخبار کلاس های مرکز مشاوره زندگی به آدرس زیر مراجعه نمایید.

لینک سامانه پیامکی اخبار کلاس های مرکز مشاوره زندگی